تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اگر بنده «خدا» مى‏دانست كه در ماه رمضان چيست [چه بركتى وجود دارد] دوست مى‏داشت كه تم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817030096




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

زندگی عجیب آقای جامعه‌شناس


واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: زندگی عجیب آقای جامعه‌شناس تهران- ایرنا- روزنامه شرق در گزارشی به مناسبت سالروز درگذشت احسان نراقی نوشت: جامعه‌شناسی که در ماه‌های پایانی رژیم پهلوی از مشاوران نزدیک دربار بود و به گفته خودش هشت بار با شاه دیدار و گفت‌وگو داشته است. با فرح و دربار رفت‌وآمد خانوادگی داشت، اما هیچ وقت به وزارت و وکالت نرسید.


در ادامه گزیده این گزارش آمده است: خودش در پاسخ به این پرسش گفته: «بار‌ها به من پیشنهاد شد، اما هیچ‌گاه آن را نپذیرفتم. چون استقلالم از بین می‌رفت و در این صورت دیگر به‌راحتی نمی‌توانستم انتقاد‌هایم را به‌خصوص در زمینه فساد خاندان پهلوی به بسیاری از مسئولان چون فرح و پرویز ثابتی منتقل کنم». همین رفت‌وآمدها برایش دردسرساز و در آغاز انقلاب متهم به همکاری و تماس مستقیم با شاه و فرح شد، اما بالاخره با عفو امام خمینی (ره) پرونده‌اش مختومه شد. ** نراقی‌ای که می‌شناسیم و می‌شناسانندنخستین مدیر و رئیس مؤسسه تحقیقات اجتماعی، جامعه‌شناس و صاحب چندین کتاب، خودش را فردی میانه‌رو توصیف می‌کند: «تقریبا می‌شود گفت هیچ‌گاه راه افراط را در پیش نگرفتم، نه شرق‌گرای افراطی شدم، نه غرب‌گرای افراطی؛ مثل آقای شایگان که زیگزاگ‌هایی در این زمینه داشت و از شرق‌گرایی «آسیا در برابر غرب» ناگهان پس از خروج از ایران به یک نوع غرب‌گرایی افراطی رسید و در کتاب‌هایی چون «انقلاب مذهبی چیست» و «نگاه شکسته» این دیدگاه را ترویج کرد. هرچند امروزه در کتابی مانند «روشنایی از غرب می‌آید» افسون‌زدگی جدید کم‌وبیش به نوعی تعادل رسیده است».سه سال قبل و کمی بعد از فوت نراقی، انتشارات مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران کتابی با عنوان «چون اسفنج نرم، بازشناسی نقش دکتر احسان نراقی در حاکمیت پهلوی دوم» منتشر می‌کند. کتاب دیدگاهی درباره نراقی دارد که شبیه آن را در کیهان و ستون «نیمه پنهان» آن می‌توان سراغ گرفت که نقش و تأثیر او را تا حد روشنفکری که با عقاید و کنش خود باعث تحکیم رژیم پهلوی شده است، بالا می‌برد. درحالی‌که پژوهشگران، جامعه‌شناسان، سیاسیون و حتی دیگر روشنفکران هم‌عصرش چنین اعتقادی درباره نراقی ندارند و اصولا او را نه به لحاظ شخصیت فردی، نه توان تشکیلاتی و نه حتی علمی‌اش، چهره‌ای جدی که توان کمک به بقای رژیم گذشته را از طریق تئوری‌های فکری‌اش داشته باشد نمی‌دانند. نویسنده کتاب معتقد است مؤسسه تحقیقات اجتماعی (که به تقلید از انجمن پژوهش‌های اجتماعی در فرانکفورت که بعدها مکتب فرانکفورت از آن برخاست، ایجاد شده بود) با صرف بودجه‌های قابل توجه دولتی، در موضوعات استراتژیک و جمعیت‌های تأثیرگذار و حیاتی در ایران- با تکیه بر روش‌های میدانی و مشاهده‌ای- تحقیقات آماری و جمعیت‌شناسی گسترده‌ای در نقاط مختلف ایران انجام می‌دهد که طبعا نتایج آن در تحکیم و دوام بیشتر حاکمیت نقش بسزای خود را ایفا می‌کند. ایده اصلی کتابی که درباره نراقی نوشته شده این است که: «دکتر حسن نراقی در طول حاکمیت پهلوی دوم (به‌ویژه از میانه آن به بعد)، با وجود آنکه هیچ‌وقت زیر بار مسئولیت دولتی یا درباری نرفت (وزارت، معاونت و امثالهم)، لیکن همواره به ‌عنوان یک کارشناس باتجربه، متخصص، قابل اطمینان و دارای حسن‌ نیت فراوان از سوی اکثر نخست‌وزیران پرتعداد پهلوی دوم و تعداد شایان توجهی از متولیان پست‌های کلیدی حکومت پهلوی بارها مورد مشورت و توجه خاص قرار می‌گیرد و به ‌عنوان یک روشنفکر فرهیخته پهلویستی همواره تأثیرگذاری و نفوذ کم‌نظیر و پردوامی میان دربار و حاکمیت داشته است. او به‌هیچ‌وجه شخصیت تشکیلاتی و حزبی ندارد، دغدغه‌هایش بیشتر فرهنگی و علمی است. جامعه‌شناسی است که تحقیقات عملی و کاربردی و تهیه دقیق پژوهش‌های آماری و جمعیتی (مبتنی بر مشاهدات) را برای اصلاح بسیاری مشکلات کشور مبنا قرا می‌دهد و اصطلاحا «نظریه زده» نیست و استدلالش این است که تا اطلاعات دقیق و قابل اعتنایی از جمعیت، توده‌ها و مشکلاتشان نداشته باشیم - و دستیابی به این مهم نیز جز با تحقیقات و مشاهدات گسترده میدانی، عملی نیست- نمی‌توانیم برای حل آن مشکلات به سیاست‌گذاری متناسب با آن بپردازیم. تجمیع و سازگاری سنت و تجدد (مدرنیته) با گرایشی به نفع تمدن جدید و البته منطبق با شرایط ایران!، تساهل و تسامح حداکثری، دوری از تعصب افراطی درباره ارزش‌های تمدن شرق و غرب، درعین‌حال بهره‌گیری از فواید هر دو، برای نراقی زیر سایه لیبرالیسم و اومانیسم معنا پیدا می‌کند و هنگامی که درباره «سیاست‌گذاری‌های مناسب» مکررا نقش «منطبق بر شرایط ایران» را یادآوری می‌کند، نقش زیادی برای مذهب و دیانت قائل نیست و اگر هم باشد دیدگاه ابزاری و ماکیاولیستی به آن دارد. در هیچ برهه‌ای از زندگی وی گرایش و علاقه‌مندی به جریان‌ها و تشکل‌های اسلام‌گرا دیده نمی‌شود. نراقی شخصیتا به‌شدت محافظه‌کار است و اهل جنگیدن نیست و در برابر اکثریت غرب‌زده کوتاه می‌آید و واکنش سفت و سختی در هیچ برهه‌ای از زندگی‌اش به چشم نمی‌خورد. آرمان غایی او تبدیل نظام سلطه سلطنتی به نظامی دموکراتیک است. البته نه به وسیله براندازی و آشوب، بلکه از طریق تغییر نرم ساختار‌های سیاست‌گذاری و حل مشکلات جوانان و توده‌ها از طریق سیاست‌گذاری متناسب با نیاز جامعه». اما محمد قائد، نویسنده و روزنامه‌نگار که از پیش از انقلاب در نقد آرا و دیدگاه‌های نراقی مقاله و یادداشت چاپ کرده است، در دو مقاله بعد از فوت نراقی به تحلیل منش فکری و شخصیت او پرداخته است. از نظر او نراقی را نباید چندان جدی گرفت. او در مقاله‌ای با عنوان «پامنبری در هیئت مصلح اجتماعی» نوشته است: «آقای نراقی حرف زیادی برای گفتن ندارد. آنچه هم که می‌نویسد زیاد تازه نیست. در جهان‌بینی او سرمایه‌داری و سوسیالیسم کلا یعنی غرب، غرب پوشالی و قلابی، در برابر شرق که جوهر و ذات و معنای هستی است. شرق زیبای مورد نظر او (مشرق‌زمین، Orient نه East) در ایران کنونی، یعنی در حکومت شاهنشاهی متبلور بود. نقطه پرگار وجود، قطب عالم امکان. فطرتا واعظ بود. کارکرد وعظ در همه‌ ادیان این است که بدون درگیرکردن شنونده در بحث چندلایه که به تأمل نیاز دارد، پاسخ‌هایی فوری و قاطع به پرسش‌هایی دشوار بدهد. چیزهایی می‌گفت، متن آن حرف‌ها را چاپ می‌کرد و بعد دُور شهر راه می‌افتاد در دفاع از یک مشت موعظه پشت تریبون می‌رفت و گوش دیگران را استثمار می‌کرد». برخلاف نویسنده کتاب چون «اسفنج نرم»، قائد معتقد است که: «نراقی را حتی در هیأت حاکمه کمتر کسی جدی می‌گرفت. می‌دانستند شهوت کلام دارد و عاشق وعظ است، برای هرکس در هر جا به هر بهانه‌ای. برای شاه، برای حاج‌آقای دادگاه شرع، برای پاسدار کمیته، برای زندانبان. سماجتش در صبح‌ تا شب مصلح اجتماع بودن و پرحرفی مرض‌وارش در آسمان‌‌ریسمان‌بافتن و نصیحت‌کردن نمی‌گذاشت از حد پامنبری بالاتر برود». درباره همان گفت‌وگوهای مورد اشاره‌اش با شاه هم نوشته است: «مقداری از نابجا‌ترین موعظه‌هایش خطاب به شخص شاه در پائیز ٥٧ بود. متن آنها را بعدها در کتاب از کاخ شاه تا زندان اوین چاپ کرد. در شش‌ هفت دیدار پیاپی با محمدرضا پهلوی برای او چنان وعظ کرده که گویی مخاطبش جوانی است که تازه عهده‌دار شغلی شده و قرار است در آینده تشکیل خانه‌زندگی بدهد...».** نراقی و دربار پهلویجالب‌ترین و پرابهام‌ترین بخش زندگی نراقی نوع رابطه‌اش با دربار است. زندگی او و پرویز نیکخواه در این بعد، کمی شبیه هم است، اگرچه او خوش‌شانس‌تر از نیکخواه بود. هر دو دوره‌ای به واسطه برخی فعالیت‌های سیاسی یا سوءتفاهمات به زندان شاه می‌افتند اما بعدا رابطه حسنه‌ای با رژیم پیدا می‌کنند. نراقی که به ادعای خود این اواخر نقش مشاور شاه را هم داشته است، در گفت‌وگویی به شش ماه آخر رژیم پهلوی و گفت‌وگوهایش با شاه، این‌طور اشاره کرده است: «بیشتر سعی می‌کردم تحلیل درستی از شرایط به او بدهم. اگرچه فایده‌ای نداشت. او نمی‌پذیرفت. خودش را همه‌چیز می‌دانست. حرف هیچ‌کس را قبول نمی‌کرد. در کتاب پاسخ به تاریخ همین تفکرات اشتباهش وجود دارد و وقتی از ایران رفت دوباره همان حرف‌های قدیم را تکرار کرد. اصلاح نمی‌شد، خرفت شده بود؛ پدرش رضاشاه هم درست نمی‌شد چه برسد به او. بعد از واقعه ١٧ شهریور ١٣٥٧ وقتی برای بار اول روبه‌‏روی شاه نشستم او به من گفت: بحران فعلی از کجا ناشی شده و سبب چه بوده، بانی آن کیست؟! گفتم: قربان اعلیحضرت! شاید شاه پنجاه درصد فکر کرد که می‌خواهم بگویم فکر و نقشه او در همه امور همانند انقلاب سفید باعث این هیجانات شده، با کنجکاوی خواست تا بیشتر توضیح دهم. گفت: چطور! مگر ما چه کردیم؟ گفتم سال‌ها قبل وقتی شما به قم تشریف بردید و سخنان تحریک‌آمیزی علیه روحانیون بیان کردید باعث شد روحانیون راه مبارزه را پیش گیرند. فراموش کردید که سنت شیعه در طول تاریخ، اعتراض علیه حکومت‌ها بوده و رفتار شما آنان را بیشتر مخالف حکومت کرد. بعد به شریعتی اشاره کردم و گفتم؛ شریعتی از مذهب شیعه بیشترین استفاده را در جهت مبارزه با رژیم کرد. مدت یک ساعت حرف زدم و شاه به دقت گوش داد. حرفم که تمام شد گفت: این مطالب که شما می‏گویید مگر ساواک نمی‌‏فهمید. گفتم: قربان ساواک که وظیفه‌‏اش مطالعه و تحقیق نبود، ساواک دائما خبرچینی می‏کرد.نراقی از جمله به چند مورد پیشنهاد وزارت از سوی حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا اشاره کرده است: «شاید برای نخستین‌بار در زمان حسنعلی منصور بود که در یک شب‌نشینی که به مناسبت کنفرانس اقتصادی سازمان ملل در تهران در باشگاه افسران تشکیل شده بود، آقای منصور در حضور عبدالمجید مجیدی به من گفت کافی است تو اسمت را در حزب ایران نوین بنویسی تا من دو روز بعد که اعضای هیأت دولت را معرفی می‌کنم، تو را هم به‌عنوان وزیر فرهنگ که در آن زمان از آموزش‌وپرورش تفکیک نشده بود، معرفی کنم. من‌ همان‌جا به او پاسخ دادم که به‌هیچ‌وجه داوطلب پست وزارت نیستم. سال‌ها بعد هم پس از اینکه مقاله من پیرامون فرار مغز‌ها در روزنامه «نیویورک‌تایمز» به چاپ رسید و موقعیت من را در سازمان یونسکو مستحکم‌تر کرد، هویدا در یک دیدار به من گفت دیروز که در خدمت شاه بوده، هنگام معرفی مجید رهنما به‌عنوان وزیر علوم، او به هویدا می‌گوید: چرا نراقی را وزیر نمی‌کنی که هویدا بلافاصله جواب می‌دهد: او (نراقی) به هیچ وجه در خط وزارت نیست، ولی همواره حاضر است به دستگاه مشاوره بدهد و این برمی‌گردد به سابقه قبلی که از من داشت و بار‌ها که این درخواست را از من کرده بود، به او جواب رد داده بودم».** نراقی و هدایتنراقی یکی از آخرین رفقای بازمانده صادق هدایت و از قضا یکی از کسانی بوده که در روزهای آخر زندگی هدایت با او در تماس بوده است. هدایت قبل از خودکشی قصد سفر به ژنو را داشته و به ادعای نراقی که آن زمان ساکن ژنو بوده، او در حال حل مشکل صدور ویزای هدایت بوده که خبر خودکشی‌اش را می‌شنود. نراقی در پاسخ به این سؤال که «آیا فکر می‌کنید اگر صبح آن روز ویزا به دستش می‌رسید، خودکشی نمی‌کرد؟»، گفته است: «احتمالش خیلی زیاد بود؛ چراکه در آن مدت دائما دوست داشت از فضای سرد و مغموم آن زمان پاریس به ژنو و به‌ویژه نزد جمال‌زاده برود و البته فراموش نکنید که عواملی باعث تشدید افسردگی هدایت در آن زمان شد. یکی بیماری دوست عزیزش حسن شهید‌نورایی بود که در شُرُف مرگ قرار داشت و هر روز از هدایت می‌خواست بر بالینش حاضر شود و دیگری بی‌اعتنایی دانشکده هنرهای زیبا به او بود که کارمند رسمی آنجا بود و فقط ماهی 200 تومان به او می‌دادند. همه اینها به‌اضافه سرخوردگی عمیقی که او نسبت به جامعه فرهنگی و مردم عادی ایران [به‌ خاطر تضاد زیاد فکری با آنها] داشت، دست‌به‌دست هم داد و آن فاجعه را پدید آورد». نراقی درباره چگونگی آشنایی‌اش با هدایت گفته است: «با هدایت در دوران دبیرستانم در کافه فردوس آشنا شدم و می‌دانید که من اواخر دوران دبیرستانم را در تهران گذراندم و اکثرا در منزل پسرعمه‌ام مهندس پرخیده اقامت داشتم و شرایطی پدید آمد که به مدت دو ماه صادق هدایت با ما در آن منزل هم‌خانه بود؛ بنابراین به او بسیار نزدیک شدم».** نراقی و نصر و فرحنراقی در بخش دیگری از این گفت‌وگو به سیدحسین نصر، فیلسوف سنت‌گرا پرداخته و او را «جاه‌طلب» و «حقه‌باز» خوانده است. نراقی روزهایی را به یاد می‌آورد که زمزمه ریاست نصر بر بنیاد فرح بر سر زبان‌ها افتاده بود و او به‌شدت در تلاش بود این سمت را به دست بیاورد: «هنگامی هم که پیش فرح رفتیم، در زمانی که نصر حضور نداشت، فرح به من گفت درباره نصر چه کار کنم؟ از وقتی نام او هم برای تصدی این پست مطرح شده، روزی ١٠ بار به من زنگ می‌زند و می‌گوید بالاخره مسئله ریاست من چه شد؟ و این‌گونه بود که فرح را هم برای قبول این پست تحت فشار قرار داده بود؛ هرچند به بدطینتی فردید نبود که فکر نمی‌کنم انسانی به این پلیدی اصلا داشته باشیم؛ اما نصر فاقد آن حقیقت‌جویی و معنوی‌گرایی بود که وانمود می‌کرد».** شاملو، فروغ و گلستاندرباره شاملو هم که با او در کلاس سوم متوسطه در مدرسه ایران‌شهر هم‌کلاس بوده، گفته است: «نهایتا دیپلم هم نگرفت و به دنبال تحصیلات هم نرفت؛ ولی فرد هنرمند و با‌استعدادی بود که آخر کلاس می‌نشست و ادای معلم‌ها و هم‌کلاسی‌ها را هم در‌می‌آورد و دبیر فرانسه ما هم از او خیلی خوشش می‌آمد و دائما از او می‌خواست انشا بخواند؛ چراکه ادبیاتش از‌ همان ابتدا خیلی خوب بود». *منبع: روزنامه شرق 1395.9.13**گروه اطلاع رسانی**9368**2002



13/09/1395





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن