واضح آرشیو وب فارسی:دانا: ما از از غرب زدگی شکوه می کنیم اما این نالیدن، شکوه کردن، ناراحتی و دلخوری به تنهایی چه فایده ای خواهد داشت؟!به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از ۸دی ، محمد حسین نیکزاد در یادداشتی تحت عنوان ” یتیم خانه ای به وسعت فرهنگ و هنر ” در باب تحلیل فیلم یتیم خانه ایران به کارگردانی ابولقاسم طالبی نوشت: در کشاکش بدبختی، استبداد و ظلم خارجی، مردی با اسلحه ی پدری و اسب وطنی و یاران حیدری از راه رسید! این بخشی از فیلم «یتیم خانه ی ایران» است که دوست می دارمش…. چند شب پیش فیلم دوست داشتنی و فاخر یتیم خانه ی ایران را دیدم. اهل نقد فنی نیستم و تخصص آن را هم ندارم. شاید می توانست تم داستانی فیلم پررنگ تر باشد. شاید سرعت اتفاقات فیلم در بعضی نقاط فیلم یکنواخت نبود. شاید فیلم نامه ی فیلم نقاط ضعفی داشت. شاید گاهی فضای بصری فیلم بیش از حد ممکن سیاه و سپید بود… اما همان قدر که در نقد فنی دستی ندارم باید بگویم که در زمینه ی محتوایی حرف هایی برای گفتن دارم که شاید ارزش شنیدن و خواندن را داشته باشند! ۱.فیلم یتیم خانه ی ایران اولاً فیلمی انقلابی بود. و این اولین نکته ای است که باید اشاره کنم. فیلم انقلابی یعنی فیلم رو به جلو، فیلم امید، فیلم تغییر برای بهتر شدن، فیلم تحول و یه در یک کلام فیلمی برای آینده! بر عکس بسیاری از فیلم های منتسب به انقلاب و دفاع مقدس، فیلم یتیم خانه ی ایران ارائه گر فضا و پس زمینه ای سیاه بود برای رسیدن به زمینه ی سپید و به همین خاطر است که من سکانس های پایانی فیلم را دوست می دارم! قهرمان اصلی فیلم یعنی: محمد جواد بنکدار یک رزمنده و جانباز است. اما نه یک جانباز شکست خورده در گوشه ی یک آسایشگاه معلولین! و یا یک رزمنده ی غلط خورده به آشوب قدرت وسیاست! او زخم خیانت خورده است اما ننشسته است. برخاسته است و در این میان میراثی دارد به نام «یتیم خانه ی ایران» و در این مسیر حتی از بهترین فرزند خود یعنی «فضل الله» نیز می گذرد، از جان و مال و خانواده و آبروی خود می گذرد و با آن که می داند یتیم خانه ی ایران در محاصره ی روشنفکرنمایان مزدور، سیاتمداران خائن و بازاریان فرصت طلب است از پای نمی نشیند. یتیم خانه ی ایران نمادی از ایران است و محمد جواد بنکدار نمادی از جوانان مومن انقلابی. یتیم خانه فیلمی انقلابی است زیرا در نهایت پایان آن «انتقام» و «استمرار» است. انتقام از استکبار خارجی و استبداد داخلی و استمرار حرکت انقلابی و جهادی قهرمان فیلم برای پیوستن به یاران خود در نهضت جنگل! و به قول قهرمان آن: می روم تا در آینده هیچ یک از فرزندان ایران از هیچ سرباز اجنبی نهراسد. (نقل به مضمون) ۲.یتیم خانه ی ایران به ما نشان داد که ما درک درستی از «ارزش استراتژیک فرهنگ» نداریم. ارزش استراتژیک فرهنگی یعنی این که به درستی درک کنیم که تا زمانی که ما سرمایه های فرهنگی خود را به خوبی نشناسیم و از آن ها حمایت نکنیم و به آن ها را به باروری و شکوفایی نرسانیم قادر نخواهیم بود تا با «مسئله» های فرهنگی خودمان به خوبی کشتی بگیریم! ما از بد حجابی می نالیم، از غرب زدگی شکوه می کنیم، از ترویج آمریکادوستی ناراحتیم و از این که فرزندانمان درک درستی از مفاهیم ارزشی ندارند دلخوریم اما این نالیدن، شکوه کردن، ناراحتی و دلخوری به تنهایی چه فایده ای خواهد داشت؟! «سلام بمبئی» در این حد که در قالب ساختار فرهنگی و قانونی «جمهوری اسلامی ایران» تولید شده است برای من محترم است. «فروشنده» نیز شبیه همین، برای من به مثابه فیلمی است که حق دارد تا در قالب ساختارهای قانونی و فرهنگی نظام جمهوری اسلامی حق بیان نظرات کارگردان و عوامل تولیدش را داشته باشد. اما آیا امت حزب الله که به شدت از مشکلات فرهنگی ناراحت است به این فکر کرده است که فروش میلیاردی فروشنده (نمادی از سینمای روشنفکری) و سلام بمبئی (نمادی از سینمای زرد و عامیانه) چگونه می تواند پیامدهای مادی و معنوی جبران ناپذیری را در زمینه ی فرهنگی به همراه داشته باشد؟! در حالی که درباره ی یتیم خانه ی ایران این روزها از «شکست» سخن گفته می شود…. منظورم از ارزش استراتژیک فرهنگی دقیقاً همین است. یعنی عدم نداشتن «انسجام تشکیلاتی» لازم و همچنین «عمق تحلیل فرهنگی» در میان جماعت انقلابی در حوزه ی فرهنگی باعث می شود تا سرمایه ی مادی و معنوی حاصل از فروش یک فیلم زرد و یا یک فیلم روشنفکری مجدداً به کمک چند ده فیلم زرد یا روشنفکری بیاید! و آن وقت در میانه ی «شکست» یتیم خانه ی ایران منتظر بنشینیم تا در یک دور همی دوستانه باز هم از وضع حجاب بنالیم، از غرب زدگی شکوه کنیم و …. در حالی که شاید یک «خرید بلیط استراتژیک فرهنگی»! می توانست قدم به قدم ما را قدرتمند تر کند! یادمان نرود همین چند وقت پیش بود که «اربعین» کبیر، به ما درس با هم بودن و همکاری برای قدرت نمایی و زمینه سازی پیروزی در نبرد سیاسی و فرهنگی و دینی را داد و ما چقدر از «درس» های گذشته غافلیم! و در آخر… دوست دارم به ابوالقاسم طالبی عزیز بگویم که برای ما همان جمله ی باشکوه پایانی نیز کافی بود؛ آن جا که با دستخط خودت نوشتی: «پیشکش به ساحت مقدس حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها-به امید گوشه چشمی»…
چهارشنبه ، ۲۴آذر۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دانا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 61]