واضح آرشیو وب فارسی:مهر: بازخوانی مهر؛
ازدواج پیامبر مهربانی در شعرآئینی؛خدیجه ای که پیمبر بود وِرا همسر
شناسهٔ خبر: 3845741 - شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵ - ۱۴:۳۴
فرهنگ > شعر و ادب
.jwplayer{ display: inline-block; } سالروز ازدواج مبارک حضرت ختمی مرتبت (ص) و حضرت اُمّ المومنین، خدیجه (س)، روز جشن است؛ روزی که اشعار شاعران و مداحان آئینی هم یاری گر این جشن و سرور است. خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ: دهم ربیع الاول، سالروز ازدواج آسمانی حضرت محمد امین (ص) و حضرت خدیجه کبری(س) است. حضرت خدیجه به عنوان امّ المومنین، چنان مقام والایی داشت که خداوند نیز بارها جبرئیل را مامور فرمود تا سلام و دورد حضرت حق را به خدیجه برساند. و این روز در نزد شاعران آئینی ما هم محترم و مقدس است که سبب شده تا اشعاری در منقبت این روز فرخنده بسرایند. و اما عارفه دهقانی جمله شاعرانی است که درباره این روز بزرگ شعر دارد: با خواندنِ هر آیه از کوثر چون چشمه، می جوشی و می خندی غارِ حرای توست این خانه زهراست آن وحیِ خداوندی معصوم، اگرچه نیستی بانو در عصمتی، هر صبح و شامی را تو مادر زهرا شدی ... یعنی مادربزرگی، هر امامی را حق داشتی عاشق شوی، آن روز پیغمبرت سَر بود از یوسف حتی به عشقش خلق شد افلاک او دلرُباتر بود از یوسف از دوشِ خود برداشتی آرام هر هفت خوانِ سکّه هایت را حالا خودت سیمرغِ سیمرغی چشمی بگردان زیرِ پایت را چشمِ زمین و آسمان روشن چون در سخاوت می کنی اعجاز تو آیه ی هشت ضُحی هستی ای ثروت اسلام در آغاز و این شعر هم از محمد بختیاری است درباره شأن و مقام حضرت خدیجه (س) و البته سالروز ازدواج نورانی آن وجود مبارک با حضرت رسول سلام الله علیهما که در آن به سلام فرستادن خدا برای آن بانوی عظیم الشأن تاکید شده است: خدا پیداست در آیینه ی چشمان دلبندش زنی که نیست جز احمد، کسی در حدّ پیوندش به آن بالانشینی، باید امّ المومنین گویی که جز زهرا نباشد در دو عالم مثل و مانندش چنان با بندگیهایش دل از ذات خدا برده که قبل از وحی می آید سلامش از خداوندش مقامش نیست در حد تصور آن بزرگی که گرفته آبرو معصومیت از بند روبندش برای شرح اوج او چه گویم بهتر از اینکه پیمبر همسر او باشد و زهراست فرزندش کسی که سر گذارد پیش پای مادری چون او روا باشد اگر گویم بهشت است آرزومندش ندیده بعد او یک روز خوش احمد در این دنیا تمام سال می بارد بهار از دود اسفندش قاسم نعمتی هم از شاعرانی است که در بخشی از شعر خود، به این زوج خوشبخت و فرزندان و نوادگان مبارک آنان اشاره می کند: خدیجه زوج رسول است و مادر زهرا خدیجه گوهر یکتا و دُرّ بی همتا ندیم ختم رسولان و یار پیغمبر نبود در همه عالم کسی از او بهتر خدیجه ای که پیمبر بود وِرا همسر خدیجه ای که چو زهرا بود وِرا در بر خدیجه ای که حسین و حسن نواده اوست زنی که زینب و کلثوم خانواده اوست خدیجه مادر سجاد و مادر باقر کسی که شمس و قمر بهر خدمتش حاضر خدیجه مادر بحرالعلوم صادق بود جهان به گوهر علمش همیشه شائق بود خدیجه مادر موسی بن جعفر ما بود کسی که طاقت و صبرش بِسان دریا بود همو که جان به لب آورد در غل و زنجیر به زیر لب همه شب خواند سوره تکویر خدیجه مام رضا آن شه خراسان بود همو که حشمت هارون از او هراسان بود کسی که گفت به لب لا اله الّا هو به طوس گشت غریبانه ضامن آهو تقی نبود جز از او، نقی هم از او بود ببین که ساحت این زن چه خوب و نیکو بود خدیجه را چه بگویم که ماه منظر بود خدیجه مادر اختر، امام عسکر بود امام عسکر ما همچو ماه عالمگیر کسی که رام شد اندر بَرَش پلنگ و شیر خدیجه مادر مهدی امام حاضر ماست کسی که چشم بصیرش همیشه ناظر ماست من از خدیجه چه بگویم بدین بیان قصیر گُنَه نباشدی از من زبان کند تقصیر. و اینک بخشی از شعر غلامرضا سازگار را از نظر می گذرانیم؛ شعری که در چند بند سروده شده و در هر بند آن، مصراع «من خدیجه، همسر و همگام ختم المرسلینم» تکرار شده است: کیستم من بانوی اسلام، امّ المؤمنینم مادر کوثر، امید رحمه لِلعالمینم آسمان معرفت، بر روی دامان زمینم بانوی باغ جنان، محبوبه جانآفرینم مثل زهرا دخترم آئینه ی حقّ الیقینم بارها از حق سلام آورده جبریل امینم من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم پیشتر از روز بعثت، مصطفی را همسرم من از نزول وحی، تنها حامی پیغمبرم من همسرش نه، همدمش نه، بهترین همسنگرم من مومنین را، بلکه ایمان را، گرامی مادرم من بحر ایثار و وفا و معرفت را گوهرم من در جلالت هاجر و حوا و مریم را قرینم من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم پیشتر از بودنم، دل برد از دستم محمد در حقیقت روشنی بخش وجودم بود احمد گشته بودم همچنان مشتاق آن روح مجرد بی خبر بودم که از لطف خدای حیّ سرمد روزی آن یار تمام خلق، با من یار گردد میکند حق با نخستین شخص خلقت همنشینم من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم دختری دارم که خورشید و مه و گردون هلالش شوهری دارم که قرآن گشته نازل در کمالش دختری دارم که می آید سلام از ذوالجلالش حیدری گردیده دامادم که نَبوَد کس مثالش حجرهای دارم که جبریل امین روبد به بالَش نی عجب گر چرخ گردون سجده آرد بر زمینم من خـدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم. میدهد تاریخ در هر عصر در عالم شهادت من خدا را کرده ام پیش از شب بعثت، عبادت داشتم بر خواجه ی "لَولاک" از اول، ارادت با وصال عقل اول یافتم از نو ولادت در همه زنهای عالم شد نصیبم این سعادت تـا سر دستم گل رخسار زهرا را ببینم من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم این شاعر پیشکسوت آئینی درباره شأن و مقام حضرت خدیجه، شعر دیگری هم دارد که در بخشی از آن، چنین سروده است: آن روز که پیغمبر اسلام شبان بود در سینه او سرّ خداوند نهان بود پیش از همه پیغمبری اش بر تو عیان بود ایمان تو پروانه ی آن شمع جهان بود حق بر همه زنهای جهان سروری ات داد با خواجه عالم شرف همسری ات داد تنها نشدی همسر و دلدار مُحمّد در سختترین روز شدی یار مُحمّد در شدت غم گشته ای غمخوار مُحمّد پیوسته دلت بود گرفتار مُحمّد در پیش رویش گشت وجودت سپر سنگ باشد که کنی در ره او چهره ز خون رنگ و اما حبیب الله چایچیان متخلص به «حِسان» هم درباره این ازدواج آسمانی شعری تقدیم کرده است: مُحمّد را نکو همسر خدیجه عزیز قلب پیغمبر خدیجه یقین باشد، پس از زهرا و زینب بود از هر زنی برتر، خدیجه پناه امتی بود و نبی را به روز بی کسی، یاور، خدیجه گهی غمخوار، او هنگام سختی صفابخش دل شوهر، خدیجه گهی با خنده ی نوش آفرین اش سرور قلب آن سرور، خدیجه میان دلبران، همتای او کیست؟ دِلِ "لَولاک" را دلبر، خدیجه زنی چون حوریان، مجذوب شوهر همه آسایش همسر، خدیجه وجود "رحمت لِلعالمین" را پرستار و نوازشگر، خدیجه گرفته باادب، چون هاله ی نور چراغ وحی را در بر، خدیجه به طوفان بلا، چون کوه، محکم به کشتی امان، لنگر خدیجه مبارز محرمی، همراز و نستوه شکوه غم، ز پا تا سر، خدیجه توانبخش صفوف مؤمنان بود به تنهایی چو یک لشکر، خدیجه چو میشد سنگباران خانه ی او به پیش مصطفی سنگر، خدیجه به شام تار خورشید نبوّت بود مهتاب روشنگر، خدیجه وفا و عشق و عفّت، زینت اوست ندارد غیر ازین زیور، خدیجه چه خوش "اللّه اکبر" گفت و بگذشت ز جان و مال و سیم و زر، خدیجه همین وارستگی، شایسته ی اوست چو زهرا را بُوَد مادر، خدیجه کِشد بار عطای آسمانی چو باشد مادر کوثر، خدیجه چه کوثر، آن که یکتا همچو طاهاست صدف شد بر چنین گوهر، خدیجه ز نامش مادران بر خود ببالند که دارد یک چنین دختر، خدیجه چه خوش باشد غلام خود بخواند «حسان» را در صف محشر، خدیجه اکنون شایسته است تا با دو بیت از اصغر چرمی، صلواتی را برای این زوج خوشبخت آسمانی نثار کنیم و این گفتار را به پایان آوریم: از بهر قیامتت براتی بفرست یک توشه برای روز آتی بفرست در روز عروسی نبی، جانانه از عمق وجودت صلواتی بفرست
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 75]