تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):پيامبر خدا هنگام نشستن، بيشتر رو به قبله مى نشست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816981139




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

صاحب قهوه‌خانه یافت‌آباد:کارگرانم پیش چشم‌هایم جان سپردند و مردم تماشاچی فقط از صحنه فیلم می گرفتند


واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: صاحب قهوه‌خانه یافت‌آباد:کارگرانم پیش چشم‌هایم جان سپردند و مردم تماشاچی فقط از صحنه فیلم می گرفتند
خبر آمد که در آتش سوزی قهوه‌خانه‌ای در یافت‌آباد دو کارگر کشته و دو نفر مصدوم شدند. حادثه، روز پنجشنبه صبح اتفاق افتاد و تمام قهوه‌خانه در آتش سوخت و با خاک یکسان شد.
آفتاب‌‌نیوز : حالا به جاي ساختمان قديمي دوطبقه قهوه‌خانه، زميني سوخته به جاي مانده است. صاحب قهوه‌خانه از بيمارستان مرخص شده و كارگر ديگري با ١٦ درصد سوختگي هنوز در بيمارستان است. آقا بهمن صاحب قهوه‌خانه آن روز صبح در يكي از اتاق‌ها خواب بود كه آتش شروع شد و حالا هر دو دستش سوخته و باندپيچي است و روي صورتش پر از زخم. آن روز صبح آقا بهمن با صداي زنگ تلفن يكي از كارگرهايش از خواب بيدار شد و حلقه آتشي كه روي سقف افتاده بود را ديد. «يك ربع ساعت هم طول نكشيد كه همه‌چيز سوخت و خاكستر شد.» آقا بهمن ماجرا را اين طور تعريف مي‌كند: «من و رضا و حشمت در اتاق خواب بوديم. ساعت ٨:١٥ دقيقه صبح تلفن زنگ خورد. من گوشي تلفن را برداشتم و مشغول صحبت كردن بودم كه نگاهم به سقف افتاد. روي سقف دايره‌اي از آتش با قطر زياد افتاده بود و‌ گر مي‌گرفت. از اتاق بيرون رفتم تا حشمت و رضا را از خواب بيدار كنم و همگي با هم فرار كنيم. بوي دود مي‌آمد. حشمت از خواب بيدار شد اما رضا را نتوانستم بيدار كنم. خوابش سنگين بود و هميشه به سختي از خواب بيدار مي‌شد. آتش داشت به طبقه پايين مي‌رسيد و هر لحظه ممكن بود همه‌چيز منفجر شود.»

لحظه‌اي سكوت مي‌كند و ادامه مي‌دهد: «پول و دسته چك هايم را ديدم كه در آتش سوخت. ما هنوز در اتاق بوديم و رضا از خواب بيدار نشده بود. من و حشمت هم دور خودمان مي‌چرخيديم و نمي‌دانستيم بايد چه كار كنيم. تا اينكه آتش به آشپزخانه رسيد. فلاسك‌هاي داخل آشپزخانه يكي، يكي منفجر مي‌شدند و با صداي بلند مي‌تركيدند. من دستم را روي سرم گذاشته بودم. ساعت و انگشترم از شدت آتش داغ شده بودند. زود آنها را از دست هايم بيرون آوردم و روي زمين انداختم. حشمت هنوز داشت رضا را از خواب بيدار مي‌كرد تا با هم بيرون بيايند. منتظرشان بودم. به سمت در چوبي رفتم و خواستم در را باز كنم. اما دستگيره گير كرده بود و باز نمي‌شد.»
او مي‌گويد: « آتش بالاي سرمان زبانه مي‌كشيد. فرياد كشيدم و به حشمت گفتم بيا كپسول‌هاي آتش نشاني را از داخل آشپزخانه ‌برداريم و رضا را نجات دهيم. اما در باز نمي‌شد، هرچه زور مي‌زدم دستگيره و در از جايش تكان نمي‌خورد كه نمي‌خورد. ناگهان ديگر نه حشمت را ديدم نه رضا را. رضا ريه‌هايش پر از دود شده بود و مدام سرفه مي‌كرد. ناگهان صداي سرفه‌هاي او هم قطع شد. با دست‌هايم در را هل مي‌دادم كه در چوبي شكست و من بيرون پرتاب شدم. جلوي در قهوه‌خانه مردم ايستاده بودند و با موبايل‌هاي‌شان فيلمبرداري مي‌كردند. همين كه پرتاب شدم يكي يكي جلو آمدند و با موبايل‌هاي‌شان به صورتم زل زدند. كسي به من دست نزد. به باغچه كنار پياده رو رفتم و شروع كردم خاك‌ها را به خودم ماليدن تا سرد شوم. ديگر چيزي از ساختمان قهوه‌خانه نمانده بود. به مامورهاي آتش نشاني گفتم رضا و حشمت داخل قهوه‌خانه در حال سوختن هستند اما ديگر رفتن آنها فايده‌اي نداشت. چون رضا همان جا در خواب جان سپرد و حشمت هم چون حساسيت داشت دودها راه ريه‌هايش را بست و بي‌هوش آنجا افتاد و فوت كرد. فرهاد برادر رضاست كه زنده مانده و تازه امروز از بيمارستان مرخص شده.» آقا بهمن نمي‌داند علت اصلي آتش سوزي چه بوده. يك محوطه بزرگ جلوي ساختمان قهوه‌خانه است كه مي‌گويند كسي از آنجا مواد آتش زا داخل قهوه‌خانه انداخته. هنوز هيچ چيز معلوم نيست. گزارش‌هاي آتش نشاني هم نيامده. بازپرس پرونده سجاد منافي آذر گفته تا معلوم شدن گزارش آتش نشاني نمي‌توان نظر داد. آقا بهمن مي‌گويد:  قرار بود عيد كه بيايد اين ساختمان را تخريب كنيم و يك ساختمان جديد بسازيم.



۱۶ آذر ۱۳۹۵ - ۰۹:۵۳





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن