تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 20 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص): نماز، از آيين هاى دين است و رضاى پروردگار، در آن است. و آن راه پيامبران است. براى ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828031597




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

«ام‌ اس»، شوخی زندگی است؟


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: مریم پیمان در روزنامه شرق نوشت: «من، بی‌تو چیزی نیستم، جُز/ پرده بی‌آفتاب جُز/ رختخواب کهنه و لیوان آب و قرص خواب»، به خودم دروغ نمی‌گویم. بیماری بعد از مدت‌ها مقاومت، دوباره جدی شده است. باید کاری کنم. باید باور کنم نیاز به استراحت دارم.
 
دیشب باز حمله داشتم، اما این‌بار وسط یک قاره غریب. حسابش از دستم در رفته است. تنها نبودم، اما بودن‌ها تفاوت دارد. تنهایی در درونم موج می‌زد. خستگی، بی‌خوابی، فشار روانی و سردرگمی میان رؤیا و واقعیت، دخترِ ایده‌آل‌گرای قصه را از پا درآورد. کسی در ظاهر باور نمی‌کند، اما پاهای من امشب توان راه‌رفتن هم ندارند. بینایی‌ام کم و زیاد می‌شود و با وجود دو مسکن و قرص‌های ضدعوارض، دمای بدنم به‌شدت نوسان دارد. تنها یک آرزو دارم؛ «سقوط» واقعی. مثل آنچه که در سال‌های گذشته از خودم دیدم. «من بی‌تو چیزی نیستم، جز/ خونه بی‌پنجره، جز/ آدمی که غربتش از مرگ طولانی‌تره»، درد در استخوان‌هایم مرز فریاد را هم گذرانده است.
 
در دو روز گذشته دقایقی هم عمیق نخوابیده‌ام. نگرانم. اگر هواپیما امشب سقوط نکند؛ با زندگی آشفته پیشِ‌رو باید چه کرد. هرچه به تهران نزدیک‌تر می‌شویم، وحشتم بیشتر می‌شود. مهماندار را صدا می‌کنم. همراهان به غریبه‌ها شبیه می‌شوند. حالت تهوع شدید، عرق سرد و ترس تمام بدنم را دربر می‌گیرد و من تنها خدایی را صدا می‌کنم که اگر هم به ادعای «برخی» نباشد، برای من «وجود» دارد. دقایق اندک حمله دوم در کمتر از ٢٤ ساعت، بر من طولانی می‌گذرد. به خودم تلقین می‌کنم؛ «آلودگی هوای تهران است، مسمومیت غذایی است، کم‌شدن ارتفاع است، خستگی و بی‌خوابی است...»، خدا را باز صدا می‌کنم؛ «کاش «او» بود و با آرامش وجودش آرامم می‌کرد». اعتراف می‌کنم؛ «تنهایی، تنها زیبنده خداست».
 

«من، بی‌تو چیزی نیستم، جُز/ چندتا اَبر بی‌قرار/ من، بی‌تو چیزی نیستم جُز/ آه! جُز گردوغبار» از هم‌سفرانم خداحافظی می‌کنم. حمله توانی در دستانم نگذاشته تا به پاس همکاری در آغوش بگیرمشان. به خداحافظی سردی بسنده می‌کنم. آبی به صورتم می‌زنم. لرز و تب بر من مسلط می‌شوند. به خودم می‌گویم؛ «قوی باش! مثل همیشه لبخند بزن و از ناشکری دست بردار». پیش از اعتراف ناگهانی‌ام، هیچکس حدس نمی‌زد، بیمار باشم. باید به «قدرت» برگردم، به «سکوت». به مرکز درمان فرودگاه می‌روم.
 
کاری از پزشک مقیم برای «بیمار خاص» برنمی‌آید. تاکسی می‌گیرم و سَرم را به شیشه تکیه می‌دهم تا با سرمای آن کمی از تب کم کنم. دستانم یخ کرده‌اند. چشمانم را روی هم می‌گذارم و روحم را به موسیقی می‌سپرم؛ «یادم بده کاری کنم، جوری بهم عادت کنی/ که زیر چتر گریه‌هام احساس امنیت کنی/ یادم بده کاری کنم، بی‌وقفه با من سر کنی/ من شعر بنویسم برات، تو شعرامو از بَر کنی/ کاشکی به گوشِت می‌رسید دارم چه رنجی می‌برم/ بپا غرورم نشکنه، من از تو دل‌نازک‌ترم/ من بی‌تو چیزی نیستم، من بی‌تو اصلا نیستم/ شاید کسی که عمریه دنبالشی، من نیستم»، گونه‌هایم خیس می‌شوند. واقعیت و رؤیا فاصله زیادی دارند. به خودم قول می‌دهم؛ مقاوم، جدی، تنها و بی‌اشک، آینده را با امید خواهم ساخت. در برابرِ دردهای دیگر من، «ام‌اس» شوخی‌ای بیش نیست.




۰۴ آذر ۱۳۹۵ - ۰۸:۱۵





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن