واضح آرشیو وب فارسی:رکنا: رکنا: وقتی «سیمین» دستگیر شد، ترس عجیبی سراسر وجودم را فرا گرفته بود. می ترسیدم مأموران به سراغ من هم بیایند. چند روز بود که در خانه ام پنهان شده بودم، اما وقتی موادمخدری را که در دست داشتم، مصرف کردم و خماری به سراغم آمد، برای آگاهی از سرنوشت سیمین، در حالی که اطرافم را می پاییدم به طرف منزل او حرکت کردم. آن روز همسایه سیمین مطالبی را برایم بازگو کرد که از شدت ترس پاهایم به لرزه افتاد و چشمانم از تعجب گرد شد.زن 37ساله که از شدت خماری نای حرف زدن نداشت و با سر و وضعی ژولیده به اتهام سرقت از فروشگاه کفش دستگیر شده بود، وقتی در برابر مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی جنوبی مشهد قرار گرفت، با اشاره به گذشته تلخ خود، گفت: با آن که همسرم کارگر ساختمانی بود اما با همین درآمد اندک، زندگی آرامی را می گذراندم تا این که سه سال قبل، وقوع یک حادثه تلخ مسیر زندگی ام را تغییر داد و من تنها به خاطر پول های بادآورده ای که گیرم می آمد، مسیر بدبختی را طی می کردم و به این روز افتادم.آن زمان، همسرم در حالی که مشغول کار بود، از بالای داربست ساختمان سقوط کرد و دچار آسیب نخاعی شد. در این شرایط، تأمین مخارج سه فرزند خردسال و همسر بیمارم بر عهده من قرار گرفت. در پی یافتن شغلی بودم که یکی از همسایگانم مرا به زن جوانی برای نظافت منزلش معرفی کرد که در خانه ای مجلل در منطقه مرفه نشین شهر سکونت داشت. وقتی نزد سیمین رفتم، او خودش را آرایشگر معرفی کرد و گفت همسرش در خارج از کشور تجارت می کند و هرچند ماه یک بار به ایران می آید. من که مجذوب زیبایی ظاهر و بیان شیوای او شده بودم، هفته ای سه بار برای نظافت به منزلش می رفتم. او پول خیلی خوبی به من می داد، به همین خاطر هم من به رفت و آمدهای مشکوک افراد زیادی که به آن جا می آمدند، توجهی نداشتم.سیمین که از مشکلات زندگی ام آگاه بود، مرا دلداری می داد و به کشیدن قلیان میوه ای تشویقم می کرد. زمانی فهمیدم «سیمین» به جای تنباکو در قلیان، از حشیش و تریاک استفاده می کند که دیگر دیر شده و من اعتیاد پیدا کرده بودم. پس از این ماجرا بود که او از من خواست بسته های مشکوکی را برای افراد دیگری ببرم. اگرچه می دانستم داخل آن بسته ها موادمخدر و یا قرص های روان گردان وجود دارد، ولی به خاطر این که پول زیادی به من می داد، خودم را به غفلت می زدم و گاهی نیز مقداری از موادمخدر را برای خودم کنار می گذاشتم، تا این که یک روز صبح، وقتی به منزل سیمین رسیدم، فهمیدم که او دستگیر شده است.چند روز مخفی شدم اما از شدت خماری دوباره و با پاهایی لرزان به سوی خانه اش رفتم. همسایه سیمین با دیدن من گفت: سیمین دختران فراری و زنان معتاد را به مردان هوسران می فروخت و عامل توزیع موادمخدر صنعتی و مشروبات الکلی بود و ... . از آن روز به بعد نمی توانستم هزینه های اعتیادم را تأمین کنم تا این که مجبور شدم از فروشگاه کفش سرقت کنم و...
جمعه ، ۱۲آذر۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رکنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]