واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: صدای مجری شبکه خبر از تلویزیون داخل بیشتر مغازههای کوچه برلن، در 200 متری آوار پلاسکو میآید. از چهار روز پیش که ساختمان 17 طبقه پلاسکو فروریخت و دستکم 15 آتشنشان و 9 کسبه را برای همیشه از خانوادههایشان گرفت، اخبار آواربرداری و امدادرسانی تنها چیزی است که مردم بیش از دیگر خبرها دنبال میکنند.
هنوز دود غلیظ و سفید از آوار بلند است. چند کسبه در یکی از مغازهها نشسته و به تلویزیون خیره شدهاند. صدای یکی از آتشنشانها میآید: «تا الان پیکر دو آتشنشان رو از زیر آوار بیرون کشیدیم ... هرجا رو که آواربرداری میکنیم، شعلههای آتش زبانه میکشد ... عملیات آواربرداری ادامه داره ...» واکنش کسبه اما بجز تکانهای سر و درهم کشیده شدن صورت، همان جملههای چند کلمهای است که از نگرانی لبریز است: «مساله پیدا کردنشونه ... اون زیر الان 600 درجه حرارت داره ... سوختن بنده خداها ...» آتش، خیال خاموش شدن ندارد ظهر پنجشنبه، ساختمان قدیمی 17 طبقه پلاسکو پس از سه ساعت آتشسوزی شدید، ناگهان فروریخت و چندین آتشنشان و کسبه را به زیر آوارهای خود کشید. اکنون چهار روز پس از حادثه، ایستهای پلیس، نه به گستردگی قبل اما هنوز پابرجاست. عملیات آواربرداری ادامه دارد و هر لحظه نیز اخباری مبنی بر کشف پیکرهای بیجان میآید. ساختمان پلاسکو به تلی از خاکستر آتشفشان تازه فوران کرده میماند. دود بسیار غلیظ سفید، از هر منفذ آن که بتواند، بیرون میجهد و شعلههای زیر آوار، هنوز نفس میکشد. آتشنشانها شیلنگهای پرفشار آب را مدام روی شعلهها گرفتهاند اما آتش، سرکشوار میسوزد و میسوزاند. لودرها چنگکهای خود را مثل عقاب در دل آوار فرومیبرند و بعد، صدای سخت برخورد آهن و سنگ میآید. بعضی از آتشنشانها، به سمت تونلهایی که در پارکینگ پاساژ کویتیها کندهشده میدوند و برخی دیگر از دور تماشا میکنند. ماموران پلیس نیز دور تا دور محل حادثه را داربست کشیده و روی آن را با پلاستیک آبی پوشاندهاند ؛ طوری که مردم حاضر در پیادهروها نمیتوانند عملیات آواربرداری را ببینند. هرچند آنها مثل روزهای قبل، هجوم نمیآورند و بیشتر به فکر کسب و کار خود هستند اما هنوز هم میتوان جملههای «آقا حرکت کن ... لطفا توقف نکن ...» را از زبان ماموران پلیس شنید. بعضیهایشان ماسک به صورت زدهاند و بعضی دیگر بوی تیز دود غلیظ را به سینه میکشند و سرفه امانشان را میبرد. خسارت میلیاردی کسبه مغازهها در 200 متری پلاسکو، کرکرههای خود را بالا کشیدهاند. با اینکه آدمهای زیادی در پیادهروها تردد میکنند اما مشتری چندانی نیست. صنف صرافیها، بنر بزرگ تسلیتی به دیوار زدهاند که رویش نوشته شده: «خداحافظ قهرمانان ملت». هر از گاهی تردد در پیادهروها هم کند میشود؛ 10-20 متر جلوتر یک دکه روزنامهفروشی هست که مردم تا به آن میرسند، لحظهای کنارش میایستند و به تیتر روزنامهها چشم میدوزند: «ایران در سوگ مردان آتش»، «آوار انتظار»، «دل شهر سوخت»، «تهران 30 دی نود و رنج» و ... در گوشه دیگری از پیادهرو، تعدادی از کسبه، جلوی در بیمه ایران جمع شدهاند. بعضیهایشان خسارت میلیاردی دیدهاند و همزمان در شوک از دست دادن دوستانشان هستند. یکی از آنها که سه میلیارد سرمایهاش از بین رفته است، میگوید: «من چون هم تولیدی داشتم و هم بنکدار بودم تو پلاسکو، اینقدر ضرر کردم. حالا آمدم بیمه، پرونده تشکیل بدهم، ببینم چی میشود.» دیگری بتازگی 12 هزار دست لباس دوخته بود که دستکم 420 میلیون تومان سرمایه اولیه آنها بود؛ چند ثانیه طول کشید تا همهاش از بین برود. مردی هم که صد میلیون تومان هزینه کرده بود تا مغازهاش را رونق دهد، در میان جمعیت است. چهره همهشان در هم است؛ سرمایهشان سوخته و از بین رفته. گوشیهایی که همچنان خاموش است کسبه نگرانی بزرگ دیگری هم دارند. تعدادی از دوستانشان چند روز است که گوشیهایشان را جواب نمیدهند. پسری جوان که چشمهایش قرمز است و لبهایش به زور میجنبد، میگوید: «آنجا کسبه هم زیاد بود ... همه زیر آوار ماندند. گوشیهایشان را جواب نمیدهند. خانوادههایشان دیروز تا نصف شب همین دور و بر بودند.» دوستش، گوشیاش را از جیبش درمیآورد و کلیپ کوتاهی را نشان میدهد و میگوید: «این کلیپ واسه 5 دقیقه قبل از حادثه است. ببین چند نفر آدم داخل پلاسکو بودند.» کلیپ چند ثانیه بیشتر نیست. محیط، تاریک است اما برق نوار لباسهای آتشنشانها دیده میشود. چهار پنج آتشنشان در یک محل جمع شدهاند. چند کسبه هم هستند. پسر جوان میگوید: «آنجا نگهبان بود، نظافتچی و چرخهای و کارگر هم بود. همه آن زیر دفن شدهاند.» تکاپوی آتشنشانها با گریه و اندوه در یکی از کوچههای فرعی نزدیک به آوار پلاسکو، چند مغازه است که لباس عروسی میفروشد. لباس عروس از پشت ویترین برق میزند. قرار بود یکی از همین لباسها، بر تن عروس «بهنام میرزاخانی»، نخستین شهید حادثه باشد اما آتش و آوار اجازه این شادمانی را به او نداد. یکی از آتشنشانها که بر اثر حادثه مصدوم شده، میگوید: «همکارانم الان دارند با گریه و اندوه دنبال بچهها میگردند، امیدواریم زنده باشند. آوار و آتش هنوز هست ...» ناگهان موردی پیش میآید و سریع خداحافظی میکند؛ آتش، خیال خاموش شدن ندارد. یزدان مرادی - حوادث
یکشنبه 3 بهمن 1395 ساعت 09:06
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]