واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: مجله همشهری سرنخ - خاطره علی نسب: در فرهنگ ما هر وقت می خواهند دعای خیری برای کسی کنند می گویند الهی 120 ساله شوی. 120 ساله شدن همیشه جزو آرزوهای دست نیافتنی انسان ها بوده و هست. در این میان اخیرا مسئولان سرشماری اعلام کردند مردی در کردستان زندگی می کند که 15 سال هم بیشتر از این سن عمر کرده است. آنها «احمد صوفی» را با 135 سال سن به عنوان سمن ترین فرد ایرانی معرفی کردند. در این مطلب چند ساعتی میهمان خانه این مرد سقزی شدیم تا با زندگی مسن ترین فرد ایرانی و مسن ترین مرد جهان از نزدیک آشنا شویم. برای انجام این مصاحبه پسر اول آقای صوفی و عروسشان به عنوان مترجم، گفته های ما را ترجمه می کردند.
کارشناسان سرشماری می گویند مسن ترین فرد ایران شما هستید؟ این عدد از کجا آمده است؟
آن ها بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند. من هم به تحقیقات آن ها اعتماد می کنم و می گویم من مسن ترین فرد ایران هستم، البته اگر نظر آن ها نبود من نمی دانستم پیرتر از من در ایران وجوددارد یا نه. (می خندد)
در شناسنامه تان چه سالی ثبت شده است؟
من متولد نهم اسفند 1260 هستم و بیش از یک قرن عمر از خدا گرفته ام.
متولد کدام شهرستان هستید؟
در شهرستان سقز و روستای قشلاق متولد شدم.
هنوز هم ساکن همین منطقه هستید؟
من مدتی در روستای میرده- خورخوره زندگی کردم اما بعد از انقلاب اسلامی ساکن روستای قشلاق شدم و در همین جا زندگی ام را ادامه دادم.
در آن زمان که شما متولد شدید داشتن شناسنامه بین ایرانی ها زیاد رواج نداشت. به یاد دارید در چه سالی اولین شناسنامه به نام شما ثبت شد؟
به یاد ندارم. فقط از روی نوشته های شناسنامه ام می شود فهمید که در روز یکم مهرماه سال 1327 من برای اولین بار شناسنامه دار شده ام.
احتمال دارد کارشناسان ثبت احوال سن تان را چند سال بزرگ تر یا کوچک تر ثبت کرده باشند؟ یا اینکه مثلا شناسنامه برادر بزرگ ترتان را به شما داده باشند؟
نمی دانم.
به تنهایی زندگی می کنید؟
خیر، بچه هایم خیلی خوب هستند. من در کنار فرزندانم زندگی می کنم.
آیا خبر دارید تلویزیون 24 آبان ماه، مردی ساکن شهرستان کامیاران با 130 سال سن به عنوان مسن فرد ایران معرفی شده بود؟
چیزهایی شنیدم اما گویا بعدا متوجه شدند که این فرد در شناسنامه اش پنج سال از من کوچک تر است.
از خودتان بگویید. در چه سالی ازدواج کردید؟
سالش را به یاد ندارم اما می دانم 75 ساله بودم که زن زندگی ام را پیدا کردم و ازدواج کردم.
این سن برای ازدواج کمی دیر نبود؟
می گویند هر کسی تقدیری دارد. تقدیر و قسمت من هم این بود که در سن 75 سالگی ازدواج کنم.
این دیر ازدواج کردن تاثیری در زندگی تان نداشت؟
خیر، من اصلا از این که دیر ازدواج کرده ام ناراحت نبوده و نیستم. به نظر من آدم باید زمانی ازدواج کند که دلباخته باشد.
اولین فرزندتان چه زمانی به دنیا آمد؟
من بچه دار نشدم. همسرم زنده یاد خدیجه خانم، شش فرزند از زندگی مشترک اولش داشت. بعد از ازدواج، مسئولیت زندگی این فرزندان به روی دوش من بود. اصلا به این موضوع فکر نمی کردم که من پدر واقعی شان نیستم. اصلا مگر باید حتما خودت پدر فرزندی باشی تا برایش پدری کنی. من سعی کردم برایشان پدری کنم.
چند دختر و چند پسر دارید؟
پنج پسر و یک دختر. زمانی که من با همسرم ازدواج کردم آن ها کوچک بودند. در طول همه این سال من کنارشان بودم تا بزرگ شوند.
نوه و نتیجه هم دارید؟
بله، من خانواده خیلی بزرگ و پرجمعیتی دارم. همیشه هم به این موضوع می بالم، من حدود 100 نوه و نتیجه دارم. این پر جمعیت بودن خانواده ام را همیشه دوست دارم.
آخرین باری که آن ها را دیدید به یاد دارید؟
اعضای خانواده من به صله رحم اعتقاد دارند، به هیمن خاطر همدیگر را زود به زود می بینیم. هرهفته پنجشنبه ها و جمعه ها همه نوه و نتیجه ها به خانه ما می آیند و دور هم جمع می شویم و با هم می گوییم و می خندیم. جمع مان گرم است. من خیلی پیر شده ام و به سختی می شنوم. سخت حرف می زنم و نمی توانم خیلی از کارهای خودم را به تنهایی انجام دهم و حتی دیگر نمی توانم خرج خانواده را بدهم و این موضوع ها بارها من را ناراحت کرده است اما زمانی که همه نوه ها و نتیجه هایم را دور خودم می بینم خوشحال می شوم و همه غصه ها یادم می رود.
چند سال است که همسرتان فوت کرده اند؟
15 سالی می شود که فوت کرده.
بعد از فوت حاجیه خانم زندگی با شما چگونه تا کرد؟
سخت. او تنهایم گذاشت و روزگار برایم خیلی سخت بود. شریک زندگی ام را از دست داده بودم اما زندگی ادامه داشت و من سعی کردم در کنار فرزندانم زندگی را ادامه بدهم. حالا هم در خانه یکی از پسرانم زندگی می کنم. پسرم محمدامینی 75 سال دارد و من هم در کنار عروس و اعضای خانواده محمد زندگی می کنم. آنها از من مراقبت می کنند و برایم جایگاه ویژه ای در خانواده قائل هستند.
از ایام جوانی تان برایمان بگویید. آن روزها که جوان تر بودید شغلتان چه بود و از چه راهی کسب درآمد می کردید؟
خب من روستازاده بودم. درس هم نخوانده بودم. اصلا آن روزها درس خواندن برای شهری ها و پایتخت نشین ها هم سخت و نشدنی بود چه برسد به ما روستانشین ها. مدتی چوپانی می کردم و گله داری، دام ها را به چرا می بردم، البته کشاورز هم بودم. گندم و جود می کاشتیم و گاهی اوقات ذرت. مایحتاج مردم در آن زمان همین گندم بود. سر سفره ها بیشتر نان بود و ماست.
مردم این گونه زندگی می کردند و دام هایشان را نمی کشتند. صبح ها پنیر می خرودند. آن هم پنیری که خودشان با دست خودشان درست کرده بودند یا دامدار محلشان درست کرده بود. طعم باورنکردنی ای داشت، یعنی طعم پنیرهای امروزی را نداشت. ناهار هم ماست بود و نان، شب هم آشی بود پر از سبزی. آش را هم با نانی می خوردیم که در تنور خانه پخته می شد.
از هم روستایی هایی شما شنیده ایم که در جوانی در ماهیگیری هم قهار بوده اید. از این راه هم کسب درآمد می کردید؟
(می خندد) خیر، برای کسب درآمد ماهی نمی گرفتم. اصلا یادم رفته بود، روزگاری ماهی هم می گرفتم. من ماهیگیری را خودم یاد گرفته بودم. به رودخانه می رفتم و ساعت ها ماهیگیری می کردم ولی اصلا ماهی ها را نمی فروختم بلکه هرچه صید می شد را بین مردم به صورت رایگان توزیع می کردم یعنی بیشتر ماهی هایی را که می گرفتم در اختیار خانواده های نیازمند می گذاشتم.
در ایام جوانی و میانسالی شده بود که به بیماری خاصی دچار شوید؟
به یاد ندارم که در طول زندگی ام در این 135 بار، بیماری سختی گرفته باشم.
دارو چطور، داروی خاصی مصرف می کردید؟
خیر، اصلا. از داروهای شیمیایی به شدت دوری می کردم. همین حالا هم زیاد دارو مصرف نمی کنم، می دانم باورش برایتان سخت است اما به جای قرص و دارو بیشتر از خوردنی های طبیعی استفاده می کردم. مثلا اگر سرما می خوردم شلغم برای خودم تجویز می کردم، فکر می کنم راز حفظ سلامتی ام هم همین مصرف خوردنی های طبیعی است.
البته به نظر می رسد آب و هوای کردستان هم بی تاثیر نبوده است چرا که هر دو رکورددار سن ایران، کردستانی هستند؟
آب و هوای کردستان قابل مقایسه با هیچ کجای ایران نیست. شاید یکی از دلایلی که من بیماری خاصی نگرفتم هم همین آب و هوای سالم باشد.
اگر در تهران زندگی می کردم معلوم نبود هوا و شلوغی ها چه بلایی سرم می می آورد. معلوم است که زندگی در این شهر خوش آب و هوا و تغذیه از محصولات طبیعی و کم مصرف کردن گوشت، آدم را سالم نگه می دارد.
اگر بخواهید به نسل ما نصیحتی کنید چه می گویید؟
روی دخانیات خط بکشید. سعی کنید آب و هوای شهرتان را تمیز نگه دارید و ورزش کنید. به جای خوردن غذاهای ناسالم تا می توانید غذاهای طبیعی مصرف کنید و بیش از یک قرن بدون هیچ بیماری خاصی زنده بمانید.
۲۳ آذر ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 71]