واضح آرشیو وب فارسی:الف: مرحوم دولابی: با وجدان خودت حرکت کن
تاریخ انتشار : سه شنبه ۷ دی ۱۳۹۵ ساعت ۰۷:۵۲
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: اگر خودش را نشناسد هیچکس را نشناخته است؛ نه پیامبر و نه امام(ع)، نه زمین ونه زمان. لذا از فطرت توحیدی و وجدانِ خودت که در ذاتت هست حرکت کن. آنگاه است که کلمات انبیاء و اولیاء برایت نافع است. به گزارش تسنیم، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: اگر خودش را نشناسد هیچکس را نشناخته است؛ نه پیامبر و نه امام(ع)، نه زمین ونه زمان. لذا از فطرت توحیدی و وجدانِ خودت که در ذاتت هست حرکت کن. آنگاه است که کلمات انبیاء و اولیاء برایت نافع است. هرچه بفرمایند و حدیث برایت بخوانند و بشنوی خواهی دید که آن را پیشتر خواندهای. کی خواندهای؟ نمیدانم. آیا آن را در شکم مادر خواندهای؟ اما اگر فطرتت راه نیافتاده باشد یک حدیث که بخوانی می گویی: آه! یعنی خواندم ولی من اهلش نیستم. تازه این قشنگها هستند که آه میکشند. کسی که قلبش پشت زبانش باشد به درد راه نمیخورد. چرا جلوتر خواندی تا آه بکشی؟ میخواستی صبر کنی و با رغبت جلو بیایی و درست و آدموار حدیث را بخوانی. زبان را جلو میاندازید و میخوانید و میخوانید، حال آنکه دل برای خود خوابیده است. دل فقط گاهی که تنگ میافتد آه میکشد. این تازه آدمِ خود است. مگر نفرمود: آدم دانا و عاقل کسی است که زبانش پشت دلش باشد؛ اول دل خدا را بخواند، بعد زبان حرف بزند. و منافق کسی است که دلش پشت زبانش است. ببین که چگونه حدیث، مچ آدمی را میگیرد و بشر را بیچاره میکند. چرا با دلی که خداوند برای خود آفریده است و یا جانی که در ذاتت هست و جانانش خوانده است، با خدا کار نداری؟ با جانتان بخوانید که الحمدالله میخوانید. این گونه که بخوانید وقتی حدیث میخوانند، شوق دارید. میگویی باز هم بگو. یک حدیث دیگر میخوانند، میگوید بفرما. مثل اینکه این آقا، بچه یا جوان، در شکم مادر این چیزهایی را که من میخوانم خوانده است و روان است، دارد لذت میبرد. آیا نمیبینید که گاهی خداوند مرحمت فرموده است و قلبهایتان کم یا زیاد، ربط پیدا کرده است و وقتی حدیث خوانده میشود بهجت و سُرور دارید؟ این یعنی که دیدهاید. چه زمانی دیدهاید نمیدانم. از آثار چهرهتان میبینم. آیه قرآن هم همین طور، وقتی که خوانده میشود انگاری که دیدهاید. زیرا دل آشنا شده است و زبان پشت سرش میگوید. این دل، موفق است و آنجا بله داده است و من دارم کلام آنجایی را میخوانم که او نشسته است. لذا خوشحال میشود. نه خوشحالی که بیقرار شود، والا حزن میآید نه! میگوید باز هم بگو. حدیث دیگر را بخوان و حدیث دیگر را بخوان و... گفت: دیگر کار تو تمام شده است و اگر من تمام قکآن را هم بخوانم، تو اهل آنی. دیگر کنار برو و مرا خسته نکن. برو و خودت نگاه کن. کتاب طوبی محبت؛ جلد3 – ص 139 مجلس حاج محمد اسماعیل دولابی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]