واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: خسته شدهام!
گاهي ميخواهي از خود بگريزي، گاهي دلت ميگيرد، گاهي احساس ميكني كه هر چه ميكني هيچ هدفي نداري...
نویسنده : سجاد علمرداني
گاهي ميخواهي از خود بگريزي، گاهي دلت ميگيرد، گاهي احساس ميكني كه هر چه ميكني هيچ هدفي نداري، گاهي چنان در پيرامون و شرايطت گم ميشوي كه يادت ميرود اصلاً هدف كيهان و آفرينش چيست؟ احساس ميكني كه حاشيه اذيتت ميكند يا آنقدر در پيرامون جذب ميشوي كه ديگر فرديت نداري، هويت نداري، دلت دلخواسته خودت را نميخواهد. هر چه هست هدف جمع ناسالم كاذب است و تو جذب شدي در ديگري و اين همان روزمرگي است.
ايجاد و توليد محرك دروني
در زندگي عمومي اولين چيزي كه باعث ميشود يك كودك، نوجوان يا جوان و حتي ميانسال از خود انگيزه براي دستيابي به چيزي نشان دهد، يك مشوق قوي به نام كسب مقام، پول يا شهرت است اما اگر همين عامل نباشد يا به گونهاي باشد كه ارزش مشوقي خود را از دست دهد (افراط در بودن آن شبيه غذاي خوبي كه هر شب ميخورد و ديگر مثل گذشته خوشمزه به نظر نميرسد ولي همين كه مدتي آن غذا نبود يا فرد در محدوديت زندگي كرد، اشتياق به خوردن و لذت چشيدن آن قابل فهم ميشود)، ديگر نميتوان توقع يا انتظار داشت كه فرد سرزنده بوده يا روحيه خوبي داشته باشد.
معمولاً در اكثر موارد افراد ميگويند كه خسته هستند، احساس بيهودگي ميكنند، دچار پوچي شدهاند و... تمامي اين افكار به شرايط بيروني بودن محركات و مشوقها بر ميگردد. چنانچه افراد به خودشناسي كافي رسيده باشند، ديگر از محركات بيروني براي ارتباطات بين فردي يا پيشرفتهاي شخصي و همچنين پايا نگه داشتن هوشياري و سرزندگي استفاده نميكنند و توجه خود را متمركز عاملها و محركات دروني مثل خلاقيت، خود كنترلي، تنظيم هيجان و... ميكنند.
اين نوع زيستن در زندگي امروزي فقط از دست افرادي ساخته است كه از درون انگيزش براي انجام كاري دارند. اين نوع انگيزش نيز برميگردد به نوع تربيت و اكتساب طرحوارهها و سازههاي شناختي افراد.
خستگي مزمن، عامل اصلي
داشتن مشغلههاي فكري زياد، تنشهاي فردي و خانوادگي، عدم اقدام به حل مسئله، عدم استفاده از مهارت يا نداشتن مهارت (براي مثال مهارت چك ليست كردن مسائل يا يادداشتبرداري) و... باعث ميشود كه فرد رفتهرفته احساس خستگي مزمن يا طولاني كند.
خواب نامناسب، استفاده سرخود از داروها و تغذيه كم كالري نيز عوامل ديگري براي خستگي مزمن يا عوامل تشديدكننده اين مسئله ميتواند باشد. اين نوع خستگي ناشي از عوامل فرسايشي است كه عنوان شد قطعاً ميتواند باعث مشكلاتي در سبك زندگي عمومي شود و فرد را در تعاملات بين فردي با دشواريهاي مختلف رو به رو كند.
افسردگي و استرسهاي زياد در زنان خانهدار
خستگي مزمن كه ميتواند از پيامدها يا علل روزمرگي باشد باعث ميشود كه فرد كاركردهاي عمومي خود را از دست دهد، انزوا را با همه وجود تجربه كند، چراكه فرد از سر و صداي زياد به دليل اضافه بار حسي كه دارد گريزان است. اين انزوا ميتواند مزمن شده و به افسردگي و سختيهاي تحمل اين عارضه و اختلال تبديل شود. اين عارضه (افسردگي) خود به تنهايي ميتواند دنياي جسمي، رواني و عصبي فرد را به هم بريزد.
آمارهاي رسمي و غيررسمي نيز حاكي از آن است كه اين نوع سبك زندگي و پيامدهاي دهشتناك آن بيشتر متوجه زنان است. زناني كه خانهدار هستند و هيچ تلاشي براي رفع روزمرگي نميكنند. استرس كشيدن و متحمل اضطراب شدن عارضه ديگري است كه روزمرگي عامل آن است، چراكه فرد كمتر اتفاق ميافتد كه به موقع در جهت رفع مشكلي برآيد. هميشه آنقدر طول ميدهد كه مشكل عادي تبديل به بحران شود تا استرس و فشار زيادي را به فرد و پيرامون وي وارد كند. همين استرس است كه به موجب آن زمينههاي بروز سيل بسياري از امراض رواني حاصل ميشود.
تغيير سبك زندگي، اولين گام
ساعتها و زمانهايي در زندگي وجود دارد كه انسان بايد بخشي از مكاني كه ميشناسد كه جا بگذارد و به مكاني جديدتر برود تا همين تغيير كوچك كمك به تغيير بزرگي به نام سبك زندگي كند. سبك زندگي يعني همه عواملي كه در پيرامون يك شخص باعث ميشود فرد هيجانات، افكار، نوع پوشش، نوع خوراك و... را تجربه كند.
اولين قدم براي برون رفت از روزمرگي، ايجاد تغيير سبك زندگي با استفاده از عوامل مرتبط است. براي مثال شايد با تغيير نوع كار كه باعث فرسودگي فرد و مشغلههاي زياد زندگي او شده بتوان تا حدودي از سبك زندگي گذشته فرار كرد يا تغيير مكان زندگي يا تغيير در تفريحات و... مفيد است ولي همه اينها وابسته به اين است كه خود ما تصميم قاطعي براي تغيير آن گرفته باشيم.
آموزش مهارتهاي اوليه براي زندگي عمومي
همه ما براي اينكه بهتر بتوانيم با مشكلات پيش روي زندگي مقابلهاي درست و كارآمد داشته باشيم، نياز داريم كه خود را به مهارتهايي مسلح كنيم. مهارتهايي كه به ما كمك ميكند محيط را براي سازش و سازگاري بيشتر، بهتر بشناسيم. از جمله اين مهارتها كنترل خشم، مديريت زمان، برنامهريزي، داشتن چك ليست (براي گريز از استرس و مشغلههاي ذهني)، تغذيه متنوع داشتن و ورزش كردن است. اين عوامل موجب بهبود كيفيت زندگي فرد ميشود.
انگيزه و هدف
روزمرگي وقتي عارض ميشود كه فرد در لابهلاي مشغلههاي بيهوده و متراكم زندگي گم شده و هدف اصلي خود را فراموش كرده است.
زماني كه هدف فراموش ميشود، انگيزه رسيدن به آن نيز از بين ميرود، ديگر انگيزش دروني وجود ندارد كه فرد به خاطر آن سعي در ايجاد سبك زندگي مناسب و بهينه كند. هيجانات مثبت فرد رفته رفته ارزش انگيزشي خود را از دست ميدهد و دچار اضمحلال ميشود.
در اين زمان است كه بايد با تغيير شرايط موجود فرد با هدفگذاريهايي كه ميكند و به تبع آن برنامهريزي كه دارد سعي در ايجاد انگيزش دروني در رسيدن به آن كند تا بدين طريق به بازگشت سلامت رواني خود اميدوار باشد. ميتوان در يك جمله اذعان داشت كه داشتن هدف مورد انتظار در زندگي (هر كس با توجه به شناخت خود اهداف متفاوتي دارد) اساسيترين چيزي است كه ميتواند انگيزش كافي را براي سازگاري با پيرامون مهيا كند و بدين طريق از روزمرگي به وجود آمده گريخت يا بدان دچار نشد.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۶ دی ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]