محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829643626
جلسه نقد و بررسی رمان «پرسه در خاک غریبه»
واضح آرشیو وب فارسی:الف: جلسه نقد و بررسی رمان «پرسه در خاک غریبه»
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۴۹
نشست معرفی و بررسی کتاب «پرسه در خاک غریبه» با حضور احمد دهقان، نویسنده کتاب و منتقدین مجید قیصری و محمدرضا بایرامی در فرهنگ سرای اندیشه برگزار شد. به گزارش الفِ کتاب، در ابتدای این نشست احمد دهقان صحبت کرد و به پرسش های مجری جلسه پاسخ داد. او در ابتدا درباره ی ایدهی اولیه برای نوشتن این کتاب گفت: دقیق خاطرم نیست که ایده اولیه برای نوشتن این رمان از کجا شکل گرفت اما بسیار دوست داشتم که داستانی درباره ی برف و کوهستان و سرما بنویسم. دلم میخواست که داستانی باشد که فضای آن متفاوت باشد. سال قبل از آن کتاب «دشت بان» را نوشته بودم و دوست داشتم که این متفاوت بودن در آن فضا نیز تکرار شود. به همین دلیل به کردستان عراق آمدم و داستان عده ای مهاجر را نوشتم. عده ای که در آن جا زندگی میکنند و عده ای نیز به سمت آن ها میروند تا آن ها را نجات دهند. این ایده ابتدایی قصه بود که شکل گرفت و سعی کردم آدم هایی که کمی متفاوت باشند و تاکنون در داستان جنگ دیده نشده اند را به تصویر بکشم. او در ادامه درباره ی سبک کاری خود در نگارش این کتاب گفت: گمان نمی کنم که نویسنده از ابتدا بخواهد که به گونه ای بنویسد که به سبک خاصی برسد. برای مثال داستان های مجید قیصری را در نظر بگیرید. وقتی کتاب های او را میخوانید احساس میکنید که احتمالا خود او آگاهانه به سمت خاصی نمیرفته است. بلکه دیدگاه او این چنین است. همین موضوع باعث میشود که کتاب او این گونه ساخته شود و جامعه است که او را به سمتی برده است که پخته تر شود و نویسنده ای شود که دیدگاه خاصی را داشته باشد. یا برای مثالی دیگر اگر بخواهم یک نویسنده خارجی را نام ببرم باید به «سلین» اشاره کنم، او این گونه فکر میکند و این گونه مینویسد. شما هم که کتاب او را بخوانید میفهمید که این کتاب متعلق به سلین است یا متعلق به هلینبرگ است و .... در حقیقت باید بگویم که ابر و باد و مه خورشید و فلک دست به دست هم داده اند تا یک نویسنده متولد بشود، بزرگ شود و به قله خود برسد. همهی این ها در یک چیز خلاصه میشود و آن دیدگاه نویسنده است. این دیدگاه، قصه و داستان او را میآفریند و همه ی این موارد را با خود به همراه دارد. احمد دهقان در پاسخ به سوالی مبنی بر زنده شدن بحث ادبیات ضد جنگ در جامعه پس از چاپ این کتاب گفت: تجربه من نشان داده است که انسان 2 وقت خیلی باید بترسد. یکی زمانی است که توپخانه دشمن ساکت است و دوم زمانی است که سیاست مدارها و منتقدین حرف نمیزنند. وقتی توپخانه دشمن ساکت است بدین معنی است که به زودی آتش وحشتناکی روشن خواهد شد و وقتی منتقدین ادبیات سیاست زده که از سیاست جدا نیستند، ساکت هستند معلوم است که در آن زیر اتفاقاتی در حال رخداد است و باید گفت وای بر حال آن نویسنده و کتابی که این موضوع شامل حالش شود. گمان میکنم که همچنین اتفاقی راجع به این کتاب رخ داد. هنگامی که این کتاب منتشر شد، سکوت بود و سپس گفتگو راجع به ادبیات ضد جنگ و ادبیات سیاه و همه نام هایی که بر آن نهادند به راه افتاد. به نظرم این لحظه نقطه تاریکی برای این کتاب و نویسنده است. نویسنده کتاب «پرسه در خاک غریبه» درباره ارتباط بین سبک رئالیستی و اتلاق ضد جنگ، به ادبیات این کتاب گفت: من ضد جنگ را نمیفهمم و چون آن را درک نمیکنم هیچ حرفی برای آن ندارم. به نظرم این کتاب نمیخواهد تصویر کلیشه ای از جنگ بدهد بلکه قصد دارد تا تصویری واقعی از جنگ و آدم های آن بدهد. شخصیت ذکریا قهرمان قصه ای است که پر از معنویت است اما نه معنویتی که هر روز در گوش ما میخوانند و تکرار میکنند و ما از آن بیزاری میجوییم. بلکه معنویتی را هدف میگیرد که ما دوست داریم در چهره هر مرد خدایی ببینیم. به این دلیل که این کتاب از تصاویر کلیشه ای فاصله میگیرد، احتمالا انگ ضد جنگ میخورد و احتمالا هر اثری که بخواهد از کلیشه ها دور شود، میتوان این انگ را به آن چسباند و این صحبت ها را راجع به آن انجام داد. وی در پاسخ به سوال مجری جلسه مبنی بر این که آیا این جزییات در کتاب، با تجربیات شما از جنگ گره خورده است یا خیر گفت: هر نویسنده ای این گونه است که داستانی را که مینویسند از تجربیاتش سرچشمه میگیرد اما تخیل محض است. هیچ کس نمیتواند بگوید که تجربه اندکی از این موضوع نداشتم و در ناخودآگاه خود آن را ساختم. اما هر رمانی تخیل محض است.ممکن است که این داستان گوشه ای از تجربیات تحریف شده من در باب جنگ باشد. باید دقت داشت که من داستان نویس هستم و واقعه نگار یا مستند نگار نیستم. به همین دلیل داستان خودم را مینویسم. داستان در آن لحظات خلق شده ی ذهن نویسنده است. خاطرم هست که سال ها پیش از یک سیاست مدار راجع به رجایی پرسیده بودند. از او پرسیده بودند که شما چه قدر رجایی را میشناسی؟ ایشان در پاسخ گفته بود که من 4 ماه با این فرد هم سلول بودم و شماها نمیدانید که 4 ماه با این فرد هم سلول بودن به چه معناست. ما دو نفر، همه چیزمان مثل هم شده بود و جنگ 8 سال طول کشید و در طول این 8 سال رفاقت ها به گونه ای بود که همه مثل هم شده بودند و به همین دلیل بود که در همه دنیا، قصه های این گونه زیبا میشود چرا که رفاقت ها به اوج خود میرسد. داستان جنگ، داستان رفاقت ها است و زیبایی آن نیز همین است. او ادامه داد: درباره ی وجود ما به ازای بیرونی برای شخصیت های کتاب باید بگویم که گوشه ای از بعضی از شخصیت ها ما به ازای بیرونی داشت. برای مثال شخصیت ذکریا این چنین بود. اما بقیه شخصیت ها ساخته شدند و حاصل تخیل است . برای مثال شخصیت پیرمرد اصلا وجود نداشت و همه ی آن ساخته تخیل بود. هم چنین افرادی مثل عبدالله بودند که نیمه ای واقعی و نیمه ای غیر واقعی بودند که در داستان نمود پیدا کردند و نویسنده هر جور که دوست داشته است آن را درآورده است. این که بخواهیم بگوییم که در این داستان حتما یک شخصیت واقعی وجود داشته است، اصلا این گونه نیست. در حقیقت باید بگویم که بسیاری از شخصیتها ترکیبی از چند نفر از افرادی بودند که من در ذهن خود داشتم. وی اضافه کرد: میخواهم کمی راجع به شخصیت عبدالله صحبت کنم. عبدالله فردی است که در داستان میگوید که «من تمام دنیا را گشته ام. آمده ام ببینم که این جنگی که شماها میگویید چگونه است؟» در حقیقت عبدالله مرد دنیا دیده است و به ایران میآید که جنگ را نیز ببیند. جالب است که او در انتهای داستان درباره ی جنگ ایران و عراق که همیشه آن را جنگ شما اتلاق میکند، میگوید که « در این سفر فهمیدم که این جنگی است که در آن افتخار کشته شدن خیلی بیش تر از کشتن طرف مقابل است» میبینید که نکته ای که از جنگ میگیرد یک نکته بسیار ریزی است که در واقع بسیار بزرگ است. در پایان نیز او به فنا میرسد. عبدالله یک توریستی است که آمده است جنگ را ببیند، به شناخت برسد و برود. دهقان درباره ی شخصیت بهرام گفت: داستان این کتاب خیلی تلخ است. خاطرم هست زمانی که داستان «سفر به گرای 270 درجه» را مینوشتم، وقتی داستان به انتها رسید و آن را میخواندم میدیدم که انگار داستان یک چیزی کم دارد و نمیدانستم که چه کم دارد. یک روز که با یکی از دوستانم از میدان سرچشمه به سمت منزل میرفتم، او شروع به صحبت درباره ی یکی از شخصیت های جنگ کرد. او میگفت که این فرد بسیار شوخ بوده است و ... در همان لحظه با خود گفتم که بله درست است. شخصیت گمشده خود را پیدا کردم. همان طور که میدانید داستان کتاب سفر به گرای 270 درجه خیلی تلخ بود و این تلخی را یک چیزی باید تلطیف میکرد. خاطرم هست که آن موقع نشستم و یک دور دیگر رمان را از اول نوشتم و یک شخصیت به اسم میرزا را در کتاب آوردم. در این جا هم بهرام باید داستان را تلطیف میکرد. میبینید که در داستان متن هایی را میخوانیم که بسیار تلخ است. «وقتی شکم یک اسب دریده میشود و میخواهد راه برود و روده ی او از شکمش بیرون میزند و در زیر دست و پای او گیر میکند......» . خب وقتی چنین توصیف تلخی را در داستان میآورید، یک چیزی باید باشد که داستان را تلطیف کند. تلطیف کننده این فضا شخصیت های این چنینی و توصیفاتی است در داستان میآید و سعی میکند تا داستان را از آن تلخی محض که وجود دارد رهایی دهد. این نویسنده و منتقد در پاسخ به این سوال که آیا اتفاقات پس از چاپ این کتاب را پیش بینی میکردید یا خیر گفت: نه اصلا چنین چیزی را پیش بینی نمیکردم. هر داستان نویسی این گونه است که وقتی یک داستان را مینویسد فکر میکند که داستان خوبی نوشته است. به نظرم این دیگران هستند که مانند مگسانی می آیند و ذره بین به دست میگیرند و هوار راه میاندازند برای این که دکان خود را پر رونق کنند. همیشه گمانم این است که اگر نویسنده هستم بهترین و بالاترین اثر و بهترین متاع را در اختیار مخاطب خود قرار بدهم. در ادامه مجید قیصری صحبت کرد. او در پاسخ به سوالی مبنی بر این که کدام ویژگی کتاب «پرسه در خاک غریبه» مخاطب را به سمت خود میکشد گفت: احمد دهقان آدم جنگ دیده ای است در نتیجه از طریق تلویزیون و اخبار با جنگ آشنا نشده است. این موضوع در حالی است که مخاطب از طریق تلویزیون، تصویر وخاطرات دیگران با واسطه با جنگ آشنا شده است. بنابراین فرق نگاه احمد دهقان با دیگران نسبت به جنگ این است که شما تصویری که از جنگ دارید، تصویری است که مرتضی آوینی به شما داده است. یعنی مثلا وقتی کسی تیر میخورد و جان می دهد، گره خورده به ملکوت اعلا است و هر شب را شب قدر یاد میکنند. این موضوع در حالی است که وقتی با شخصیت های کتاب احمد مواجه میشوید نمی دانند مرگ چیست و برایشان مجهول است. حال کسی که عادت کرده است که جنگ و دفاع مقدس را در این قالب ببیند، وقتی با داستانی این چنین مواجه میشود، شوکه میشود. در نتیجه اگر کسی داستان یک نویسنده جنگی واقعی را بخواند، اولین اتفاقی که برایش میافتد این است که برای او آشنایی زدایی رخ داده و شوکه زده میشود. این موضوع باعث میشود که ما باورها و تلقی هایمان از آن چیزی که داشته ایم بشکند و به یک موضوع دیگری برسیم. این نوع نگاه و از دید دیگری نگاه کردن کمی مشکل ایجاد میکند. یک عده سعی میکنند خود را با آن تطبیق دهند و عده ای نیز سعی میکنند آن را پس بزنند. در این جامعه که کتاب خوان کم است و افراد به آن نگاه کلیشه ای عادت کرده اند، مشکل ایجاد میشود. وی درباره ی ضد جنگ بودن ادبیات این کتاب گفت: داستان جنگی که ضد جنگ نباشد، داستان جنگ نیست. من فکر نمیکنم که ما بتوانیم ادبیاتی خلق کنیم که مثل داعش بیاید و بگوید که شما بروید و خود را به کشتن دهید تا خداوند به شما پاداش دهد. شما همه ی رزمنده های ما را بیاورید و ببینید که کدام یک از آن ها با این نگاه به جنگ رفته اند و جنگ را مقدس بدانند. به نظر من چیزی که در جنگ مقدس است، آدم های آن است. در حقیقت آدم هایی بودند که معنویت داشتند و نگاهشان یک نگاه شیعی بوده است و نوع نگاهشان به عالم متفاوت بوده است. در حقیقت میخواهم بگویم که جنگ مقدس نداریم و مطمئنا با چنین ادبیاتی رو به رو نخواهیم شد، بلکه آن چیزی که مقدس است، دفاع است و دفاع در تمام آیین ها از ابتدای خلقت تا انتهای خلقت مقدس است. حتی اگر ببینید که یک مرغ از جوجه اش دفاع میکند، آن نیز مقدس است. این اتفاقی است که در تمام ابنای بشر رخ میدهد و خداوند نفس دفاع کردن را در تمام انسان ها قرار داده است. برای مثال وقتی روس در برابر آلمان میجنگد، آیا دفاع مقدس نیست؟ یا وقتی فرانسه در برابر آلمان دفاع میکند، مقدس نیست؟ دفاع در هر شکلی و در هر نقطه ای از عالم مقدس است. این که فکر کنیم که فقط دفاع ما مقدس است، تفکر غلطی است. برای مثال اکنون میبینید که عراقی ها نیز در برابر داعش دفاع میکنند و مقدس است. باید بگویم که لفظ دفاع، مقدس است و ادبیاتی که خلق میشود برای این نوشته میشود که بگوید که جنگ در ذات خود موجب ویرانی است و این که بیاییم یک تهدید را تبدیل به فرصت کنیم و به نفع خود از آن چیزی بیرون بکشیم، هنری است که شما آن را انجام داده اید. قیصری در پاسخ به سوالی مبنی بر این که فرار از قالب چه هزینه ای برای نویسنده به همراه دارد گفت: اتفاقا باید بگویم که کلیشه نوشتن اصلا کار هنرمند نیست و کلیشه نویسی کار بسیار ساده ای است. اگر کسی هنرمند واقعی باشد، مطمئنا کار خود را میکند و به هزینه و فایده نیز کاری ندارد. به نظر من احمد کار خود را میکند. باید بگویم که سبک، نوع دیدن شما به عالم است. احمد دهقان این گونه میبیند و اصلا این گونه نیست که برای نوشتن کتاب مجبور شود چنین ادبیاتی را قلم بزند، بلکه به آدم ها و دنیا این گونه نگاه میکند. من همیشه به دوستان گفته ام که شما کارهای آوینی را جلوی خود بگذارید و صدای تلویزیون را ببندید، حال چه تفسیری از کشته شدن به دست میآورید؟ دقیقا همان تصویری را به دست میآورید که احمد به شما میدهد. یعنی هیچ وقت شب، شب قدر نمیشود. آدم هایی هستند که راه میروند و مانند بقیه رفتار میکنند. حال این که در سلوک، رفتارشان و کارهایشان فرقی با بقیه میبینید مربوط به بعد معنوی است. البته میتوان تفسیرهایی دیگر نیز روی آن گذاشت. آن تفسیر، از نگاه مرتضی آوینی است و دیگری تفسیر از نگاه احمد دهقان است. سبک آوینی نگاه او به این مقوله و سبک احمد دهقان نیز، نگاه او به این مقوله است. سپس بایرامی صحبت کرد. او در پاسخ به سوالی مبنی بر این که کدام ویژگی کتاب «پرسه در خاک غریبه» مخاطب را به سمت خود میکشد گفت: دلایل مختلفی برای این موضوع وجود دارد و همان طور که آقای قیصری نیز گفتند، مربوط به زاویه نگاه نویسنده ای به نام احمد دهقان است و دوما به انتخاب او از منابع و مصالحی که در دست داشته است برمیگردد. در کتاب «دشتبان» نیز به نوعی اتفاقی که رقم خورده است، در جای دیگری نیست. این انتخاب ها را نویسنده ای انجام میدهد که دستش تنگ نیست. کسی که میخواهد قالب ویژه خودش را پیدا بکند. این گونه نیست که بیاید در همان ابتدا زیر کاسه و کوزه بزند و بگوید که من این را قبول ندارم، این نگاه را دارم و من آدم ویژه ای هستم. قطعا باید به آن چه که پیش از او وجود داشته است، مسلط باشد و بشناسد و سپس آن را کنار بگذارد. اساسا نویسنده ها این چنین هستند. در ابتدا تحت تاثیر نویسنده هایی هستند که دوستشان دارند و آثارشان را می خوانند و الگو میگیرند اما سپس آرام آرام خودشان میشوند و خود را پیدا میکنند و پس از آن نیز به محتوا دست میزنند. ما در این جا با نویسنده ای رو به رو هستیم که از تنگنای قافیه رو به این حوادث نیاورده است بلکه به واسطه تجربه بسیار غنی که دارد، مشت بسیار پری دارد و شاید ما یک صدم آن را نیز در متن ها نمیبینیم. او است که انتخاب میکند و در انتخاب هایش چیزهایی را انتخاب میکند که هیچ کس دیگری به این شکل به آن نزدیک نشده است. به نظرم کتاب پرسه در خاک غریبه موقعیت آدم ها را در جنگ بیان میکند و این آدم ها که قربانیان این جنگ نیز هستند، محدود نیستند و فقط ما شامل آن نیستیم. به نظرم این زاویه نگاه را کسی تاکنون نپرداخته است و همانند زاویه نگاه ایشان در کتاب دشت بان، نو و جدید است. وی ادامه داد: به نظرم نوع نگاه نویسنده است که در قدم اول، اصالت دارد و شاید در نگاه اول به نظر برسد که چیزی دم دستی است. انگار در کارهای احمد دهقان، متن به صورتی نوشته شده است که نویسنده را نمیبینیم و انگار آن را حذف کرده و دریچه ای را به حادثه باز میکند که در آن بازی فرمی آن چنانی نیست و خیلی از چیزهایی که بقیه، داستان خود را با آن پر میکنند نیست. این موضوع به شما اجازه میدهد که جنگ را ببینید و چنان بی واسطه به آن نگاه کنید که فکر کنید که آن نوع نگاه بسیار ساده است و من هم میتوانم در ابتدای کار خود این چنین بنویسم. از این دست اتفاقات در کارهای نویسندگان رئال نویس بسیار دیده میشود برای مثال خود من در کتاب های زیادی دیده ام که چه قدر راحت نوشته شده است اما عملا چون آن نوع نگاه را ندارند این اتفاق رخ نمیدهد. به نظر من نوع نگاه ایشان مهم ترین ویژگی این اثر است و کار دیگر ایشان که بسیار پر اهمیت است این است که انگار نویسنده حذف شده و داستان بدون هیچ واسطه ای در معرض دید قرار گرفته است. هم چنین این موضوع از سمت کسی است که خود شاهد و ناظر بوده و آن قدر حرفه ای است که دست خود را رو نمیکند و نشانه های آن چه را که میخواهد به ما القا کند را نمی توان متوجه شد. در حقیقت یک واقعیت عریانی به نظر میآید که کاملا در سبک رئالیستی قرار گرفته و ارتباط مطلوبی با مخاطب پیدا میکند. از این زاویه بسیار قابل توجه است. وی اضافه کرد: خاطرم هست که دو سال پیش برای ترجمه کتاب مردگان باغ سبز به مسکو رفته بودم. در یکی از عصرهایی که با دوستان به میدان سرخ رفته بودیم تا قدم بزنیم، مصادف با 67 امین سالگرد پیروزی روس ها در جنگ جهانی دوم بود. خب در آن زمان که ما در آن جا حضور داشتم، سال ها از فروپاشی شوروی گذشته بود اما باز همچنان این سالگرد گرامی داشته میشد و افرادی که در آن جنگ حضور داشتند و زنده بودند به میدان آمده بودند و سینه هایشان پر از مدال بود و با افتخار راه میرفتند. خب دقت کنید که آن سیستم یعنی شوروی اصلا وجود نداشت اما آن جشن ها هنوز هم برقرار بود چرا که بحث تقدس معطوف به ایدئولوژی نیست و اگر از کلیت یک چیزی دفاع کنید، تقدس پیدا میکند. در کشور خودمان نیز فکر می کنم که در استفاده از این موضوع کمی افراط میشود که بی معنی است. انگار به خودمان شک داریم و چیزی غیر از این است. خب بالاخره وقتی یک کشوری در برابر یک تهاجم دفاع میکند، قطعا مقدس است. فکر میکنم که افرادی که گاهی اوقات این الفاظ را به کار میبرند منظور دیگری دارند و آن منظور هم معطوف به این است که شما خیلی چون و چرا نکن، آسیب شناسی نکن و ... خب وقتی کسی آسیب شناسی میکند، قطعا در حال بررسی نواقص است و وقتی نواقص شناخته شود در آینده رویداد، آن نواقص برطرف میشود. آن ها میخواهند که کلیات بیان شود. در حالی که این کلیات یکبار بیان شده است. بنابراین گاهی اوقات عرصه بر رمان نویس تنگ میشود. به خصوص از این منظر که رمان نویس کاری به کلیات ندارد و جزییات را کنار هم قرار داده و یک کلیاتی را میسازد اما لزوما جزییات در تایید کلیات نیستند و خیلی وقت ها سوالاتی را دارند. من فکر میکنم که انگار اقبال بیش تری به خاطره وجود دارد و به رمان به صورت مشکوک نگاه میکنیم. رمان سوال دارد و در واقع شک ایجاد میکند. رمان تصویر میدهد، این تصویر خشونت دارد، خاطره ها، حیوانات، آدم ها، ایرانی ها، عراقی و ... را به تصویر میکشد چرا که با جزییات سرو کار دارد و این موضوع شاید خیلی مطلوب عدهای نباشد. این نویسنده و منتقد بیان داشت: علاوه بر این، از آن جایی که این رمان یک رمان رئالیستی است، به هر حال این گونه نیست که یک کفه ترازو را بگیرد و کفه دیگر را رها کند. یکی از به یاد ماندنی ترین شخصیت ها در این کتاب، آن پیرمرد یا مرشد است که انگار تاریخ را تلخیص کرده و همین طور آن را بیان میکند و البته هیچ کس هم گوشش به این حرف های او نیست. در حقیقت خشونت جنگ و تاثیرگذاری آن همه چیز را تحت شعاع قرار داده است. این نوع نگاهی است که رمان نویس دارد و یک تصویر را ارائه میدهد و بنابراین اجازه میدهد که مخاطب ارتباط مطلوب برقرار کند. باید گفت که ممکن است عده ای به این دلیل که مشت خالی دارند، تلاش می کنند تا با مطالب دیگر جور این دست مسائل را پر کنند اما با نویسنده ای در این کتاب رو به رو هستیم که نیاز به این چیزها ندارد. ایشان راوی عصاره جنگ است و به صورت داستان های کوتاه این عصاره جنگ روایت میشود و هر کدام از آن ها که به دست من میرسد و میخوانم شگفت زده میشوم. برای مثال میبینید که دو صفحه داستان است اما کلی تجربه در پشت آن نشسته است. تجربه 8 سال جنگ ایشان، تجربه این روزگار و تجربه تمام کتاب هایی که تاکنون خوانده اند و ... البته باید اشاره کرد که نوشته ایشان حاصل تجربه است بدون آن بازی های رایج که بعضی نویسنده ها دارند. به نظر من این نوع نگاه ایشان است که باعث میشود نویسنده ای مثل احمد دهقان نویسنده بسیار مهمی باشد. او نمیخواهد که ادای کس دیگری را دربیاورد، شاید جایی باشد که بخواهد شبیه کسی باشد اما سریع گذشته و به خودش رسیده است. به نظر من آخرین مرحله کار یک نویسنده همین است که به خودش برسد. حال در جریان همین به خود رسیدن، سبک نویسنده نیز ایجاد میشود. در حقیقت نویسنده در این فرآیند، تسلطی کامل بر نثر پیدا میکند و سپس به سبکی میرسد که گاهی ممکن است بگیرد و گاهی ممکن است نگیرد. گاهی برجسته است و گاهی خیر. سپس احمد دهقان درباره ی نگاه انسانی به جنگ گفت: به نظر من نگاه انسانی یک تعریف بسیار ساده ای دارد. نگاهی که هیچ موقع از بالا به پایین و از پایین به بالا نیست. نگاهی است که از رو به رو به همدیگر میکنیم. نگاه انسانی به این معنی است که در خاطره یکی از زنان، در روز های اول جنگ میخوانیم که میگوید هنگامی که در مسجد جامع مشغول انجام کارهای پرستاری بودیم، هر شهیدی را که میآوردند، یک گل در کنار جنازه او قرار می دادیم و به عقب میفرستادیم . در روز های آخر که در شهریور و مهر بود، همهی خانه ها رفته بودند و هیچ گلی در شهر وجود نداشت. در این میان برای یک شهیدی، گل کاکتوس خاردار را روی جنازه قرار دادیم و به عقب فرستادیم. از آن روز به بعد به آن گل، گل سیمین میگفتیم چرا که سیمین همان روز آن گل را برای من آورد و همان روز نیز شهید شد. نگاه انسانی یعنی این که به راحتی میتوان بدی ها را زدود و زندگی را زیبا دید و زیبا زندگی کرد. سپس مجید قیصری در بخش دیگر سخنان خود ضمن اشاره به موضوع آشنایی زدایی در داستان گفت: تاکنون تمام کتاب های جنگ که خوانده ایم، مربوط به خوزستان و یک جغرافیای گرم بوده است. حال میخواهیم وارد یک جغرافیای دیگری بشویم که آن جغرافیای عراق است. ورود به این موضوع یک جرات و جسارت خاصی میخواهد و علاوه بر آن، شما در یک جغرافی خاص در زمان زمستان وارد شده اید. در این زمان کارکرد وسایل نقلیه به شدت مختل میشود و خود به خود به مشکل برمیخورید. در این جا باید به نوع نگاه احمد دهقان توجه کرد. در نگاه کلیشه ای همیشه آن چیزی را که دوست داریم به ما تحویل میدهد اما در نگاه ضد کلیشه ای که در سبک احمد دهقان به ناتورالیسم شبیه میشود، چیزهایی که به شما میگوید که دیگران رویشان نمیشود که بگویند. بنابراین سعی میکنند که روی آن سرپوش بگذارند و از کنار آن عبور کنند. به نظر من کاری که احمد دهقان انجام میدهد دقیقا همین است. او با توجه به تجربه ای که دارد و این که توانسته جنگ را از نزدیک ببیند، ادبیات جنگی را میبیند که دقیقا همان تصویر کلیشه است که مدام تکرار شده و به دلیل این تکرار خوب دیده شده و در نتیجه به صورت ناخودآگاه با چنین انباشتی رو به رو میشود که به دلیل غفلت مورد توجه قرار نگرفته است. حال احمد دهقان به دلیل هوشی که دارد به سراغ یک جغرافیای خاص رفته و دست روی حوادثی میگذارد که کمتر کسی به آن توجه کرده است و در نتیجه یکی از انسانی ترین عملیات ها را به تصویر میکشد. در متن میخوانیم که میگوید « یک تعداد ایرانی در حال ورود به عراق هستند و به خاطر این که یک عده کرد عراقی را از دل عراق نجات دهند، جان خود را به خطر می اندازند» در حقیقت اگر کسی این کتاب را پس از سال ها بخواند و هیچ تصویری از ادبیات ایران و جنگ نداشته باشد، دچار یک تناقض میشود و میپرسد که این چه جور جنگی است که این ها خود را به خطر میاندازند که جان دشمنشان را نجات دهند. حال این که میگوید وجه انسانی داستان کجاست؟ پاسخش این است که وجه انسانی قصه دقیقا در همین جا است. شما یک کلمه به عنوان دشمن در این داستان نمیبینید. یا برای مثال دیگر میبینید که هنگامی که این رزمنده ها وارد خانه آن ها میشوند و با آن ها زندگی میکنند، اصلا شبیه به سربازان آلمانی نیستند که بخواهند جایی را تصرف کنند. در حالی که ورود آن ها به خانه کرد های عراق همراه با نوعی صمیمیت است. آن ها خود را به خطر انداخته، تلفات می دهند تا آن معبر شکل گرفته و آن ها را نجات دهند. به نظر من مضمون اصلی داستان همین است. این که عده ای بروند و عملیاتی انجام دهند تا دیگران را نجات دهند. این موضوع نقطه قوت متن و قسمت برجسته آن است. هم چنین گزارشی که داستان از این عملیات به ما میدهد، یک گزارش دقیق و موشکافانه است. وی ادامه داد: ممکن است که عده ای این کتاب را بخوانند و با توجه به بعضی فقدان ها در کتاب، به آن توجه نکنند. مثلا یکی از فقدان هایی که در کتاب وجود دارد، عدم حضور زن است. یکی از عنصرهایی که در این داستان کم است و ممکن است عده ای را پس بزند، همین است. چرا که داستان بافت بسیار خشنی دارد و قهرمانان آن مردان هستند اما این موضوع وجه غالب جنگ است. حال اگر هم زنی در داستان وجود دارد، عشق کهنه عبدالله است که در شهر نو اتفاق میافتد یا زن های کردی هستند که در خانه ها هستند که نقش به حساب نمی آیند و بیش تر تیپ هستند. هم چنین دیگر شخصیت زن در داستان، آن دختری است که به نوعی چشم پیرمرد است و با او همراه است. البته این زنان نقش زیادی در داستان ندارند و فقط در داستان هستند تا کمی از خشونت داستان و یا تلخی آن را کم کنند. فکر میکنم که خاطره های شیرین افراد یا طنزهای استفاده شده در خلال داستان نیز همین کارکرد را دارند و فضای داستان را از یک فضای خشونتی دور میکنند. البته این را نیز باید گفت که شاید این تلخی و خشونت برای یک مخاطب عام کمی سخت باشد. محمدرضا بایرامی در بخش دیگر سخنان خود و در پاسخ به سوالی مبنی بر وجود چندین قهرمان در این داستان گفت: من فکر میکنم که این کار یک کار رئال است و کارهای رئال، یک تعریف خاص تئوری دارد. ابتدایی ترین چیزی که در مورد آن گفته میشود این است که شما باید به نوعی ما به ازای بیرونی داستان را پیدا کنید. به نظر من همین تعریف باعث شده است که به واسطه عبدالله، گریزی به فضاهای زنانه زده شود تا هنگامی که شما آن را به عنوان یک داستان رئالیستی مد نظر قرار دادی، درست و کامل باشد. حال باید به تعریف کار رئالیستی رجوع کنیم. کاررئالیستی میگوید که یک بخشی را که عمده است، ندیده نگیر. تعریف اولیه ی آن در کتاب 10 رمان عالی فوستر آمده است. برای مثال یک تابلوی معروفی که شما در سطح شهر قبلا میدیدید، همین موضوع را بیان میکند. اگر شما یک مهمانی اشرافی را نشان دادید، برای این که مخاطب فکر نکند که این مهمانی ها فقط وجود دارد، یک ناظر را هم نشان بدهید. مثلا آن پسر آشغال جمع کن کیسه بر دوش که با حسرت نگاه میکند را به عنوان یک کار رئالیستی نام میبرند تا کسی که کار رئال انجام میدهد بگوید که فقط این مهمانی ها نیست بلکه آن پسرک نیز هست. حال در این جا یک سوالی ایجاد میشود و آن این است که آیا این کار با توجه به نوع نگاه و این تعریف، یک کار رئال هست یا خیر. همان طور که قبلا گفتیم، کار رئال باید یک مابه ازای بیرونی داشته باشد. خب در این جا نگاه مردم ایران نسبت به مردم عراق در این 8 سال چگونه بود؟ آیا همانند نگاهی بود که به فاشیست ها داشتیم یا آن ها را آدم هایی میدیدیم که خودشان هم اسیر هستند. این کتاب نیز در راستای همین حرف جلو میرود. این کتاب به دنبال نجات دادن عراقی ها از اسارت بود چرا که نگاه ما نیز همین بود و همه مردم و مسئولان بر آن اتفاق نظر داشتند. یعنی همان طور که صدام این جنگ را بر ما تحمیل کرد، بر مردم خود نیز تحمیل کرد. ممکن است که عده ای بگویند که این افراد وارد خاک عراق شده اند تا عراق را اشغال کنند اما از آن جایی که نگاه رئالیستی این موضوع وجود ندارد پس نمیتواند درست باشد. در طول 8 سال جنگ که بین ما و عراق وجود داشت، هیچ کینه ای بین مردم عراق و مردم ایران شکل نگرفت. خود من چندین بار سعی کردم که به این فضا نزدیک شوم و افرادی دیگری نیز این کار را کرده اند اما واقعا وجود نداشت. من خاطرم هست که در اولین روزی که آتش بس شد، کسانی که تا روز قبل همدیگر را با تیر میزدند، اولین خواسته شان این بود که جلو بروند و همدیگر را ببینند. او اضافه کرد: برخلاف آن هایی که همه چیز را خلاصه میکنند، من فکر میکنم که نمیشود بعضی چیزها را خلاصه کرد. به این معنی که انسان، انسان است و چون این گونه است، در همه جا علایق او یکی است. شما هیچ جا نمیتوانید آدمی را پیدا کنید که عقل سالم داشته باشد اما بگوید دزدی خوب است و یا بدی را دوست داشته باشد. بنابراین در واقع باید گفت که نویسنده ای که به مسایل ابدی و ازلی انسان میپردازد، به طور طبیعی زمان و مکان را شکسته و در آن حالت ما این سوال را نداریم که آیا این موضوع در سرتاسر دنیا فرقی با هم دارد یا خیر. برای مثال ما آثار جنگی کشورهای غربی را شرقی را میخوانیم و بسیار طبیعی است که مثلا رمان آقای دهقان در روسیه یا ایتالیا نیز ترجمه شده و مردم با آن ارتباط برقرار کنند. این رمان در درجات اول دست بر روی مسایل ابدی ازلی انسان ها و فطرت انسان ها گذاشته و آن را به رسمیت میشناسد. ممکن است که نگاه آدم ها در جاهای مختلف، یک سویه نباشد و اختلاف نظرهایی داشته باشند اما همه ی آن ها میتوانند با این کار ارتباط برقرار کنند چرا که سر و کار نویسنده با جزییات است و قرار است که از جز به کل برسد و در این جزییات انسان ها با هم ارتباط برقرار کرده و به هم میرسند. بایرامی بیان داشت: جنگ عرصه فردیت نیست. به نظر من صاحب صلاحیت ترین فرد در این جمع، خود آقای دهقان است که میتواند درباره ی این موضوع صحبت کند. در حقیقت افراد در جنگ مثل یک گروه موسیقی هستند که هر لحظه نور بر روی یه نفر از آن ها قرار گرفته و برنامه خودش را اجرا میکند. به همین دلیل است که در جایی از داستان ناگاه یکی از شخصیت ها در قالب قهرمان حضور کرده و دوباره نقش عادی خود را به دست میآورد. برای مثال میبینید که ناگاه ذکریا یا بهرام آمده و به اوج میرسند. به نظر من این همان نگاه رئالیستی است و چون ایشان نگاه به وقایع دارد، آدم ها را همانند فیلم فارسی یا اکشن هالیودی نمیبیند و می داند که این موضوع یک مشارکت کلی و دسته جمعی است. در این مشارکت کلی، افرادی برجسته شده و سپس جای خود را به افراد دیگر میدهند. اگر اسم این را فرم بگذاریم، به نوعی از یک محتوا میآید و این محتوا شاید از ابتدا نقشه احمد دهقان نباشد اما قطعا تجربه او است. خود او دیده است که در فلان جا، فلانی جلو بود و سپس فلانی آمد و جاهایشان را عوض کردند. در حقیقت جنگ مثل یک دوی امدادی است که جای خود را پیوسته با هم عوض میکنند. یک گردان جلو میرود و دیگری خط را نگاه میدارد و سپس جاهایشان با هم عوض شده تا استراحت کنند. در یک جا برجسته شده و سپس کمرنگ میشوند. مجید قیصری نیز درباره ی پاسخ به این پرسش گفت: به نظر من ما چیزی به اسم آدم شجاع نداریم. این که فکر کنید که یک فردی شجاع است و تمام افعال او منجر به کار قوی میشود و .... غلط است. در حالی که ما با آدم هایی رو به رو هستیم که در یک لحظه تصمیم میگیرند یک فعلی را انجام دهند و این فعال همان فعل شجاعت است. این که در این داستان افرادی در لحظاتی به ناگاه برجسته میشوند، یک حرکتی از خود نشان می دهند که دیده شده و سپس کمرنگ میشوند. در حقیقت آن تصمیم است که باعث میشود شما آن ها را ببینید و بنابراین اسم آن حرکت قهرمانانه شجاعت میشود. در ادامه، مجری جلسه به شباهت قسمت هایی از داستان با سکانس اول فیلم «نجات سرباز رایان» اشاره کرد و درباره ی این شباهت از احمد دهقان پرسید. احمد دهقان در پاسخ به این پرسش گفت: فکر میکنم این موضوع تنها مورد مشترک بین نویسنده و کارگردان باشد. اسپیلبرگ وقتی فیلم نجات سرباز رایان را ساخته بود، آن را به نمایش عموم در آورد. اولین اکران عمومی فیلم او برای کهنه سرباز های جنگ جهانی دوم بود که در روز 6 ژوئن در نرماندی پیاده شده بودند. اسپیلبرگ آن ها را آورد و این فیلم را برای آن ها اکران کرد. وقتی که فیلم تمام شد، از آن ها پرسید که این فیلم چه طور بود؟ آن ها در جواب گفتند که این همان بود که اتفاق افتاد. او میگوید که لذت بخش ترین کلام برای من این بود که آن کهنه سرباز ها گفتند که این همان اتفاق بود که رخ داد. برای من نیز همین اتفاق مهم است. یکی از مواردی که من دنبال میکردم این بود که وقتی این کتاب را نوشتم، یک کهنه سرباز بگوید که آهان این دقیقا همان بود و همین اتفاق رخ داد. این موضوع بیش از یک صحنه و به عنوان یک تفکر برای من مهم بوده است. باید دقت کنید که نگاه انسانی نگاه مشترک بین همه ی آدم ها و فارغ از هر دین و نژاد و رنگی است. در حقیقت وقتی من آن را میبینم همان حسی را داشته باشم که آن فرد با زبان دیگر میبیند. این حرف مشترک همه ی ما انسان ها است. برای مثال وقتی به زندگی پیامبران نگاه میکنید، میبینید که همه ی آن ها چند تا حرف مشترک دارند که در بین همه ی آن ها مشترک است. نگاه انسانی دقیقا همان حرف ها است. دروغ بد است، دست هم نوع را باید گرفت و ... به نظرم اثری موفق تر است که بهتر بتواند این حرف ها را بزند و به همین دلیل است که خیلی از فیلم ها در دهه 80 یا 90 میلادی بودند و اکنون نیستند. مجید قیصری در بخش پایانی صحبت های خود راجع به وجود یک فرمانده بسیار مهم در این داستان صحبت کرد و گفت: او یک فرمانده گردان است که گاهی اوقات از سیاهی بیرون میاید، شعار میدهد و دوباره برمیگردد. من فکر می کنم که احمد در این جا بیش تر به یک شخصیت تیپ فکر میکند چرا که اصلا آن را پرداخت نکرده و حتی اسم نیز برای آن انتخاب نکرده است. او فرمانده گردان 1 است که نویسنده اسمی نیز برای آن انتخاب نکرده است در حالی که شما میدانید که در جنگ هر یک از گردان ها یک اسم مخصوص به خود داشتند. من فکر میکنم که نویسنده قصد داشته تا با این کار آشنایی زدایی کرده و سعی میکند تا خود آدم ها را ببیند. هم چنین اسم هایی که انتخاب کرده است نیز اسم انبیا یا امامان نیست و جمال و کمال و ... است. درباره ی این افراد میبینید که نویسنده از هنر تلخیص استفاده کرده است در حالی که در بقیه مسایل همه جزییات را بیان کرده است. به نظرم این فرمانده بیش تر یک تیپ درآمده است و خیلی پیچیده نیست. به نظر من یک فرمانده اصلی دیگری در متن وجود دارد و آن جمال است که بیش تر به آن پرداخته شده است. احمد دهقان نیز در پاسخ به این سوال گفت: در مورد این فرمانده بزرگ که خیلی هم کم نقش است باید بگویم که بسیار عمد داشتم تا آن را بیان کنم و به همین خاطر برای او هیچ نقشی قائل نشدم و آن فرمانده هیچ نقشی در داستان نداشت. اما همان آوردن او و کم نقش بودن، ریز بودن، ظهور و بروزش و از سیاهی بیرون آمدن و دوباره به سیاهی برگشتن آن خیلی عمد داشتم. محمدرضا بایرامی نیز در بخش بعدی صحبت های خود، در پاسخ به سوالی مبنی بر این که چرا در این داستان شخصیت عبدالله را باید یک قهرمان بدانیم گفت: من فکر نمیکنم که این داستان قهرمان ندارد بلکه یک قهرمان اصلی دارد و یک سری قهرمان فرعی در کنار آن دارد. قهرمان اصلی خود جنگ است. نویسنده انگار که به جنگ یک شخصیت داده که همه چیز را در وجود خود حل میکند و فراتر از هر آن چه که بتوان تصور کرد، ظاهر میشود. در ذیل این موضوع یک سری شخصیت ها تعریف میشود که گاهی اوقات جلو میایند و میروند اما این مقدار جلو آمدن آن با هم فرق دارد. به نظرم نویسنده از روی تعمد سعی کرده است تا یک عکس برگردون بچسباند تا بتوان بدون واسطه داستان را دید. تصاویری که احمد دهقان در داستان های خود میدهد، کوتاه است و همین موضوع باعث میشود که این قدر که لازم است نتوانیم بر روی آن تامل کنیم چرا که این ها خیلی زیاد هستند. وی ادامه داد : در کتاب «سفر به گرای 270 درجه» یک صحنه ای است که من اصلا نمیتوانم آن را فراموش کنم. یک شخصی نشسته است و در حال جدا کردن چیزی از بدن خود است. آن چیزهایی که جدا میکند، گوشت بدن یک نفر دیگری است که بر اثر انفجار از بین رفته است. خب در این جا میبینید که در عین ایجاز، صحنه ای خشن تر و دردناک تر و ذهن درگیرکن تر از این نمیتوان تصور کرد. من فکر میکنم که قهرمان اصلی در این کتاب خود جنگ است و آن چیزی است که در خاک غریبه و در خاک غیر غریبه پرسه میزند. ابراهیم زاهدی درباره ی این که چه دلیل برای مطالعه کتاب پرسه در خاک غریبه وجود دارد گفت: باید گفت که انگار دو جور روایت از جنگ داریم، یکی روایت بسیجی است و دیگری روایت ارتشی است. هر دو این ها خوب است و هر دوی این ها به اتفاقاتی میپردازند که شمایی از جنگ را به ما میدهد. به نظر من روایت ارجح از جنگ، روایت بسیجی به معنای مردمی آن از جنگ است و آن به معنای حضور مردم در جنگ و روایت جنگ از زبان آن ها است. من این کتاب را همان موقع که بیرون آمده بود خواندم. در مورد آن فرمانده که صحبت کردید نیز در ذهن من سوالاتی شکل گرفته بود. فکر میکنم که آن فرمانده نماینده مردم است و یک تصور کاملا مردمی را از جنگ می دهد. من اگر بخواهم این کتاب را توصیه کنم باید بگویم که این کتاب نگاه مردمی به جنگ دارد و به همین دلیل مورد استقبال قرار میگیرد. در پایان این جلسه، بایرامی درباره ی اهمیت توجه به رمان های دفاع مقدس اشاره کرد و گفت: من امیدوارم که فضاها برای رمان های ادبیات پایداری، آن قدر که شایسته آن است باز شود، معمولا این اتفاق رخ نمیدهد و البته نمی دانیم که گیر کجاست. ادبیات داستانی این بخش آن قدر که شایسته است جدی گرفته نمیشود و شاید یک بخشی از آن به دیگر کارهای دیگران برگردد که فضا را شلوغ کرده و ذهنیت را خراب کرده است. چرا که به کلیتی میپردازند که شاید ما زیاد با آن سر و کار نداشته باشیم. البته مسایل دیگری نیز وجود دارد. گاهی اوقات فکر میکنم که انگار تعمدی وجود دارد. میبینید که کسی میاید و 10 سال وقت میگذارد تا یک رمانی را بنویسد اما کار او نه دیده میشود و نه حرف و حدیثی راجع به آن زده میشود. حال در مقابل میبینید که راجع به یک چیزهایی صحبت میشود، جلسه گذاشته میشود و .... که شاید زیاد هم مهم نباشند. گاهی اوقات این اتفاقات پیرامونی بازخورد مثبتی نمیدهد. امیدوارم که این ها درست نباشد و برای کسانی که می خواهند کار کنند فضا به کمکشان آمده و علیه شان نباشد. در پایان این جلسه نیز، احمد دهقان بخش هایی از کتاب را خواند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 131]
صفحات پیشنهادی
بررسی «پرسه در خاک غریبه» در جمع راویان اندیشه
بررسی پرسه در خاک غریبه در جمع راویان اندیشه شناسهٔ خبر 3869793 - جمعه ۱۷ دی ۱۳۹۵ - ۱۰ ۴۰ فرهنگ > شعر و ادب jwplayer display inline-block; نشستی به منظور معرفی و بررسی رمان پرسه در خاک غریبه در فرهنگسرای اندیشه برگزار میشود به گزارش خبرگزاری مهر فرهنگسرای اندیشه«پرسه در خاک غریبه» نقد میشود/ روایتی متفاوت از جنگ تحمیلی
پرسه در خاک غریبه نقد میشود روایتی متفاوت از جنگ تحمیلی کتاب پرسه در خاک غریبه نوشته احمد دهقان یکشنبه 19 دی با حضور منتقدین و علاقهمندان معرفی میشود آفتابنیوز به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین نشست معرفی و بررسی رمان پرسه در خاک غریبه نوشته احمد دهقان یکشنبه 19 دی با ح«پرسه در خاک غریبه» نقد می شود
پرسه در خاک غریبه نقد می شودتاریخ انتشار پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵ ساعت ۱۱ ۴۱ فرهنگسرای اندیشه جلسه معرفی و بررسی کتاب «پرسه در خاک غریبه» اثر احمد دهقان را برگزار میکند به گزارش الفِ کتاب در این برنامه نویسنده اثر و منتقدین محمدرضا بایرامی مجید قیصری وبرگزاری جلسه نقد و بررسی کتاب ارامنه جلفای نو در عصر صفوی
برگزاری جلسه نقد و بررسی کتاب ارامنه جلفای نو در عصر صفوی جلسه نقد و بررسی کتاب ارامنه جلفای نو در عصر صفوی از سوی مرکز اصفهان شناسی و خانه ملل برگزار می شود به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران از اصفهان روابط عمومی سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان برنامه جلسه نقد کتجلسه نقد و بررسی فیلم لاک قرمز
جلسه نقد و بررسی فیلم لاک قرمز جلسه نقد و بررسی فیلم لاک قرمز شامگاه یکشنبه با حضور سید جمال سیدحاتمی کارگردان امیرمحمد عبدی نویسنده فیلمنامه پردیس احمدیه بازیگر و بازیگر کودک فیلم در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد شاداب وثوقی ۱۳۹۵-۱۰-۰۷ ۱۲ ۴۸ برچسبها امیرمحمد عبدیرمان «مه» نقد و بررسی شد
رمان مه نقد و بررسی شد دهمین جلسهی چهارشنبههای نقد و بررسی کتاب نشرچشمه به کتاب مه نوشتهی کامران محمدی با حضور شهریار عباسی و علیرضا محمودی ایرانمهر به عنوان منتقدان کتاب اختصاص یافت محمدی که پیش از این کتابهای بسیار موفقی چون بگذارید میترا بخوابد و آنجا که برفها آب نمیشجلسه نوبت صبح مجلس برای بررسی برنامه ششم توسعه پایان یافت
دقایقی پیش جلسه نوبت صبح مجلس برای بررسی برنامه ششم توسعه پایان یافت شناسهٔ خبر 3860292 - دوشنبه ۶ دی ۱۳۹۵ - ۱۲ ۱۵ سیاست > مجلس jwplayer display inline-block; جلسه نوبت صبح بررسی گزارش کمیسیون تلفیق در مورد لایحه برنامه ششم توسعه دقایقی پیش به پایان رسید به گزارش خبرنگهجدهمین جلسه بررسی برنامه ششم توسعه آغاز شد
هجدهمین جلسه بررسی برنامه ششم توسعه آغاز شد هجدهمین جلسه بررسی برنامه ششم توسعه دقایقی قبل به ریاست علی لاریجانی آغاز شد به گزارش خبرنگار مجلس گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان هجدهمین جلسه بررسی برنامه ششم توسعه دقایقی قبل به ریاست علی لاریجانی آغاز شد گفتنی است بررسی برنامه ششمفرمانده کمیته جستوجوی مفقودین استان یزد: 3 شهید گمنام در یزد تشییع و خاکسپاری میشوند
فرمانده کمیته جستوجوی مفقودین استان یزد 3 شهید گمنام در یزد تشییع و خاکسپاری میشوند فرمانده کمیته جستوجوی مفقودین استان یزد از ورود پیکر سه شهید گمنام به این استان خبر داد و گفت این شهدا در مناطق مختلف استان تشییع و خاکسپاری میشوند سید هدایت بنیفاطمه امروز در گفتوگو با خجلسه نقد «ساخت نظریه عرفی شدن با رویکرد اسلامی» برگزار می شود
با حضور علیرضا شجاعی زند جلسه نقد ساخت نظریه عرفی شدن با رویکرد اسلامی برگزار می شود شناسهٔ خبر 3863773 - جمعه ۱۰ دی ۱۳۹۵ - ۱۳ ۰۰ دین و اندیشه > اندیشکده ها jwplayer display inline-block; جلسه نقد پیش از چاپ کتاب ساخت نظریه عرفی شدن با رویکردی اسلامی از آثار گروه جا-
گوناگون
پربازدیدترینها