واضح آرشیو وب فارسی:الف: ترویج کتاب یعنی سکۀ رایج کردن کتاب
احمد ذوعلم
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۵۳
سالها پیش با جمعی از دوستان از استادی درخواست جلسهای برای مشورت پیرامون طرحی برای راهنمایی و تشویق مردم به کتاب خوانی کردیم. ایشان بزرگوارانه پذیرفت و جلسه تشکیل شد. در ابتدا کلی از اهمیت کتاب و اثرگذاریاش و کاستیهایی که داریم برای استاد سخن گفتیم. استاد اما بیاعتنا به کتاب، سفت و سخت پا را در یک کفش کرده بود که امروز سریالهای خانگی اثربخشیاش از کتاب بیشتر است و فردا بازیهای رایانهای جای سریالها را میگیرند و الخ. هر چه کرد نتوانست ما را مجاب کند که اهمیت فیلم و سریال و بازی از کتاب بیشتر است. هر چه کردیم حریف حضرتش نشدیم که کمی هم در بارۀ کتاب سخن بگوید. حتی به قدر اندکی که دلمان خوش باشد. دل خوش کرده بودیم به راهنمایی استاد در مورد کتاب! چند سال پیش با استادی اهل منبر و خطابه گفتوگویی داشتم در مورد کتابخوانی. در میانۀ مصاحبه از او پرسیدم آیا جدیداًبه جز کتابهای طلبگی کتابی به دستتان رسیده که برایتان تازگی داشته باشد و جذب آن شده باشید. ایشان در جواب فرمود که بله، جدیدا کتابی از زندگی فلان چهرۀ علمی به دستم رسیده که سراسر درس است و ایشان شخصیتی عجیب داشته است و... حلاوت مطالعۀ آن کتاب را کاملا در بیانش میدیدم. او البته از گفتن نام کتاب ابا داشت. پرسیدم فلان کتاب را میفرمایید؟ تصدیق کرد. کتابی که تازه به دست استاد رسیده بود اولین بار 12 سال پیش از آن به زیور طبع آراسته شده بود و تا آن زمان بارها تجدید چاپ شده بود! بعد از آن نشنیدم که سخنران شیرینسخن کتابی را که شیرینیاش را چشیده بود روی منبر به انبوه جماعت پامنبریاش معرفی کرده باشد.لابد شیرینی کتاب هنوز هم نزد خود استاد باقی مانده است! چندی قبل به طور اتفاقی در هواپیما با بزرگ مرد شهیری دوست داشتنی در مسیر مشهد مقدس همنشین شدم. از شغلم پرسید و گپوگفتی کردیم. پرسیدم چرا شما که چهرۀ شناخته شدهای هستید از این موقعیت خود برای معرفی کتابهای خوب به مردم استفاده نمیکنید. تا این را گفتم چهره در هم کشید و توضیح داد ما که نمیتوانیم برای ناشران تبلیغ کنیم. پرسیدم آیا شما محدودیتها و ملاحظاتی بیشتر از رهبری دارید که هر چند وقت یک بار یک کتاب خوب به مردم معرفی میکنند. پاسخش یادم نیست. برایم مهم نبود. در گروهی تلگرامی عضو هستم که همه، دوستان فرهیختۀ اهل فرهنگ و رسانه هستند. همه دست به قلم و اهل مطالعه و تحقیق و تحلیل. گاهی یکی از اعضای گروه در مورد فیلمی سینمایی که روی پرده است نکتۀ کوچکی میگوید یا خبری میگذارد. همین کافی است تا بعد از آن تا چند ساعت و در بعضی موارد تا روزها گفتوگو در مورد آن فیلم و حواشیاش و نظر منتقدان و واکنشهای مردم به آن فیلم بحث جاری گروه شود. و این اتفاق گاهی چند روز بعد باز هم در مورد همان فیلم و این بار از جنبهای دیگر میافتد.گفتوگو و بحث و جدل سکۀ رایج بحثهای این گروه فرهنگی است.ولی هر بار که کسی در مورد کتابی چیزی میگوید یکی دو نفر به زور در مورد آن کتاب نکات کوچکی میگویند و خلاص. دیگران فقط با سکوت گفتوگورا نظاره میکنند. خبری از بحثهای داغ و بگومگوهای همیشگی نیست. میکروفون برنامۀ هفت بعد از اکران فیلمی به سراغ جماعت حاضر در سینما میرود و از آنها حسشان در مورد فیلم را میپرسد. جماعت با تیپها و احتمالا عقاید و نگاههای مختلف مشتاقانه در مقابل دوربین میایستند و در مورد فیلم نظر میدهند. یکی میگوید ترجیج میدهم این فیلم را با خانوادهام نبینم. دیگری میگوید فیلم چیزهای آموزندهای در مورد اخلاق جامعه داشت. آن یکی میگوید از این فیلم آموختم که درب خانه را به روی کسی که نمیشناسم باز نکنم! هیچ کس اما از قیمت بلیط فیلم و زمان اکرانش و... حرفی نمیزند. همه خیلی راحت تجربۀ شخصیشان از تماشای فیلم را بیان میکنند. همه میدانند که بعد از دیدن یک فیلم به جای آسیبشناسی سینما و صحبت از حواشی آن میتوانند- بخوانید «باید»- به راحتی احساس خود در مورد فیلمی که دیده اند را بیان کنند و تحلیل خود را بگویند و از خوب و بد نکات فیلم حرف بزنند. هنوز هم که هنوز است هر وقت میکروفون سیما به سراغ جماعت پیاده روی خیابان میرود که در مورد کتابخوانی با آنها صحبت کند نیمی میگویند وقت کتاب خواندن ندارند و نیم دیگر گران بودن کتاب را بهانۀ مطالعه نکردن میکنند. کسی از شیرینی یکی از کتابهایی که خوانده حرف نمیزند. کسی نمیگوید با خواندن زندگی فلان مرد بزرگ گریه کردم. هیچ کسی از خنده هایش در هنگام خواندن فلان داستان کوتاه حرف نمیزند. هیچ کس از حلاوت یک نکتۀ اخلاقی کوچک در کتابی اخلاقی سخن نمیگوید. حتی کسی نمیگوید دیروز در روزنامه مقالهای خواندم و نظرم در بارۀ آن این است. لابد همه فکر میکنند باید پایدیای ورنر یگر یا تحف العقول ابن شعبۀ حرّانی و جنگ و صلح تولستوی بخوانند تا کتابخوان باشند. رسانه به مردم آموخته است که کتابخوانی یعنی خواندن کتابهای فاخر. رسانه به مردم آموخته است که شما کتاب نمیخوانید –بخوانید «نباید بخوانید»- و علتِ–بخوانید «بهانۀ»- کتاب نخواندنتان هم گرانی کتاب و ضیق وقت است. رسانه به مردم آموخته است که کتاب خواندن از آنِ نخبگان و فرهیختگان است و تو اگر فرهیخته و نخبه و تحصیل کرده نیستی باید فاصلۀ قانونیات با کتاب را حفظ کنی. ترویج کتاب یعنی سکۀ رایج کردن کتاب. یعنی همه کس همه جا با بهانههای مختلف از کتابهایی که خواندهاند حرف بزنند. یعنی پدران برای بچه هایشان یک بند از کتابی شیرین را بخوانند و در مورد آن بخش از کتاب با بچههایشان سخن بگویند. یعنی فرهیختگان در هنگام سخنرانی به جای کلمات درشت و پر طمطراق کتابی را باز کنند و بخشی از آن را برای جماعت بخوانند. یعنی مجریهای تلویزیونی به جای ادا و اطوارهای اغراق شده، گاهی یک جملۀ غیر کلیشهای از کتابی ناشناخته را چاشنی حرف هایشان کنند. یعنی کارگردانها بی بهانه کتاب دست بازیگرانشان بدهند و بازیگران بیبهانه کتاب بخوانند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 40]