واضح آرشیو وب فارسی:الف: آتشنشانها اینجا زندهاند؛ تهران، ایستگاه آتشنشانی پارکوی
تاریخ انتشار : يکشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۰۸:۳۸
گزارشی میدانی از یکی از مراکز آتشنشانی که با انبوهی از گل و پیام تسلیت از طرف مردم مواجه شده است.
به گزارش خبر آنلاین، از پل پارک وی که به سمت خیابان ولیعصر(عج) بروید، ایستگاه آتشنشانی 88 امام رضا (ع) را میبینید. ایستگاهی بزرگ با دربهای قرمزرنگ که این روزها به روی عموم مردم باز است. ایستگاهی که حالا با حجم عظیمی از گلهای ارسالی مواجه شده و مردمی که از راههای دور و نزدیک میآیند تا با آتشنشانها همدردی کرده و از آنها تشکر کنند. آتشنشان جوانی که آن گوشه ایستاده، بعد از گرفتن شاخههای گل از دست یک زن و مرد جوان، میگوید: از همان ساعتهای ابتدایی وقوع حادثه آتش سوزی و ویران شدن ساختمان پلاسکو، مردم به ایستگاه میآمدند و ابراز همدردی میکردند. وقتی هم فهمیدند در این حادثه تلخ تعدادی از همکاران عزیزمان را از دست دادیم با آوردن گل و روشن کردن شمع دلداریمان دادند. این کارها باعث دلگرمیمان است. احساس میکنیم تلاش دوستان عزیزمان بیثمر نبوده و مردم شهر قدردان آنها هستند. هادی خلیجآبادی درباره حضور غافلگیرکننده مردم در این ایستگاه آتشنشانی ادامه میدهد: از هر قشر و از هر سنی به اینجا میآیند. همکارانی که برای ماموریت اعزام نشدهاند با آنها صحبت میکنند و به حرفهایشان گوش میدهند. من تا این زمان چنین صحنهای را ندیده بودم و حضور مردم برایم غافلگیرکننده بود. دوست دارم پیام ما را به مردم برسانید، از طرف ما از اینهمه ابراز محبت مردم تشکر کنید و بگویید قدردان این محبتها هستیم. باورمان نمیشود که مردم اینقدر به شغل ما اهمیت بدهند. این واقعا برایمان دلگرمکننده است و تشویقمان میکند با عشق و علاقه و تلاش بیشتری این شغل را ادامه دهیم. او که دوازدهمین سال آتشنشان بودنش را پشت سر میگذارد، با بغضی در گلو میگوید: بعضی از آتشنشانهایی را که برای امداد به ساختمان پلاسکو رفتند و هنوز خبری از آنها نیست میشناختم. بالاخره سالهاست همکاریم و همدیگر را میشناسیم. جای خالیشان برایمان غم انگیز است اما این حضور و همراهی مردم نشان میدهد آنها هنوز زنده هستند، در قلب مردم جا دارند و ایثارشان را فراموش نمیکنند.
در کنار ماشینهای بزرگ امدادی، زنی تنها ایستاده و مشغول خواندن نوشتههای روی یک تاج گل بسیار بزرگ است. دلیل حضورش را که میپرسم، میگوید: باور اینکه یک ساختمان با آن قدمت فرو بریزد سخت بود. از صبح روز حادثه مدام اخبار را گوش میکردم و فکر میکردم آتش سریع مهار میشود. وقتی لحظات فرو ریختن ساختمان را دیدم شوکه شدم. الان آمدهام به این عزیزان بگویم اگر آنها در روزهای سخت کنار ما هستند، ما هم در روزهای سخت کنارشان خواهیم بود. من هم پسری به سن و سال این آتشنشانها دارم و جگرم برای مادرانشان میسوزد. در سمت دیگر ایستگاه، دختر جوانی با صورت گریان با یکی از آتشنشانها در حال گفتگوست. در جواب سوالم که چه چیزی او را به اینجا کشانده، با صدایی بغضآلود میگوید: از اینکه هیچ کاری از دستم ساخته نیست از خودم خجالت میکشم و ناراحتم. کاش میشد به این عزیزان کمک کنیم. یک دستهگل ناقابل و تشکر تنها کاری بود که در توانم بود. ای کاش آتشنشانهایی که در ساختمان بودند نجات پیدا میکردند تا برای آنها هم گل ببریم و بگوییم قهرمان زمانه ما هستند.
دو جوان بیرون از ایستگاه مشغول خواندن نوشتههایی هستند که مردم برای ابراز همدردی با آتش-نشانها به دیوار آتشنشانی نصب کردهاند. چهرههایشان مغموم و درهم است. یکیشان میگوید: ما از این حادثه خیلی ناراحتیم اما این ناراحتی نباید باعث شود دلیل این حادثه و مقصران آن از یاد بروند. اصلا چرا ساختمانی به آن بزرگی نباید سیستم اطفای حریق داشته باشد؟ در خبرها خواندم به ساختمان هشدار داده شده بوده. عجیب است که شهرداری صرفا به هشدار بسنده کرده وقتی با دستفروشها و مشاغلی که به آنها کاذب میگوید با قاطعیت و حتی خشونت رفتار میشود! جوان دیگر هم سر صحبت را باز میکند: این حادثه، عمق فاجعه را نشان میدهد. اینکه ما در مدیریت بحران تا چه حد ابتدایی و ضعیف عمل میکنیم. دلم به درد میآید وقتی فکر میکنم جوانان کشورمان با کمترین امکانات دل به آتش زدند. حضورم در این ایستگاه به این دلیل است که بگویم قدردان این همه محبت و شجاعت هستم.
مرد میانسال دیگری که مدتهاست یک گوشه ایستاده، شهروند دیگری است که دلیل حضورش را در ایستگاه آتشنشانی پارکوی میپرسم و جواب میدهد: در تاریکی شب شمعهایی را که مردم روشن کردهاند دیدم. خواستم من هم برای عرض تسلیت و تشکر بیایم. دلم میخواست برای این جوانان کاری کنم و حالا که قرار است این گفتگو را منتشر کنید خواهش میکنم از طرف من بنویسید حقوق و مزایای کارکنان آتشنشانی را زیاد کنند. امروز در کمال تعجب شنیدم آتشنشانی در کشور ما هنوز جزو مشاغل سخت معرفی نشده. واقعا باعث تعجب است. دوست دارم این سوال را از نمایندگان مجلس و مسئولان بپرسم که اگر شغل آتشنشانی با این همه خطر جزو مشاغل سخت نیست پس کدام شغل سخت است؟ غروب شده. هوا کمکم سرد و برفی میشود. آنهایی که ایستگاه را ترک میکنند؛ موقع رفتن، به آتشنشانها میگویند: فردا هم میآییم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]