واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: فیدل کاسترو آخرین بازمانده موثر و تعیین کننده دوران جنگ سرد، بالاخره در سن 90 سالگی و پس از طی راهی طولانی از قله های سرسبز کوههای سیراماسترا تا هاوانا درگذشت. فیدل، هفت دهه و بیش از هرانقلابی و سیاستمداری در تاریخ معاصر، در صدر اخبار تحولات جهان قرار داشت و آنقدر در مورد او گفته و نوشته شده که می توان از او به عنوان مصداقی از « شهره خاص و عام» یاد کرد.
فیدل از کودکی در خانه پر رفت و آمد پدری تمشیت میداد و نقش رهبر داشت اما از زمانی که رهبری انقلاب کوبا را برای خود تعریف کرد خود را یک انقلابی می دانست، تا پایان عمر هم انقلابی باقی ماند و هرگز، حتی زمانی که عنان قدرت را به برادر وفادارش سپرد، سر سازش به نشانه بازگشت از آرمانهای انقلابی خود پائین نیاورد.
اینکه این سازش ناپذیری فیدل خوب بود یا بد، بماند. اما آنچه در مورد فیدل قابل فهم است این است که او خود را نماد تمام قد یک انقلاب تمام عیار سوسیالیست قرن بیستمی و طبعاً انقلاب کوبا می دانست تا آنجا که کوبا را مترادف با خود و خود را هم معنای کوبا می پنداشت.
کاسترو پیوسته در مختصات انقلابی، سوسیالیستی و ضد امریکایی خود ماندگار ماند و آن را، حتی محاسن انبوه دوران انقلاب را، تنها مجموعه از ویژگیهای خاص خود برشمرد. شاید به همین دلیل بود که همیشه به نظام سیاست خارجی امریکا بی اعتماد باقی ماند و همیشه به خود، به مردم کوبا و به انقلاب کوبا بالید. زبان بدن ، قلب فولادی فیدل، که به بیان بسیاری از مورخین از جمله کسانی بود که یک تنه مسیر تحولات قرن بیستم را تغییر داد، استاد تسخیر سحرآمیز افکارعمومی و الگوی استفاده مناسب از همه گونه های زبانی بخصوص زبان بدن بود. او در سال 1972 در مصاحبه ای در پاسخ به سوالی در مورد بیماری قلبی اش در بیانی پر ایهام اعتراف کرد که « من قلبی از فولاد دارم».
فیدل پیوسته در برابر این سوال قرار داشت که انقلاب را چگونه معنا می کند. تا این که در سال 1961 در سخنرانی مشهوری در هاوانا در تعریف انقلاب گفت: انقلاب در بستری از گلبرگ های گل سرخ رخ نمی دهد. انقلاب مبارزه ای است بین دیروز و فردا.
علی اکبر عبدالرشیدی تنها خبرنگاری که توانست
در سال 1365 رو در رو با فیدل گفتگو کند
و زمانی که از او پرسیدند با چه عِدّه و عُدّه ای باید به فکر انقلاب افتاد افزود: من انقلاب را با 82 نفر آغاز کردم. اما اگر قرارباشد دوباره این انقلاب را رهبری کنم به بیشتر از 10 یا پانزده نفر یار و همراه نیاز نخواهم داشت به شرط آن که این افراد با ایمان باشند. تعداد آدمها مهم نیست، آنچه اهمیت دارد ایمان و برنامه است.
و زمانی که در سال 1959 و در روز پیروزی انقلاب کوبا سوار بر تانک از سرپائینی سیراماسترا به هاوانا رسید و پشت تریبون قرار گرفت گفت: من قدرت طلب نیستم و نگران آینده خودم هم نیستم. اما اصرار دارم که خون آن همه انقلابی پر شور که در راه انقلاب کوبا بر زمین ریخته شد هدر نرود.
فیدل با همه سنگدلی و روحیه خشنی که می گویند در مسیر انقلاب داشته است، در عین حال از طبعی لطیف و مهربان هم برخوردار بود. روزی با دیدن دوباره دختری که در روزهای قبل از انقلاب دوست می داشت و تنهایش گذاشت در گوشه خیابان نشست و چون جوانی تازه بالغ گریست و روزی دیگر جنازه آن سربازی را که در ساحل خلیج خوکها در برابر نیروهای امریکا کشته شده بود و در آخرین لحظه با خون خود نام فیدل را روی شنها نوشته بود در آغوش کشید، سر بر زانو گرفت و اشک ریخت.
فیدل در ایراد سخنرانی های طولانی و پر شور مهارت عجیبی داشت. اما جذابیت بیشتر سخنرانی هایش طرح موضوعاتی بود که گاه در حوزه پوپولیسم و زمانی در حوزه حقوق بشر قرار می گیرد. در سال 1977 طی یک سخنرانی پرمخاطب گفت: اگر یک کوبایی گرسنه باشد، دسترسی به دارو و درمان نداشته باشد، درس نخوانده باشد و در رنج زندگی کند، حتی اگر او برادر، پدر یا فرزند ما نباشد، قلب ما جریحه دار خواهد شد. در انتظار حکم برائت تاریخ فیدل در سال های پایانی عمر در تبیین نتیجه رفتار سیاسی و اجتماعی اش گفت: من همه علائق شخصی خود، از جمله کشیدن سیگار و ایراد سخنرانی های طولانی را، در راه انقلاب کوبا کنار گذاشتم.
در سال 1953 روزی که فیدل در آغاز راه خود در دادگاهی در هاوانا محاکمه شد در دفاعیه خود گفت: مهم نیست مرا محکوم کنید. تاریخ مرا تبرئه خواهدکرد. با خواندن خاطرات، مقالات و اظهارنظرهای فیدل می توان باور داشت که او در آخرین لحظات زندگی باز هم همین آرزو را داشته است. آیا تاریخ فیدل را تبرئه خواهد کرد؟ علی اکبر عبدالرشیدی – استاد دانشگاه و کارشناس رسانه
شنبه 6 آذر 1395 ساعت 20:52
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]