واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: مرضيه برومند - كارگردان سينما در روزنامه اعتماد نوشت: كتاب بخوانيد تا هوا آلوده نشود. تا محيط زيست از بين نرود. تا درختان سبز بمانند. تا خاك سالم بماند. تا باران ببارد. تا عقل و شعورمان بالا برود. تا قدر نعمتهايمان را بدانيم. تا ارتباط بين مظاهر طبيعت را درك كنيم. تا بفهميم همهچيز در طبيعت به هم پيوسته است.
تا به جاي فكر كردن به «من» به «ما» فكر كنيم. تا به جاي فردگرايي، جمعي و گروهي فكر كنيم. تا عميقتر و آيندهنگرتر فكر كنيم. كتاب بخوانيم تا از تجربههاي ديگران استفاده كنيم و لازم نباشد خودمان آنها را تجربه كنيم. اگر مردم و مسوولان كتاب ميخواندند متوجه ميشدند كه وقتي جاي درختان برج ميسازند ريشههاي تنفسي تهران را مسدود ميكنند و جلوي وزش باد را ميگيرند.
اگر قبل از دست زدن به هر فعاليتي در طبيعت كتاب ميخواندند وضعيت محيط زيست در كشورمان به اين شكل در نميآمد. كتاب تاثير بسزايي در وضعيت زندگيمان دارد. اگر شهروندان و مسوولان كتاب ميخواندند آيندهنگر ميشدند و مسائل را به صورت دراز مدت ميديدند. و همانطور كه از الان براي بچه، نوه و نتيجه خود خانه ميسازند و به فكر رفاه آيندگان خود هستند، به فكر محيط زيست و شرايط آب و هوايي آنها نيز بودند و متوجه ميشدند كه در قضيه آلودگي هوا از فقير تا پولدار، از باسواد تا بيسواد و از كوچك تا بزرگ همه درگير هستند چرا كه همه در حال زندگي در اين هوا هستند و اين موضوع يك درد مشترك است.
اما باز هم عبرت نميگيريم و حالا سالهاست كه در برهمان پاشنه ميچرخد و درست در دقيقه نود كه وضعيت هوا به بحرانيترين نقطهاش ميرسد يادمان ميافتد كه براي جلوگيري از ايجاد چنين هوايي بايد پيشگيري ميكردهايم. به نظر ميرسد كه شاخكهاي ما هنرمندان از سياستمداران حساستر است. من يا آقاي مهرجويي از سالها قبل به فكر بحرانهاي زيست محيطي بوديم. سالها قبل از اينكه «نارنجيپوش» ساخته شود، «آبپريا» را ساختم اما انگار صداي ما به جايي نميرسد.
چقدر فرياد بزنيم و بگوييم خودمان با دستهايمان در حال جنايت عليه شهروندان هستيم. چقدر فرياد بزنيم كه مردم در اين هوا دچار مرگ تدريجي ميشوند. واقعا رنجآور است كه مردم در اين دود و آلودگي در حال زندگي هستند. اما اين مساله براي امروز و ديروز نيست و از سالها قبل بحران آلودگي هوا وجود داشته است اما به تدريج عادت كردهايم و به نظرمان عادي ميآيد ولي با گفتن و تكرار اين موضوع دردي دوا نميشود.
حالا سالهاست كه خبري از فصل پاييز و زمستان نيست و ما فقط اسم اين فصلها را ميشنويم و با خاطرات گذشتهمان از اين فصلها زندگي ميكنيم. من اين فصلها را خيلي دوست داشتهام اما چند سالي ميشود كه ديگر علاقهاي به پاييز و زمستان ندارم. حالا اين دو فصل، فصل آلودگي هوا شده است. فصل كوههاي لخت از برف كه ديگر حتي خبري از باران هم نيست. اينها مرا رنج ميدهد.
اين روزها كه هوا بهشدت آلوده است، نه تنها جسم مردم در معرض خطر است بلكه روح و روان آنها نيز در شرايط بحراني به سر ميبرد. و اي كاش متوجه ميشديم كه رابطه مستقيمي بين روح و روان انسان و شرايطي كه در آن زندگي ميكند وجود دارد. اما ما و مسوولان جسم و روحمان را پالايش نكردهايم كه اينطور بلاهايي مانند بحران آلودگي هوا سراغمان آمده است. باور كنيم كه همهچيز به هم مربوط است.
۲۶ آبان ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]