واضح آرشیو وب فارسی:الف: این آسیب اجتماعی جدید چه خاکی به سر جامعه خواهد کرد؟!
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۰۷:۵۶
یک آسیب اجتماعی جدید که از همه قبلیها خوفناکتر و وهمانگیزتر است، در حال رخنمایی است. به گزارش روزنامه جوان، افزایش کودکان 5 تا 12 ساله که روی سنگهای یخزده پیادهروهای پایتخت با لباس و کیف و کفش مدرسه نشستهاند و فال و دستمال و آدامس و گل میفروشند، با این تفاوت وهمانگیز که سر و وضع تقریباً مرتبی دارند و تا ساعات آخر شب در خیابانهای مرکزی تهران و در این شبهای سرد زمستان با همان کیف مدرسه، نشسته روی زمین مشغول به اصطلاح کارند! معمولاً کودکان کار نشانههای سوءتغذیه در چهره دارند، چهره و بدن لاغر و پوست صورت آسیبدیده و گاهی زرد، گاهی تیره و حال غمناک و احساسی فسرده که هیچ نوع شادابی در آن نیست و گویی به نقطهای دور متمرکزند و انتظار چیزی را میکشند، بیشتر غذایشان شکلات و آبنبات و آبمیوههای صنعتی است که رهگذران به آنها میدهند، یعنی شکر خالی و دیگر هیچ! و اما در این پدیده جدید کودکانی که نشانههای سوءتغذیه در چهره ندارند و لباس، کیف و کفش مرتبی هم دارند با مدلهای مویی که معلوم است نتیجه سلیقه خاص مادر و یک آرایشگر خوش دستمزد است، فالفروشی میکنند. از تقاطع میرزای شیرازی و مطهری که محل روزنامه «جوان» است تا چندده متر آن طرفتر از میدان جهاد در خیابان فاطمی – مسیری 700 یا 800 متری که هر شب بعد از پایان کار روزنامه پیاده طی میکنم - بین 15 تا 20 کودک کار مشغولند که نیمی از آنان از همین نمونه جدید هستند. باقی نیز برخیشان شبیه پاکستانیها و برخی دیگر که ایرانیاند، کاملاً نشانههای فقر و سوءتغذیه را در چهره و لباس و دندانهای کاملاً خراب شده دارند. این چند شب که هوا سردتر شده، تعداد آنان هم بیشتر شده است. ظاهراً متولیان امر رابطهای مستقیم بین احساس مردم برای کمک به فقیر و سوزناکی هوا کشف کردهاند! البته این حرفها مقصود ما نیست و نگارنده بیشتر در خیال خروج از این وهم کشنده است که چگونه کودکی که به نظر نمیرسد شاخصهای یک کودک کار- فقر و فلاکت - را داشته باشد، ساعتها روی سنگهای یخزده، دم به دم به رهگذران التماس میکند که فال یا آدامس بخرید؟! سرنوشت این کودکان در ساعتهای پایانی شب چه میشود؟ چه ساعتی میخوابند و چه ساعتی بیدار میشوند؟ آیا به مدرسه میروند؟ آیا پدر یا مادر دارند یا این جبر ناپدری و نامادری است بر سر آنان؟! این کیف و کفش مدرسه آیا واقعی است یا یک ابزار تحریک احساسات؟ چه کسی باید به این آسیب خوفناک در کشور رسیدگی کند؟ اگر در یک مسیر 700 متری 20 کودک کار دیدیم، باید چه کنیم؟ برخی نمایندگان مجلس که هزار جور مشغله دارند، دقیقاً در کدام روز و کدام ساعت در چنین مسیرهایی قدم زدهاند و برای چنین آسیبهایی به دنبال ایجاد یک قانون کارساز بودهاند؟! چرا نباید سازمانی در کشور باشد که با این پدیده توان و عرضه مقابله داشته باشد؟ سازمانهای مدنی در این مواقع کدام گوری هستند؟! شهرداری چه میکند و بهزیستی چه کاره است؟ اگر کسی کودکی پنج، شش ساله را دید که در ساعت 10 شب در مسیری تاریک نشسته است و سر در بغل دارد و دیگر برای التماس فروش فال و آدامس، حتی توان خروج صدا از حنجرهاش را هم ندارد باید چه کند؟ به کدام سازمان اطلاع بدهد و چه خاکی بر سرش کند به عنوان یک مسلمانی که میخواهد پیش خودش احساس بیهویتی نکند؟! میبینید که کار خیلی سخت شده است و آسیبهای اجتماعی حلقوم جامعه را فشار میدهد و شهروند این جامعه هر روز و هر شب در حال مرگ تدریجی از این احساس بیهویتی به عنوان یک «مسئول در برابر همنوع» است. البته کار همینجا تمام نمیشود. در کنار این کودکان کار دیگرانی هم هستند که شاید با آنان ارتباطی داشته باشند. در این مسیر همین تعداد هم بزرگسالانی هستند که معمولاً یک بچه نوزاد «همیشه خواب» در آغوش دارند و چنین پیامهایی صادر میکنند: «از شهرستان آمدهایم، پول بازگشت نداریم»، «بیمار خاص داریم»، «گرسنهایم» و گاهی حتی دختر و پسر جوانی را میبینی که با لباس مهمانی میگویند: «داشتیم میرفتیم عروسی، کیف پولمان را گم کردیم!» معلوم است که همه این ادعاها هم دروغ است. مثلاً اگر به آن دختر و پسر شیکپوش بگویی یک تاکسی دربست بگیرید و به عروسی بروید و آنجا پول تاکسی را از قوم و خویش خود بگیرید، با ناراحتی از مقابل شما رد میشوند و اگر بخواهی برای آن فرد مدعی گرسنه بودن، ساندویچ بخری، نمیپذیرد! اینها همه پول میخواهند و متأسفانه مردم هم پول میدهند. اما مخاطب این نوشته میداند که اگرچه همه این آسیبها از نامدیریتی در کشور است، اما غیرقابل تحملترینشان همین است که خانوادهای حتی در وضع نداری و فقر، کودک چند سالهاش را با آن وضع در معبر عمومی روی سنگ یخزده با یک بسته فال تا دیروقت شب بنشاند. جامعهای که دولتش و مجلساش حرفهای بزرگ میزنند و امیدهای بزرگ در سر میپرورانند، اگر عاقل باشد خواهد فهمید که آسیبهای اجتماعی دارد همه امیدهای ما را برای آینده نابود میکند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]