تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس امر به معروف كند به مؤمن نيرو مى بخشد و هر كس نهى از منكر نمايد بينى منافق را ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829266648




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

به امین شب بخیر گفتم و به رختخواب رفتم | باورم نمی شدکه او اینقدر بی حیا و بی آبرو باشد - رادیو سهام


واضح آرشیو وب فارسی:رادیو سهام: همیشه از دخترهای زود باور بدم می آمد حتی دوستانی را انتخاب می کردم که مثل خودم زود باور نباشند. همیشه از دخترهای زود باور بدم می آمد حتی دوستانی را انتخاب می کردم که مثل خودم زود باور نباشند و به هر کسی به راحتی اعتماد نکنند به قول مامانم توی این دوره زمونه دیگه حتی نمی تونی به چشمهات هم اعتماد کنی وای به حال غریبه ها. تقریبا بیست وهفت بهار از عمرم گذشته بود متولد اردیبهشتم و چون در فصل گل و غنچه دنیا آمدم مادرم اسمم را غنچه انتخاب کرده بود تا به قول خودش همیشه مثل یک غنچه شاداب و با طراوات باشم. در این بیست و هفت سال چند خواستگار داشتم اما احساس می کردم اینها مرد آرزوها و رویای من نیستند.همیشه به زنهایی که شوهران متین و جنتلمنی داشتند غبطه می خوردم .اصولا از بچگی از مردهایی که اهل قرتی بازی بودند بدم می اومد. از نظر من مردی مرده که سنگین و نجیب باشه مردی که زن ها در حسرت یک کلام حرف زدنش بمونن. از مردهایی که خاله زنک بازی در میارن و خودشون رو نخود هر آشی می کنند اصلا خوشم نمی اومد وای به حال و روز و قیافه پسرهای امروزی که بیشترشون شبیه دخترها شدند تا پسرها از این رو خیلی نمی تونستم به خواستگارهام روی خوش نشان بدم . لیسانسم را که گرفتم بالاخره تونستم با کمک یکی از دوستام در یک شرکت خصوصی طراحی ساختمان مشغول بشوم. در این مجموعه همکاران خوبی داشتم. چند خانم هم سن و سال خودم که مجرد بودند و در کنار آنها روزگار کاری خوبی داشتم. روزها را با هم کار می کردیم می گفتیم می خندیدیم و عصرها هم با اتومبیلی که پدرم برایم خریده بود به منزل بازمی گشتم. وقت نهار خوری متوجه پچ پچ دخترها بودم که در گوشی چیزهایی را می گفتند و زیر زیرکی می خندیدند وگاهی به من و به امین نگاه می کردند. امین یکی از کارمندان شیک پوش و خوش تیپ شرکت بود با ۳۳ سال سن. مردی بسیار سنگین و نجیب از آن دسته مردهایی که من دوست داشتم .مردهایی که نجابت و پرستیژ خاصی نسبت به سایر مردها داشتند. وقت شناس و مؤدب، با کلاس و با شخصیت. امین آنقدر متین بود که بچه ها در خلوت خودشان او را امین متین صدا می کردند آنقدر با نجابت با خانم ها رفتار می کرد که همه یک دل نه صد دل عاشقش شده بودند و به هر نحوی سعی می کردند که خودشان را یک جوری به امین نزدیک کنند و شده چهار کلامی با او حرف بزنند.امین با شخصیت بود نه اینکه اهل اخم باشد و با بد اخلاقی یا سردی با دیگران رفتار کند بلکه بلد بود چطور در عین رعایت حد وحدودها با خانم ها به بهترین نحو رفتار کند. حتما بخوانید : من رفتارهای عجیبی از برادرم می دیدم |آن شب به اتاق خوابم آمد و دامنم را لکه دار کرد دخترها همه منتظر بودند که امین به یکی از آنها رو کند و با او یک رابطه عاطفی ایجاد کند اما دخترها چنین اقبالی نداشتند. چند ماهی از رفتن من به آن شرکت گذشته بود که من هم به امین علاقه مند شده بودم دوست داشتم از زندگی امین بیشتر بدونم اما هرگز به خودم اجازه نمی دادم بیش از حد و حدود به امین نزدیک بشوم چون همیشه از دخترهایی که خودشان را به زور به پسری می چسباندند بدم می آمد از این رو هرگز به روی خودم نیاوردم که به شخصیت امین علاقه مند شده بودم البته امین مرد خوش تیپ و خوش رویی بود که همین اندازه هم می توانست هر دختری را به خودش جذب کند. یک صبح پاییزی از صدای خش خش برگهایی که توی حیاط شرکت ریخته شده بود در فضای خلوت شرکت که سکوت خاصی در آنجا حکمفرما شده بود احساس کردم کسی وارد شرکت می شود سرم را که بلند کردم دیدم که امین با نان سنگک بزرگی که معلوم بود سفارشی زده شده با پنیر وخامه و یه کره و یه عسل روی سرم کنار میز ایستاده. سلامی کردم تا خواستم از جایم بلند شوم امین گفت شما این روزنامه ها را به جای سفره روی میز باز کنید من با چایی تازه دم برمی گردم صبحانه را اگر اجازه بفرمایید در محضر شما میل کنیم؟ باز هم از این ادبیات متشخصانه خوشم آمد انگار یکی توی دلم می گفت بخت واقبال از بین این همه دختر به تو رو کرده که امین در طی این سال هایی که اینجا بوده به هیچ یک از همکارانت علاقه مند نشده و اینک با یک نگاه خاصی به سمت تو آمده است با اینکه دلم نمی خواست از نزدیک شدن امین به خودم خیلی خوشحالی ام را نشان دهم سعی کردم میز را برای صبحانه آماده کنم. حتما بخوانید : عمل زشت 2 خانم منشی با مردان جویای کار در شرکت آن روز بعدازظهر امین دم شرکت منتظر تاکسی بود به یاد محبت صبح و صبحانه سفارشی که برایم تدارک دیده بود افتادم و امین را تا نزدیکی های منزلش بردم . این سراغاز آشنایی من با امین بود. حالا دیگه آشنایی من و امین به سوژه دخترها تبدیل شده بود همه به من متلک می انداختند که کلک چی کار کردی که بعد از این همه مدت تونستی دل امین را ببری؟ این آشنایی هفته ها طول کشید هر روز ابعاد تازه ای از شخصیت خوب امین برایم روشن می شد و هر روز نسبت به روز قبل بیشتر مشتاق زندگی و ازدواج با امین می شدم تا اینکه امین به من پیشنهادداد که تا آخر ماه به همراه خانواده اش که ساکن شهرستان بودند به خواستگاری ام بیاید. احساس می کردم بهترین خبر عمرم را شنیده ام دلم می خواست بال دربیاورم و پرواز کنم بالاخره مرد رویاهایم را پیدا کرده بودم. امین می گفت به دنبال فراهم کردن پول برای رهن یک آپارتمان شیک در بهترین جای شهر است از این رو بود که توان خریدن اتومبیل را نداشت من هم برای اینکه به کارهایش برسد و مقدمات خواستگاری و ازدواجمان زودتر فراهم شود اتومبیل گرانقیمتم را که هدیه پدرم بود به او دادم تا شب جمعه آینده مراسم خواستگاریم را به شادی برگزار کنیم. دقیقاً یک هفته به عروسی مانده بود به امین ساعت ده شب شب بخیر گفتم و به دلیل سردرد میگرنی که داشتم قرص خوردم و خوابیدم آن ساعت نمی دانستم که امین از اینکه من میگرن دارم و سردردم باعث شده که زودتر به رختخواب بروم چقدر خوشحال بوده است . نیمه های شب بود که با صدای زنگ تلفن همراهم از خواب بیدار شدم از کلانتری بود. باورم نمی شد که از کلانتری این موقع شب به من زنگ بزنند موضوع درباره اتومبیلم بود. دلم هزار راه رفت فکر می کردم که حتماً امین تصادف کرده و خدا خدا می کردم که بلایی برسرش نیامده باشد. وارد کلانتری که شدم با دیدن ریخت و قیافه دخترها و پسرهایی که امین هم یکی از آنها بود دریافتم که هنوز بچه ام و شناختی از آدم های به اصطلاح با شخصیت دور و برم ندارم! امین که به متانت معروف بود با دوستان بی بندوبارش در یک پارتی به دام پلیس افتاده بود و از بد ماجرا اتومبیل من هم در حیاط آن خانه ضبط و توقیف شده بود. باور کردنی نبود که امین چقدر بی آبرو و بی حیا بوده وقتی به عنوان نامزدش معرفی شدم با ناباوری تمام صدای زنی را از پشت سرم شنیدم که ادعا می کرد زن امین و مادر دو فرزند اوست… حتما بخوانید : مرگ خاموش، تلخی قابل پیشگیری اشک تمام صورتم را پوشانده بود مالم ضایع شده و احساسم نادیده گرفته شده بود و همسر امین به من تهمت بی آبرویی می زد…آن شب بدترین شب زندگی ام بود. شبی که فکر می کردم دقیقاً هفته دیگر این ساعت در مراسم خواستگاری متین ترین مرد زندگی ام شادی می کنم…. این داستان واقعی زندگی دخترانی است که بدون توجه به سنت ها و صرف آشنایی مجازی یا در خیابان یا حتی در محل کار به پسرانی که از زندگی آنها هیچ نمی دانند پاسخ مثبت می دهند. شاید این دختر خیلی خوش شانس بوده که تنها ماشینش و احساسش لگدمال جوانی بی بندو بار شده است و بسیارند زنان ودخترانی که گرفتار دام آنها شده وهم اموالشان را به باد داده اند و هم آینده شان را نابود کرده اند. آنهایی که بعد از ازدواج متوجه شدند که همسر چندم یک مرد هستند یا بعد از واگذاری اموالشان به مرد رویاها ناگهان با ناپدید شدن یا مسایلی مواجه شدند که تحملش برای هیچ زنی ممکن نیست . بعضی از سنت ها را هیچ تجددی نمی تواند تغییر دهد چرا که بر پایه های محکمی بناشده واز این جمله است خواستگاری و مراسم پس و پیش از آن … در صورتی که دختر جوان تاقبل از خواستگاری رسمی و تحقیقات بعد از آن با پسر جوان آنقدر صمیمی نمی شد که ماشینش را به او بدهد یا دلش را درگروی او بگذارد قطعاً در جریان تحقیقات متوجه داشتن همسر او و بی بندو باری اش می شد و اینگونه دچار لطمه روحی نمی شد. منبع: جام نیوز خبر انتخاب شده برای شما آزار گروهی دختر جوان در خانه مجردی دوست پسرش | از جملات زیبای «آرمان» لذت می بردم دختر ۱۷ ساله که شوکه بود از اشتباهات خود می گفت که در شبکه های اجتماعی گول افراد سودجو را X بورس شغل دوم درآمد اول ثروت سازی و تحول مالی در بازار بورس چگونه ممکن است ؟ دوره آموزشی رایگان آنلاین صوتی و تصویری دانلود برای آموزش سرمایه گذاری در بازار بورس فردا دیر است ، مهمترین سرمایه خود یعنی زمان را در آموزش از دست ندهیم. بیش از "3500" نفر در این دوره شرکت کرده اند اطلاعات شما کاملا نزد ما امن است و تحت هیچ شرایطی در اختیار دیگران قرار نمی گیرد و ایمیل ها و پیامک های نامربوط تبلیغاتی ارسال نمی گردد. این 5 فایل ویدئویی و 10 فایل صوتی حاصل ساعت ها بررسی و تلاش چند کارشناس برای معرفی بازار بورس و به هدف آشنایی علاقه مندان به ثروت سازی و تحول مالی است. لطفا فقط اگر جز دسته فوق هستید در دوره ثبت نام کنید و این دوره را به دیگر علاقه مندان نیز معرفی کنید . 5 10


پنجشنبه ، ۱۱آذر۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: رادیو سهام]
[مشاهده در: www.radiosaham.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن