تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834261112
تحلیل اباذری از انتخابات اخیر آمریکا: جنبش ترامپ نژادپرستانه و طالب تبعیضات دینی است/ کسانی که راجع به داعش کار می کنند، راجع به مشابهان آنها در دنیای مسیحی نیز کار کنند
واضح آرشیو وب فارسی:روز نو:
تحلیل اباذری از انتخابات اخیر آمریکا: جنبش ترامپ نژادپرستانه و طالب تبعیضات دینی است/ کسانی که راجع به داعش کار می کنند، راجع به مشابهان آنها در دنیای مسیحی نیز کار کنند
برگزاری روز جهانی فلسفه به روایتی از سال ٢٠٠٢ در سومین سهشنبه نوامبر هر سال برگزار میشود. در ایران نیز به دلیل علاقه وافری که ایرانیان به فلسفه دارند، در این روز هر سال نشستهای گوناگونی از سوی موسسات فلسفی و دانشگاهها برگزار میشود.
روز نو :
برگزاری روز جهانی فلسفه به روایتی از سال ٢٠٠٢ در سومین سهشنبه نوامبر هر سال برگزار میشود. در ایران نیز به دلیل علاقه وافری که ایرانیان به فلسفه دارند، در این روز هر سال نشستهای گوناگونی از سوی موسسات فلسفی و دانشگاهها برگزار میشود.
به گزارش روز نو؛ یکی از این نهادها که از متولیان قدیمی فلسفه در ایران است، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران است که عموما با نام قدیمی آن یعنی انجمن حکمت و فلسفه شناخته میشود. امسال هم در این موسسه نشست روز جهانی فلسفه برگزار شد، البته مراسم امسال برخلاف دو- سه سال گذشته، شبیه نشستهای قدیمیتری بود که این موسسه در این روز برگزار میکند؛ یعنی مثل سالهایی که در آنها استادانی چون عبدالکریم رشیدیان و یوسف اباذری در این روز به جای تکرار مکررات، میکوشیدند فلسفه را به متن زندگی روزمره و مباحث سیاسی- اجتماعی روز پیوند بزنند.
به گزارش جماران ، روزنامه "اعتماد" نوشت: در مراسم روز جهانی فلسفه امسال نیز چنین شد. در پانل نخست این نشست که عنوانش عقلانیت و اعتدال در جهان معاصر بود، غلامحسین ابراهیمیدینانی، استاد قدیمی فلسفه و حکمت اسلامی به بیان ویژگیهای فلسفه و فلسفهورزی پرداخت و بر این تاکید کرد که فلسفه جغرافیا ندارد و مسائل فلسفی جهانی و بنیادی هستند. او تاکید داشت فلسفه انسان را از اسارت و تقلید میرهاند و فیلسوف تنها به عقل و عقلانیت ملزم است. مصطفی محققداماد، استاد فلسفه و حقوق اسلامی نیز در این نشست کوشید نسبتی ضروری میان عقلانیت و اعتدال با توجه به مبانی فلسفی ملاصدرا و شرحی که او از سخنان ابنسینا ارایه کرده است، اظهار دارد. اما سخنرانی جنجالی این نشست به یوسف اباذری، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران اختصاص داشت که همیشه به خاطر سخنرانیهای پرحاشیهاش معروف است. اباذری در این نشست به جای طرح بحثی فلسفی (بخوانید انتزاعی) سعی کرد بحثی فلسفی (بخوانید انضمامی) ارایه کند و به این منظور مشخصا از نتایج انتخابات ایالات متحده آغاز کرد و آن را از نتایج و پیامدهای سیاستهای نولیبرالی خواند که در دهههای پایانی سده بیستم به دستور کار سرمایهداری بدل شدند و حالا به ثمر نشستهاند. اباذری در این سخنرانی کوشید نشان دهد که چگونه این سیاستهای اقتصادی به ظهور و بروز داعش و جنگ در خاورمیانه و ظهور آنچه او فاشیسم میخواند، میانجامد. او به این منظور به گفتههای برخی روشنفکران غربی چون نوام چامسکی و جودیت باتلر و کن لوچ و... استناد کرد. اباذری تاکید داشت توجه به این مساله بهخصوص برای ما ایرانیان از آن حیث اهمیت دارد که بسیاری از سیاستهای اقتصادی نولیبرالی امروز در ایران نیز در دستور کار قرار گرفتهاند. از نظر اباذری این سیاستها ربطی هم به این دولت یا آن دولت ندارد و بعد از جنگ از سوی همه دولتها دنبال میشده است. اتفاقا بعد از سخنرانی اباذری یکی از حضار اعتراض کرد که چرا در جلسهای که قرار است به فلسفه اختصاص داشته باشد، از دولت هاشمیرفسنجانی انتقاد میشود، که اباذری در پاسخ به این منتقد گفت: «تمامی دولتهای بعد از جنگ برنامه نولیبرالی را پیش بردند. آقای احمدینژاد البته بیش از بقیه و شجاعانه آن را پیش برد. بنابراین بحث من نقد دولت آقای هاشمی به تنهایی نبود و نمیدانم چرا چنین سوءتفاهمی شده است.» در ادامه روایتی از این سخنرانی و سخنرانیهای دیگر پانل نخست این همایش ارایه میشود. با این تاکید که اباذری در ارایه بحث خود از روی متنی میخواند که به دلیل زمان فرصت نکرد کاملا آن را بخواند. ضمن آنکه بسیاری از آن چه در روایت حاضر آمده، توضیحاتی است که او آورده و در متنی که نوشته وجود نداشت.
چرا فلسفه جهانی است؟
ابراهیمی دینانی
استاد فلسفه
چرا فلسفه جهانی است، زیرا پرسشهای فلسفی عام است. فلسفه بدون پرسش، فلسفه نیست. ملتی که پرسش ندارد، فلسفه نمیفهمد. فلسفه با پرسش پدید میآید و پرسش نیز فقط از انسان است. خداوند میفرماید «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأرْضِ خلِیفة»، من خلیفه در زمین خلق کردهام. خلیفه یعنی مظهر کامل خداوند و هیچ موجودی به غیر از انسان مظهر کامل خداوند نیست. «قالُوا أتجْعلُ فِیها منْ یفْسِدُ فِیها و یسْفِک الدِّماء». این هم اعتراض نیست زیرا ملائکه معصوم هستند و اعتراض نمیکنند اما خیلی نیز بعید است که سوال باشد. در واقع، یعنی علم خود را بیان کردهاند. یعنی میدانستهاند و گفتهاند او در زمین فساد و خونریزی میکند. انسان در زمین فساد میآفریند، هوا را آلوده میکند، زمین را آلوده میکند، حیوانات را میکشد، انسانهای دیگر را میکشد و جنایت میکند. جنایت مختص انسانها است، حیوانات جنایت نمیکنند. حیوانات شکار میکنند و بعد از سیر شدن به اطراف بیاعتنا میشوند اما انسان هر چه بیشتر سیر میشود آزار او نیز بیشتر و به مفسد فی الارض بدل میشود. اما با اینکه مفسد فی الارض میشود، فلسفه میفهمد و زندگی او فراز و فرود دارد اما حیوانات فلسفه نمیفهمند. جبرییل نیز فلسفه نمیفهمد، او پیام الهی را میرساند اما فلسفه نمیبافد. عزراییل نیز به همین شکل است، جان آدمی را میگیرد اما توان فهم فلسفه را ندارد. فرشتگان، جمادات، نباتات و حیوانات فلسفه نمیفهمند. تنها موجودی که فلسفه میبافد و میداند و میگوید انسان است و فلسفه نیز جغرافیا ندارد. فیلسوف جغرافیا دارد؛ ابنسینا و فارابی و ملاصدرا ایرانی هستند، سقراط یونانی است، لائوتسه و کنفسیوس چینی هستند. اینان بزرگان تاریخ بشر هستند اما در یک جایی محدود میشوند زیرا پرسشهای آنها محدود است. به طور مثال میپرسد هستی چیست. این را انسان میپرسد. آیا غیرهستی میتواند از هستی بپرسد؟ خود هستی از زبان انسان میپرسد که هستی کیست و از زبان انسان به خود او پاسخ میدهد. وگرنه اگر هستی از زبان من سخن نمیگفت، من مفلوک زبان چه حقی داشتم درباره چیستی هستی بپرسم.
انسان گشوده به روی عالم است
من زبان هستی هستم، انسان زبان هستی است. اگر هستی بخواهد سخن بگوید به زبان آدمی صحبت میکند و به همین دلیل است که بزرگان فلسفه میگویند انسان گشوده به روی عالم است. یعنی فکر او گسترده است و پیوسته میخواهد بداند و این دانستن حدی ندارد. گشوده است به لایتناهی و چون گشوده است، گشاینده نیز هست. چگونه این کار را میکند؟ معادلات را حل میکند، مسائل بغرنج را حل میکند، راه نشان میدهد و کشف مجهولات میکند. گشاینده است یعنی درها را باز میکند. هر کلیدی که درها را باز میکند، خود گشودنی نیست. هر گشایندهای خود بسته است اما انسان هم گشوده است و هم گشاینده و این کار از انسان بسته برنمیآید. انسان گشوده، همهچیز را حل میکند، تاکنون بسیار حل کرده و در آینده نیز خیلی از مسائل را حل خواهد کرد. اما همچنان هستی حرف خود را میزند. فلسفه انسان را از اسارت تقلید و جمود نجات میدهد. کسی که فلسفه نداند اسیر فکرهای محدود است. فرمول آموخته و در این فرمولها اسیر است، فرمولهایی که جامعه، خانواده، پدر و مادر به او تحمیل کرده و او در آنها اسیر است و نمیتواند از آنها برهد. فلسفه، نجات یافتن از تحمیلهای فکری عیان و نهان است. فلسفه، شما را از این اسارت و تحمیل شدهها نجات میدهد. اما چگونه؟ خصلت فلسفه این است که به شما یاد میدهد چگونه نو فکر کنید و آنچه تحمیل شده را رو میکند. فلسفه به شما یاد میدهد که هماکنون چگونه بیندیشید. نو بیندیش، یعنی نو اندیشیدن را یاد بگیر. نو اندیش یعنی در آغاز خود را زیر سوال ببر. یعنی فکر کن آنچه تاکنون آموختهای و حتی آنچه که به آن باور داری تا چه حد اعتبار و استقامت دارد. هر لحظه نو بیندیش. یک بار اندیشیده، اسلوبی را انتخاب کرده، قالبی را طراحی کرده و فکر میکنیم سبک زندگی ما این است. آیا این قالبها ابدی است؟ نمیتوان قالبها را شکست؟ هر قالبی را میتوان شکست یا برخی از آنها را؟ اصلا باید آنها را شکست یا در آنها ماند؟
فلسفه نو اندیشیدن را میآموزد
باید این قالبها را شکست. اگر فلسفه خوانده باشید این قالبها را میشکنید. فلسفه نمیگوید سقراط چه فرمود یا ارسطو چه گفت، میگویند ابن سینای ما ارسطویی است، هنوز هم میگویند. خب معلوم است که ارسطویی است اما اگر ارسطو را نخوانده بود، نادان بود. اما آیا در ارسطو مانده است، مسلما اینطور نیست. ابن سینا ارسطو را خوانده، سقراط را خوانده و عبور کرده است. افلاطون را خوانده اما نپسندیده است. میگوید افلاطون بیسواد است، از نظر من افلاطون مهم است اما ابن سینا او را بیسواد میداند. سقراط، افلاطون و ارسطو را خوانده اما با قرائت نو عبور کرده است. این معنای فیلسوف بودن است. فیلسوف امروز هم میتواند هرچه میخواهد بخواند اما باید از آن عبور کند. فلسفه میگوید نمان! فیلسوفان امروز میگویند فلانی اینگونه فرموده، اما مهم این نیست که او چه گفته است. در فقه میتوان تقلید کرد اما در اصول فکری، عقاید و اصول بنیادی نمیتوان تقلید کرد. در این صورت نادانی بزرگی خواهد بود. فلسفه راه نو اندیشیدن را به ما یاد میدهد. از فیلسوف نواندیشتر وجود ندارد. قالب میسازد اما در آن باقی نمیماند. حتی منطق ارسطو را طی ٢٥٠٠ سال اضافه کردهاند اما از آن چیزی نکاستهاند. منطق قدرت زیادی دارد. اما منطق عقل را ساخته یا عقل منطق را ساخته است؟ عقلی که منطق را ساخته است بالاتر است یا منطق از عقل بالاتر؟ عقل منطق را ساخته است و اگر نیاز باشد به آن اضافه میکند یا اشکالات آن را برطرف میکند.
بعد از ملاصدرا در ایران، جریان فکری جدیدی به وجود نیامد
همیشه از ما میپرسند عقل بر چه میزانی صحبت میکند. میزان عقل چیست. اما آیا عقل، میزانی غیر از خود دارد؟ بقیه چیزها باید با عقل منطبق باشند یا عقل باید خود را با سایر چیزها منطبق کند؟ تنها چیزی که هم میزان است و هم خود را اندازهگیری میکند عقل است و فلسفه، رشتهای است که با عقلانیات سر و کار دارد. با این مطالب و تعاریفی که من اجمالا درباره فلسفه گفتم، اگر منصفانه نگاه کنیم میبینیم که در حال حاضر تعداد فیلسوفان ما بسیار کم است. البته فیلسوف زیاد است ولی فیلسوف به معنایی که من عرض کردم کم است، اینکه استقلال فکری داشته باشد و آزاد بیندیشد. من ملاصدرا را فیلسوف میدانم، او آزاد اندیشیده است. از زمان ملاصدرا تا به امروز ٤٠٠ سال میگذرد و در غرب اتفاقات زیادی افتاده است اما متاسفانه ما درجا زدهایم. دکارت و ملاصدرا همدوره هستند، بعد از دکارت صدها نحله فکری در غرب به وجود آمده – من به حق و باطل آن کاری ندارم- اما متاسفانه ما جریان فکری جدیدی نداریم زیرا فیلسوفان ما کم هستند. یکی- دو فیلسوف جدید را نام میبرم که فیلسوف هستند و حرفهای تازهای زدند اما طرحهای آنها خوانده نشد. یکی از آن بزرگان، آقاعلی مدرس زنوزی، حکیم صدرایی است اما او از صدرا عبور میکند و حرفهای تازهای میزند. او توانسته نو بیندیشد. دیگری حاج ملاهادی سبزواری است. او گاه کمی از ملاصدرا فراتر رفته و در برخی جاها از او فاصله گرفته است.
علامه طباطبایی، بزرگترین فیلسوف آزاداندیش معاصر است
از اینها که بگذریم، در عصر کنونی، من علامه طباطبایی (ره) را میشناسم. ایشان فیلسوف صدرایی است و چندین دوره اسفار تدریس میکرد. او برای ملاصدرا احترام قایل بود اما حرفهای تازهای داشته و نواندیش بود. من جایی گفتهام که ایشان عاقبتاندیش بود و بسیار به این حرف معتقد هستم. آثار ایشان نیز نشان میدهد که چقدر حرف تازه دارد. او از مفسرین گذشته تقلید نکرد، نو میاندیشید و قدرت تفکر زیادی داشت. کربنی که تمام مکتبهای غربی را دیده بود و میدانست وقتی به جلسات درس علامه طباطبایی میآمد، حرفهای تازه از او میشنید. - من آن زمان جوان بودم و در آن جلسات حضور داشتم- و آنچه کربن میگفت علامه طباطبایی میدانست گویا پیشتر به آن اندیشیده بود. علامه طباطبایی، یک فیلسوف نواندیش، آزاد و در واقع، آزاد اندیش عصر ما است. من درود میفرستم به روان این مرد بزرگ که در سه شهر سنتی ایران زندگی کرده است. متولد تبریز است، نجف درس خوانده و بعد به قم آمده اما آزادی فکر او از همه دانشگاههای معتبر دنیا فراتر است.
عقلانیت و اعتدال در دایره فلسفه
آیتالله سید مصطفی محقق داماد
استاد حقوق
موضوع امروز که روز جهانی فلسفه است عقلانیت و اعتدال است و این عقلانیت و اعتدال در دایره فلسفه ترسیم شده است. ظاهرا دو مدعا در این مساله وجود دارد که شاید به عهده امثال بنده باشد که آنها را بیان کنم. یکی اینکه عقلانیت زمینه اقتدار را به وجود میآورد یا به ضرورت و امکان به اعتدال منتهی میشود. عقلانیت، به ضرورت به اعتدال در زندگی آن هم در جهان معاصر منجر میشود و نه برای قیامت. مدعای دوم، ارتباط عقلانیت با فلسفه است، که فلسفه در جهان معاصر، عقلانیت میآورد و عقلانیت، اعتبار میآفریند. این مساله سادهای نیست. اینکه آیا اگر همه مردم فلسفه بدانند عقلانی فکر میکنند یا اگر فلسفه بدانند معتدل زندگی میکنند. ظاهرا و انصافا یک شاهد داریم و آن شاهد این است که در جهان معاصر خاورمیانه ما این سفاکها و خونریزهایی که طی سالهای اخیر پیدا شدهاند نشان میدهند که ذرهای با فلسفه آشنا نیستند و یک فیلسوف در میان آنها نیست. در کشورهای مسلمان عرب سلفی، آنچه در دانشگاهها و مکتبهای آنها پیدا نمیشود یک کتاب فلسفی در کتابخانههای آنهاست. حتی داشتن کتاب فلسفی در آنجا جرم است. بنابراین، از نظر شاهد تاریخی به نحو یک حقیقت خارجی، این مساله وجود دارد کسانی که امروز مدعی هستند و این برداشتها را از دین دارند و اینگونه خون میریزند و همه دین را در خونریزی خلاصه میکنند، یقینا هیچ یک از آنها به ویژه در جهان اسلام، فیلسوف نیستند.
نسبت بین عقلانیت و اعتدال
اما چه ربطی بین فلسفه و عقلانیت وجود دارد. من فقط به یک نکته اشاره میکنم که اگر عمری باشد آن را در قالب یک مقاله مکتوب ارایه خواهم کرد. مرحوم ملاصدرا در کتاب «شواهد الربوبیه» در مبحث معاد، فصلی دارد که توضیح میدهد انسان چگونه و قوای نفسیاش چگونه پیدا میشود. خیلی خلاصه و سریع در چند جمله مطلب را بیان میکنم. ایشان در آنجا میگوید که عناصر اولیه حکمت قدیم یا عناصر اربعه مانند آب، باد، خاک و آتش با هم در تضاد کامل به سر میبرند و ذرهای با یکدیگر سازش ندارند. وقتی کنار یکدیگر قرار میگیرند و جمع میشوند، یک امتزاج پیدا میشود که در نخستین مرحله امتزاج، تضاد آنها کمتر شده، به طرف آشتی بروند. وقتی این تضاد کمتر شد آمادگی و استعداد حضور نفس را پیدا میکنند. اول، صورت معدنی بعد نفس نباتی، زمانی که تصفیه شد نفس حیوانی و زمانی که به درجه صافی رسید و تضاد خود را از دست داده، با یکدیگر آشتی شدند و به اعتدال کامل میرسند و صفا پیدا کردند همچون صفای افلاک آسمانی، استعداد پیدا میکنند که خداوند از عالم قدس به آنها نفسی اهدا کند که نفس انسانی یا ناطقه است. این نفس ناطقه دارای دو قوه است؛ یکی قوه علامه و دیگری قوه عماله. با قوه اول میفهمد و درک میکند و با قوه دوم عمل میکند. در اینجا ملاصدرا یکباره تلخیص میکند و سریع از آن رد میشود و تفسیر خود را به آن مفصلی که ابن سینا در فصل پنجم مقاله اولی شفا آورده، نمیآورد.
جربزه؛ افراط و تندروی زاید بر حد اعتدال
ابنسینا میگوید در اینجا دو قوه وجود دارد؛ قوه علامه و قوه عماله که به آنها عقل نظری و عقل عملی میگوییم. عقل عملی با کمک شهوت و غضب کار میکند. این عقل سه کار انجام میدهد؛ یک کار آن همراه با شهوت و غضب است. عقل عملی میخواهد به یک خواسته دست یابد اما موفق نمیشود. با قوه غضبیه منشا حزن میشود، میگوید به آنچه میخواستم، نرسیدم و این منشا حزن، اندوه و بالاخره گریه میشود. گاهی نیز به کمک قوه شهویه به آنچه میخواهد میرسد، قوه شهویه اقناع میشود با عقل عملی هماهنگ میشود و منشا سرور و فرح میشود. کار دوم عقل عملی، همراهی یا به قول ابنسینا قدرت متخیله است. وقتی عقل عملی با قوه متخیله همراه میشود، تمام صنایع، فنون و هنر مغلوب یک چنین همراهی است که عقل عملی با نیروی متخیله نفس دارد و اما کار سوم عقل عملی، همراهی با عقل نظری است. اینجا اوراق محموده و حسن و قبح و درک حسن و قبح با همراهی عقل نظری و عملی، ممکن میشود و به عقیده من مصداقهای حسن و قبیح را نیز درک میکند. نکته مهم اینجا است، میگوید عقل عملی رویه دارد، فکر دارد و با رویه و فکر، کار خیر را انتخاب میکند. بعد میگوید که عقل عملی سه حالت دارد؛ دو حالت آن افراط و تفریط است. به افراط، جربزه و به تفریط بلاهت میگوید. عقل عملی میتواند جربزه داشته باشد، بنابر حرف حکما جربزه چیز بدی است. جربزه یعنی افراط، تندروی زاید بر حد اعتدال، تا حدی که از مسیر حقیقت منحرف شود و ابنسینا معتقد است آدمی را از این شاخه به آن شاخه پرتاب میکند و به جایی میرساند که حیران میشود. این قدرت جربزه فکری همیشه نیروی مثبت نیست، به جایی میرسد که انسان در مقطعی از عمر خود حیران میشود، در فهم حقیقت اشتباه میکند و حیران مطلق میشود. در مقابل آن، بلاهت است. بلاهت یعنی کندذهنی که نمیتواند مطالب را بگیرد و برداشت غلط از آنها میکند. ابنسینا، سپس در فصل پنجم مقاله اولی شفا توصیههای خوبی را مطرح میکند.
حکمت در باب عقل عملی نه جربزه است نه بلاهت
اما دقت کنید که اسم حالت وسط این دو را حکمت میگذارد. حکمت در سایه عقل عملی نه جربزه است نه بلاهت بلکه اعتدال است که حقایق را با اعتدال میفهمد و درک میکند. این افراد هستند که به آنها حکیم میگویند و ملاصدرا نیز در یک سطر خلاصه کرده و میگوید این، آن حکمتی که به عقل نظری و عملی تقسیم میشود نیست، آن حکمت از مقوله علم است، این حکمت از مقوله اخلاق است. این متعلق به روش زندگی است که انسان، حکیمانه زندگی کند نه با جربزه و تندروی نه با بلاهت. با حکمت و میانه روی، راه زندگی خود را انتخاب کند. نه تندی کند، نه سردی کند و این را از آن اخلاق میداند. جالب است که میگوید این با حکمتی که به عقل نظری و عملی تقسیم میشود تفاوت بسیار دارد زیرا آن، هرچه بیشتر باشد بهتر اما این، هرچه معتدلتر باشد بهتر است، این درست نقطه مقابل است. اینجا ابن سینا و امثال او، ادعای حکیمی دارند و این است که دیگر معلمان فلسفه باید فکر کنند و این را به زندگی روزمره مردم منتقل کنند. میگویند بله، درک عقلانی، اخلاق حکیمانه میآفریند و حکمت اخلاقی، نتیجه میدهد.
شخصی که عقلانی درک کند، عقل نظری و عملی او با یکدیگر همراه باشند، وقتی این دو با یکدیگر جمع شد، تفکر و رویه و اندیشه و فکر با یکدیگر همراه شدند، در اینجا به حکمت عملی میرسد که انسان همیشه تصمیمات تند نگیرد. افراط نکند، در دشمنی، در دوستی، در جمع کردن ثروت و اجتناب از آن، در کار کردن و. . . و حتی در برداشت از دین و به عقیده حکما حتی در عبادت افراط نکند و اعتدال داشته باشد. فضائل را با اعتدال میتوان درک کرد و حکمت متولد علم و اخلاق است. این اعتدال از نظر حکمای اسلامی، نتیجه اندیشیدن و عقلیدن است. ملاصدرا یک حکیم اسلامی شیعی است. در وهله اول، حکیم است، سلوکش نیز سلوک حکیمانه است و در نهایت، مفسر قرآن است. چگونه آیهای را که بسیاری از مفسران قرآنی در تفسیر معنای آن ماندهاند ملاصدرا تفسیر میکند. و التین و الزیتون(١) و طور سینین (٢) و هذا البلد الامین (٣) لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم (٤) ثم رددناهُ اسفلالسافلین (٥) الا الذین امنوا و عملوا الصالحات لهم اجر غیر ممنون (٦) مشکلی این آیه است که رددناهُ به چه کسی برمیگردد؟ احسن تقویم، تقویم مادی است یا معنوی؟ جسمی و فیزیکی است یا معنوی است؟ اگر فیزیکی است استثنا به کجا خورده است. جالب این است که بیشتر مترجمان در ترجمه این آیه ماندهاند. «ثم رددناهُ اسفلالسافلین» اسفل منصوب و حال است، الی اسفلالسافلین نیست، در حالی که اسفل السافلین است. تنها کسی که متوجه این نکته شده مرحوم علامه طباطبایی است که توجه به فتحه اسفلالسافلین کرده و آن را حال گرفته است که به دلیل محدودیت وقت، تفصیل آن را در جلسات دیگری خواهم گفت.
عقلانیت، اعتدال، جنبشهای فاشیستی، جنبشهای مذهبی افراطی
یوسف اباذری استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران
من البته رشتهام جامعهشناسی است و فلسفه نیست، اما چون اصرار کرده بودند، متن را نوشتهام و از روی متن نوشته میخوانم. اما مطالبی که بیان میکنم، مثل مطالب اساتید ازلی و ابدی نیست، بلکه در حال حاضر مطرح است. مساله خود من، کشور خودمان و خاورمیانه است. البته این نکته شاید از متنی که نوشتهام، مشخص نشود.
از بزرگان فلسفه تشکر میکنم که به معلم ساده جامعهشناسی اجازه دادند تا در روز فلسفه درباره مقولات فوق که پیشنهاد خود آنان بود، سخنانی عرض کنم. روز فلسفه را به فلاسفه تبریک میگویم و امیدوارم سخنانی که میگویم کمکی هر چند ناچیز در حل مسائلی بکند که فلسفه و جامعهشناسی و سایر علوم انسانی در زمانه حاضر با آن مواجه هستند. زمان موجود ٣٠ دقیقه برای بحث درباره مقولات فوق کافی نیست. از این رو کوشیدهام تا گفتهام را هر چه خلاصهتر و در عباراتی کوتاه بیان کنم. عبارات من بیشتر طرح مساله است.
من در طرح خود نیازی ندارم که از مقولهای شروع کنم و سپس مقوله بعدی را از آن استنتاج کنم. از نظر من مقولات فوق دوری را تشکیل دادهاند که به من اجازه دادهاند تا از هر جا شروع کنم و از هر جا سخن بگویم، به شرط آنکه ربط آنها را به یکدیگر بیان کنم.
ظهور ترامپ یک نشانه
از آخرین اتفاق که دنیا را به تعجب واداشت شروع میکنم، انتخاب دونالد ترامپ به ریاستجمهوری امریکا. کسی که آشکارا گرایشات فاشیستی دارد و مشخصا جنبشی که به راه انداخته، جنبشی نژادپرستانه و طالب تبعیضات دینی است که به شکل اغراقآمیز خواهان عظمت امریکاست. بسیاری از آماردانان و متخصصان افکار عمومی و متخصصان انتخابات به طور عمده با تکیه بر ویژگیهای رایدهندگان این انتخابات را تحلیل کردهاند. اما مهمترین تحلیل، تحلیل ساختاری است و کسانی بر آن انگشت گذاشتهاند که از قبل درباره ظهور پدیده ترامپ هشدار دادهاند.
نویسندهای در مقاله «بدتر از آن چیزی است که فکرش را میکنید» نوشته شده در تاریخ ١١ نوامبر ٢٠١٦ مینویسد: «چامسکی ٦ سال پیش به من گفت، وضعیت شبیه وضعیت دوره وایمار آلمان است. مردم از نظام پارلمانی ناامید شدهاند. مساله بر سر آن نیست که فاشیستها دموکراتها را شکست دادهاند. مردم از احزاب محافظهکار و لیبرال نیز نفرت داشتند. نفرت از آنها بود که فاشیسم را پیروز کرد. مردم امریکا تاکنون خوشبخت بودهاند که رهبر کاریزماتیکی چون جوزف مک مکارتی یا ریچارد نیکسون یا واعظان اونجلیست ظهور نکردهاند». اونجلیستها، کسانی هستند که در مقایسه با آنها داعشیها را میتوان افراد بسیار مهربانی خواند. اوانجلیستها در حمله به عراق جنایاتی تصورناپذیر کردند. اما رسانههای جهانی (corporate media) به هیچوجه به این مساله نپرداختند.
کسانی که با اوانجلیستها آشنا هستند، میدانند که مسبب اصلی ٢ میلیون کشته در عراق و نابسامانیهای آن همینها هستند. معاون آقای ترامپ مایکل پنس جزو همین اوانجلیستهاست، کسانی که نفرت از سیاهان، اسلام، کارگران مهاجر و ستایش کمپانیهای بزرگ جزو کارشان است. کسانی که راجع به داعش کار میکنند، بهتر است راجع به مشابهان آنها در دنیای مسیحی نیز کار کنند. رسانههای جهانی معمولا راجع به این مسائل از جمله اوانجلیستها کار نمیکنند و به همین دلیل کمتر کسی آنها را میشناسد. آن نویسنده در ادامه مینویسد: «اگر چنین کسی (فرد کاریزماتیکی چون مککارتی یا...) بیاید و صادقانه مردم را خطاب کند، خواهد توانست به سبب نومیدی و استیصال و خشم مشهور مردم امریکا و در غیاب هرگونه پاسخ موجه رای ایشان را به خود جلب کند. او به جای یهودیان در دوره نازیها، سیاهان و مهاجران را سبب بدبختی مردم معرفی خواهد کرد و به ما خواهد گفت که اکنون سفیدهای مذکر هستند که طردشدگان جامعه هستند. او به ما خواهد گفت اکنون باید از خود و شرافتمان دفاع کنیم. باید قدرت نظامیمان را تقویت کنیم وگرنه رهبری جهان را از دست خواهیم داد. ایالات متحده قدرتی جهانی است مثل آلمان قدرت منطقهای نیست. ظهور چنین کسی برای جهان مخاطرهآمیز است. من گمان میکنم چنین کسی نه از میان جمهوریخواهان و جمهوریخواهان دستراستی، بلکه از میان جمهوریخواهان دیوانه برخواهد خاست و انتخابات را خواهد برد. سرکوب ناراضیان شبیه سرکوب در رژیمهای توتالیتر خواهد شد. امنیت دولت در درجه اول اهمیت قرار خواهد گرفت.»
اینها حرفهای چامسکی ٦ سال پیش است. بعضی از شاگردان من در امریکا هستند. روسای دانشگاهها به ایشان پیامک زدهاند که نگران نباشید، ما از شما دفاع خواهیم کرد. این نشان میدهد که دانشجویانی که در آنجا هستند، در وحشت به سر میبرند و مساله شوخیبردار نیست.
فرمانروایی نئولیبرالها بعد از ریگان و تاچر
چامسکی مثل بقیه روشنفکران مسوول امریکا ظهور ترامپ را پیشبینی کرده بود و علت آن را فرمانروایی نئولیبرالها از زمان ریگان به بعد میدانست. نئولیبرالها را در ایران دست کم گرفتهاند. من این انتخابات امریکا را به طور خاص دنبال کردم و تمام کسانی که معتقد بودند امریکا به استیصال کشیده شده و رای دادن به ترامپ و امثالهم ناشی از استیصال برآمده از سیاستهای بعد از نئولیبرالیسم است، در ایران نادیده گرفته شدند. بهتر است به این انتخابات امریکا توجه کرد. نئولیبرالهایی که چه در قالب جمهوریخواهان و چه در قالب دموکرات، با توسل به سیاستهای یکسان و سیاستهای تهاجمآمیز بر امریکا حکومت کردند. این نئولیبرالها را اعم از اینکه جمهوریخواه باشند یا دموکرات به سبب همانندی سیاستهایشان مرکز افراطی یا به عبارت دیگر اعتدال افراطی نامیدهاند.
چرا مرکز؟
اما چرا اینها مرکزند و چرا در عین حال افراطی هستند؟ این مساله مختص غربیها نیست و در همه جای جهان مشهود است. نخستین بار پینوشه شیلی سیاست اقتصادی نئولیبرال را اجرا کرد. سیاستهایی که به ظاهر اقتصادیاند، اما در باطن بیمانندند. آزادید که هر کار که خواستید بکنید، اما به اصول من دست درازی نکنید. یا با من هستید یا دشمن. آنان برای کافران دین شان صفتهایی هم دارند: پوپولیسم راست یا چپ. بعدها تاچر در انگلستان وریگان در امریکا و سپس سوسیالیستهای فرانسه به رهبری میتران این سیاستها را اجرا کردند و سپس به کشورهای جهان سوم تحمیل کردند و آن را جهانی کردند. جهانی شدن یعنی نئولیبرال شدن.
چرا چنین شد، حکایتی مفصل دارد. اما مقوله مرکز یا اعتدال به این ترتیب برساخته میشود اگر نئولیبرال میشدی، دیگر گذشتهات به کارت نمیآمد. فرقی نمیکرد از چپ هستی یا از راست. نئولیبرالیسم اصول سادهای دارد و هر کس چند دقیقه صرف کند، به کنه آن پی خواهد برد وگرنه در میان دریایی از حرفهای بیربط غوطه خواهد خورد. مهمترین اصل بازار آزاد یا نئولیبرالیسم این است که بازار، حقیقت را میگوید؛ من بر این مساله تاکید دارم، چون ٣٠ سال است در ایران بعد از جنگ این مباحث مطرح میشود. بازار، حقیقت را میگوید، از نظر ایشان بحثی معرفت شناسانه است. از زمان باستان تاکنون فیلسوفان محترم راجع به حقیقت و شرایط امکان آن حرفها گفتهاند. از نظر نئولیبرالها بازار، حقیقت را میگوید. فیلسوفان اگر به این سخن اعتراف کنند و طبق شرایط بازار کارشان را بکنند، مزاحم نیستند. از نظر نئولیبرالها مناقشه فیلسوفان و متالهان همچون بازی کودکان است. آنان تا زمانی که بازی مخل حقیقتشان نشود، اعتنایی به آن نمیکنند، اما زمانی که نگاهی انتقادی به آن میکنند، دشمن محسوب میشوند.
چرا بازار حقیقت را میگوید؟
اما چرا بازار حقیقت را میگوید و نه کسی یا چیزی دیگر؟ این حکایتی فلسفی است که کسانی چون هایک و دیگران آن را باز گفتهاند. اما نئولیبرالها همین حقیقت ساده را هر جایی به زبانی میگویند. در ایران آن را به زبان علم اقتصاد و فقط اقتصاد ارزیابی کردهاند. وگرنه نگاهی اجمالی به آثار هایک کافی است تا نشان دهد که از نظر او بازار مهمترین پاسخ معرفت شناسانه تمامی فلسفهها و نه فقط علم اقتصاد را داده است. یکی از دلایلی که در روز فلسفه توجه فیلسوفان را به این نکته جلب میکنم، این ادعاست. با وجود آنکه معرفتشناسی نئولیبرالی در تمامی دولتهای بعد از جنگ تحمیلی اعم از اعتدالی و اصولگرا و اصلاحطلب بوده است، فیلسوفان ایران التفاتی به این مطلب نکردهاند، زیرا گمان کردهاند که اینها مسائلی اقتصادی است و اقتصاد ربطی به آنها ندارد.
فیلسوفان و متالهانی که معتقدند خداوند ضامن حقیقت یا فراهمکننده شرایط امکان آن است، روش سادهای در برابر غیر خود دارند: اگر طالب حقیقت هستید، در کار خدا دخالت نکنید. نئولیبرالها نیز بر این سیاق گام برمیدارند و میگویند اگر طالب حقیقت هستید، در کار بازار دخالت نکنید. مداخله در بازار از دو طریق صورت میگیرد: دولت و مردم. بازار آزادیهای ایرانی به سبب جنگ تبلیغاتی تاکنون گفتهاند که دولت نباید در کار «مردم» دخالت کند و به همین سبب عده کثیری از مردم از ایشان خوششان آمده است. اما منظور ایشان این است که دولت نباید در کار بازار دخالت کند. اما نئولیبرالهای ایرانی چندان علنی نکردهاند که مردم هم نباید در کار بازار دخالت کنند، مگر زمانی که مجبور شدهاند. اما در این دوره و در تمامی دولتهای بعد از جنگ فرمولهای خود را یاد دادهاند که چگونه هر جمعی را که طالب دخالت در بازار است، طرد کنند. دکتر روغنی زنجانی گفتهاند: «من در مجلس این استدلال را کردم که اگر شما به دنبال اجرای یک سیاست مشخص هستید باید منتظر یک سری عواقب اجتماعی- سیاسی و قادر به پرداخت هزینههای تصمیم خود نیز باشید. مثلا دولت کره سیاستهای خود را به طور علنی اعلام میکند و بهشدت نیز آنها را پیگیری میکند. وقتی هم با واکنش کارگران و دانشجویان مواجه میشود، پلیس را برای سرکوب آنان به خیابانها میآورد. اگر قرار باشد بخواهیم چنین واکنشهایی را شاهد نباشیم، هرگز سیاستها و تصمیمهایی را که مدنظر داریم، اجرا نخواهیم کرد. من برای نمایندگان مجلس توضیح دادهام برای اجرای سیاستهای برنامه اول و برنامه دوم باید در سیاستهای خارجی کشور اصلاحاتی به وجود آوریم.»
نئولیبرالهای ایرانی
ماجرا ساده است. اینجا آقای روغنی زنجانی خیلی واضح و مشخص گفته است که برای اجرای سیاستهای نئولیبرالی باید سیاست داخلی و سیاست خارجی تغییر کند. خیلی روشن بگویم که این سیاست خارجی یعنی ادغام در سرمایهداری جهانی. به نکتهای ساده اشاره میکنم: یا سیاستهای نئولیبرالی را اجرا نمیکنید، یعنی مملکت را به وضعیتی دچار نمیکنید که وضعیت ١ درصد و ٩٩ درصد پدید آید و اگر چنین کردید، باید به بازار جهانی بپیوندید. حق دارند این نئولیبرالها که ما اگر این سیاستها را اجرا کردیم، باید به بازار جهانی بپیوندیم. این نکته چون درک نمیشود، در دنیای سیاست مورد مباحثه قرار میگیرد. نئولیبرالها از این حیث محق هستند. لفظ سرمایهگذاری خارجی جزو مقولات اساسی ایشان است. در دوره آقای احمدینژاد که ٧٥٠ میلیارد دلار پول وارد مملکت شد، ایشان مرتب از سرمایهگذاری خارجی دفاع میکردند. حتی همان موقع چنین میکردند. دلیل اساسی بودن سرمایهگذاری خارجی این است که سرمایهداری باید جهانی شود و ما باید تمام قواعد سرمایهداری را بپذیریم. ما باید کنه ماجرا را بفهمیم. از این حیث طرفداران نئولیبرالیسم محق هستند که میگویند برای پذیرش سرمایهداری، باید سرمایهگذاری خارجی را بپذیریم زیرا ما بیش از ٢٠ سال است که این سیاستها را اجرا میکنیم و اگر تمام این سیاستها اجرا شود و آن قدم آخر (سرمایهگذاری خارجی و پیوستن به سرمایهداری جهانی) برداشته نشود، چه فایدهای دارد؟ اما اینکه ما به سیاستهای سرمایهداری جهانی بپیوندیم، یک تصمیم است.
آنها (نئولیبرالها) در آغاز هر انتخاباتی غیبشان میزند. از هیچ کس علنا حمایت نمیکنند، زیرا معتقدند که باید از همه دولتها دور شد. اما بعد از انتخابات سر و کلهشان برای ارایه اقتصاد علمی پیدا میشود و به همه دولتها مشورت میدهند. در دوره آقای احمدینژاد هم حضور داشتند. تعدیل قیمتهای حاملهای انرژی جزو برنامه اینهاست. بعدا آقای خاتمی نیز گفتند که من آرزو داشتم این برنامه را من اجرا کنم. حالا که وضع نابسامان شده است، کسانی که پشت کاندیدایی خاص بودند و معتقد بودند که ماهانه باید ٥٠ هزار تومان به عنوان یارانه به مردم بدهند، میگویند این کارها رابین هود بازی است. در حالی که این برنامه خودشان بود. قرار بود اجرا کنند و احمدینژاد آن را اجرا کرد. تازه او ٥ هزار تومان هم کمتر از پولی که شما میخواستید بدهید، داده است. اینجاست که به اساس کار پی میبریم. این مسائلی است که در اینجا اتفاق افتاده و باعث اغتشاش خاطر مردم است.
از دولت باید خلع ید کرد
ایشان (نئولیبرالها) معتقدند دولت باید از خود خلع ید کند، یعنی تمام داراییهای دولتی را خصوصی کند. آنها معمولا از داراییهای دولتی یاد میکنند و فراموش میکنند که این داراییها متعلق به تمام مردم است و دولت تنها وکیل مردم برای اداره آنها است. آنها میگویند دولت تاجر خوبی نیست و باید خصوصیسازی شود. آنها دولتها را بعد از جنگ ترغیب به خصوصیسازی کردند و به همین سبب در قانون اساسی نیز تغییراتی دادند. بحث از ماجرای تغییر قانون اساسی در اصل ٤٤ است. سال ١٣٦٥ کسانی که در سازمان برنامه بودند، گفتند که قانون اساسی باید عوض شود. مردم از بعضی خصوصیسازیها خوششان نمیآمد، آنها هم زیرسبیلی به مردم باج میدادند و میگفتند خصولتی شده است. این اصطلاحی «من درآوردی» است، وگرنه از حیث ساختاری چه فرقی با بقیه اموال خصوصی شده نظیر ایکس یا ایگرگ دارد. آنها این را میدانند و به همین سبب راه فرار خصولتی را برای خود باز میگذارند، و گرنه خود آنها در فرصتهای گوناگون اعتراف کردهاند که بخش خصوصی در ایران وجود نداشته است. روغنی زنجانی در کتاب اقتصاد سیاسی ایران گفته است: «پیش زمینههای بسیاری از اقداماتی که قرار بود در قالب برنامه اول توسعه اجرا شود، یا وجود نداشت یا ضعیف بود و دولت باید خودش برای ایجاد آن زمینهها و فرهنگ لازم آن تلاش میکرد. مثلا در زمینه بخش خصوصی ما فاقد یک بخش خصوصی کاردان و لایق و با توان بالایی خواهیم بود. در هر کجا میخواستیم کاری کنیم، باید یک بخش خصوصی ایجاد میکردیم.» ببینید آقایان میگویند باید بخش خصوصی ایجاد شود. بعضی جاها را هم که دوست ندارند، خصولتی میخوانند. شما که دارید ایجاد میکنید و وجود نداشته است، پس چه فرقی بین ایکس و ایگرگ هست؟ اگر میخواهید ساختاری و ماهوی و درست بحث کنید، این کار را خودتان انجام دادهاید.
ایشان در ادامه مینویسد: «در سالهای ١٣٦٩ و ١٣٧٠ صحبت بر سر خصولت و اقداماتی در جهت شکلگیری بخش خصوصی نوپا انجام میشود. چون بخش خصوصی قوی وجود ندارد، دولت وظیفه سرمایهگذاری بخشها یا حوزههای مختلف را به عهده گرفته است. ما اصلا نهاد بخش خصوصی در کشور نداشتیم و هنوز هم نداریم. یک سازمان که واقعا در اقتصاد کشور موثر باشد و رابطه تعریف شده داشته باشد، هنوز نداریم. یکی از اهدافی که برنامه سوم دنبال میکند این است که بخش خصوصی را در کشور ایجاد کند.» این همان رسانه جمعی در سطحی جهانی است.
شکست رسانهها
سیانان به عنوان نماینده رسانه جمعی در سطح جهانی بعد از پیروزی ترامپ شکست عظیمی خورد. به ایشان که طرفدار کلینتون بودند، گفتند شما که همهچیز را میدانستید، چه شد که شکست خوردید؟ اعتراف کردند نمیدانستند مردم امریکا چه میخواهند. حتی انتلکتوئلهایی در حد جودیت باتلر نیز گفت که ما نمیدانستیم. چرا نمیدانستند. زیرا سیانان فکر میکرد ٣٠ سال است دارد مسائل را دیکته میکند. کن لوچ، (کارگردان برجسته چپ بریتانیایی) بیبی سی را نیز جزو همینها میگذارد. او بیبیسی را جزو رسانههای جمعی جهانی میداند که برنامههای نئولیبرالی را پی میگیرد. سیانان هم همین کار را میکند. الان است که سوال از ایران شروع شده است. کسانی که این جا نشستهاند، ممکن است توطئهای در کار است، خیر طرح توطئه آمیزی در کار نیست، همین الان یکی از پرسشهای مهم در سطح روشنفکری جهان این است که چطور شد سیانان نفهمید و تا لحظه آخر دروغ گفت؟ چطور شد بیبی سی که از نظر کن لوچ همین سیاست را دنبال میکند، متوجه قضیه نشد؟
دولت که بخش خصوصی نوپایی را ایجاد میکند، غیر از خصولتی شدن است که بازار آزادیها در ظاهر به آن حمله میکنند اما در باطن از آن حمایت میکنند، زیرا نتیجه تلاشهای ایشان است. مساله آن است که بخش خصوصی یا کسی که چنین عملکردی دارد، عقلانی عمل میکند. اینجاست که مفهوم عقلانیت نقش مهمی ایفا میکند. منظور ایشان از عقلانیت رسیدن به سود در کوتاهترین مدت ممکن است. یعنی توسل به همان عقلانیت معطوف به هدف یا عقلانیت ابزاری ماکس وبر. آنان به کنش عقلانی معطوف به ارزش یعنی فلسفه ورزیدن و امثالهم اهمیتی نمیدهند، به جز زمانی که این عقلانیت دست تعدی به سمت عقلانیت ابزاری دراز کند. آن وقت است که دادشان در میآید که علم اقتصاد به فنا رفت، جامعه نابود شد. خلاصه کنم، به اعتقاد آنها دولت باید پاسدار حقیقت بازار، یعنی فراهم کردن قوانین مورد علاقه آنها و سرکوبکننده کسی باشد که میخواهد به بازار تعدی کند. اکنون باید مشخص شده باشد که چرا به آنها مرکز یا مرکزگرا یا اعتدالی میگویم. هر کس که نئولیبرال شد و دولت را در دست گرفت، باید همین وظایف را انجام دهد ولاغیر. به همین دلیل است که رفتن کلینتون و آمدن بوش محافظهکار یا جابهجایی سارکوزی محافظهکار و اولاند سوسیالیست کوچکترین فرقی نمیکند. دولت باید آموزش و بهداشت را به حقیقت بازار واگذار کند. گذشت زمانی سوسیالیستها طرفدار بیمه همگانی و آموزش همگانی بودند. مهمترین دلیلی که انتخابات بیمعنا شده است، همین خلع ید دولت از خود است. مساله بسیار مهم است. این پدیده در ایران هم مشهود است.
تفاوت دموکراسی و آزادی نئولیبرالی
بسیاری میگویند که دموکراسی غربی همین است. اما واقعیت است که فرقی میان سارکوزی و اولاند نیست، چون سیاستهای بازاری تداوم مییابد. وقتی ماجرای یونان پدید آمد، وزیر مالی یونان گفت قویترین مرد یونان کسی است که انتخاب هم نشده است. حرف او این است که دموکراسی یک نقطه ضعف دارد که آن هم مردم هستند! زیرا هر آن ممکن است رای بدهند و ضد یکی از این روندهای خصوصیسازی حرف بزنند، مثلا بهداشت یا آموزش رایگان بخواهند. این خصوصی شدن بهداشت و آموزش در ایران هم هست. الان در ایران ٧٥ درصد دانشگاهها خصوصی هستند. این نشان میدهد پولدارها میتوانند تحصیل کنند. ایشان هم پولدار هستند و هم مقامات بالا را اشغال میکنند. طبقات پایین راهی جز تحصیل برای بالا کشیدن خودشان ندارند. غیر از آن مواد مخدر است. یکی از دلایلی که به ترامپ رای دادند، این بود که در طول سی سال وام دانشجویی به عنوان یکی از مهمترین مسائل دانشجویان امریکا از میان رفته بود. به همین دلیل بسیاری از دانشجویان برای تامین هزینه دانشگاه به کارهای قاچاق روی آوردند. به همین دلیل است که مساله پیچیده شده و به ترامپی رای میدهند که میگوید همهچیز را عوض میکند. استیصال جایی باقی نمیگذارد برای اعتبار و مفهوم فلسفیاش است.
اما چرا از اعتدال افراطی حرف میزنم؟ زیرا نئولیبرالیسم از سلطه یک درصد از مردم به ٩٩ درصد مردم در همه جای جهان منجر شده است. این اعتدال به این سبب افراطی است که بیش از هر رژیم سیاسی از مردم خلع ید کرده است. مردم دیگر درباره سرنوشت خود نمیتوانند تصمیم بگیرند و رابطه مردم و دولت گسسته است. این جاست که خاورمیانه به این وضع دچار میشود و دولت- ملتها از بین رفتند. ما باید قدر امنیتی که در داخل داریم را بدانیم. اما عناصر ساختاری (و نه فردی) در داخل هستند که این مساله را پروبلماتیزه میکنند. همین جاست که همانطور که چامسکی گفت، مردم به سمت فاشیستی مثل ترامپ رجوع میکنند. نئولیبرالیزم یا گونه قدیمی آن همواره جاده صاف کن فاشیسم بوده است، چه در وایمار و چه در انگلستان که از اروپا خارج شد و چه در امریکا که ترامپ رای آورد. سیاست بیمعنا شده است.
اخیرا عدهای از جوانان بر سر قبر کوروش رفتند و شعارهایی سر دادند. آنچه مرا وحشتزده کرد، شعارهای ضدعرب و ابراز نفرت از اعراب بود. فاشیسم همیشه همینطور شروع میشد. شاید کسانی که در آن جمع بودند، خودشان نمیدانند که چه عمل فاشیستیای مرتکب شدهاند. شاید خود آنها منتقدان ترامپ باشند. نئولیبرالیسم و فاشیسم مسیرهای مشابهی را طی میکنند. وقتی از وجود عناصر به طور ساختاری سخن میگویم، به همین نکته اشاره دارم. هیتلر همین طور کارش را شروع کرد. ترامپ هم علیه سیاهان حرف میزد. یکی از دلایل جنگ شیعه و سنی امروز ناشی از همین گرایشها است. این طور ابراز نفرت فاشیستی است.
اما چرا جنبشهای فاشیستی بعد از ٤ دهه فرمانروایی نئولیبرال سر بلند کردهاند و اکنون نئولیبرالیسم به فاشیسم گره خورده است؟ جواب را باید در جهانی شدن سرمایه جستوجو کرد. جهانی شدن سرمایه نیازمند قوانینی است که در سطح جهانی رعایت شود.
بحث بعدی رابطه بین آزادی و دموکراسی است. مساله مورد توجه ما است و عده زیادی از مردم دنبال آزادی هستند و میگویند دموکراسی نیستند. این اشتباه را دولتها هم مرتکب میشوند. مثلا نشریه صبح با نگرش تیزی گفت که دموکراسی یعنی اباحهگری و نگفت دموکراسی یعنی مردم مشکلات خودشان را بیان کنند. نئولیبرالها و لیبرتارینها همواره طرفدار آزادیهای شخصی از انواع مختلف بودند. در ایران خلطی میان این نوع آزادیها و دموکراسی صورت گرفته است. ما طرفدار دموکراسی هستیم نه این آزادیهای اباحهگرایانه. نئولیبرالها بهشدت دنبال این هستند که آزادیهای اباحه گرایانه که در صنعت فرهنگ جهانی منتشر میشود را برجسته کنند و مساله دموکراسی از میان برود.
جناح محافظهکار کسانی هستند که هر نوع آزادی دادن را ممنوع میکند. اما داستان این است که ایشان میگویند موسیقی لس آنجلسی ممنوع است. بعد قرار میشود در همین جا موسیقی پاپ تولید شود. اما تا قرار میشود کنسرت برگزار شود، اجازه نمیدهند. از سوی دیگر فشاری به تمام جوانان میآید و آنها فکر میکنند، آزادی یعنی همین. بوردیو میگوید زمانی که در خلاقیت بسته میشود، در هجو باز میشود. نگاه به شبکههای اجتماعی کنید، میبینید که سراسر متلک پر�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روز نو]
[مشاهده در: www.roozno.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 80]
صفحات پیشنهادی
تحلیل نماينده سابق ايران در دفتر ژنو سازمان ملل از انتخابات آمریکا/ احتمال دوستي ترامپ با ايران وجود دارد!
تحلیل نماينده سابق ايران در دفتر ژنو سازمان ملل از انتخابات آمریکا احتمال دوستي ترامپ با ايران وجود دارد يك کارشناس مسائل بينالملل معتقد است که نمیتوان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را پیش بینی کرد زیرا این دوره مانند دورههای گذشته نیست و هرکدام که بخواهند روی کار بیایند رويكافزایش فعالیت های نژادپرستانه در آمریکا پس از پیروزی ترامپ - تحلیل ایران
گزارش ها از برخی ایالت های آمریکا حاکی از افزایش فعالیت های نژادپرستانه در این کشور پس از پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا است به گزارش تحلیل ایران به نقل از شبکه سی ان ان پس از پیروزی ترامپ نگرانی ها از تعصبات نژادی رو به افزایش در میان سفیدپوستان آمریکا بهتحلیل متفاوت حبیبی از پیروزی ترامپ در انتخابات آمریکا
تحلیل متفاوت حبیبی از پیروزی ترامپ در انتخابات آمریکا دبیرکل حزب موتلفه اسلامی با بیان اینکه اساسا اشتباه است که بین دموکراتها و جمهوریخواهان فرق قائل شویم گفت این اشتباهی است که برخی در ایران مرتکب میشوند و چوب آن را هم خواهند خورد به گزارش نامه نیوز محمدنبی حبیبی در پایاتحلیل بروجردی از پیروزی ترامپ در انتخابات: ترامپ دوران انتخابات با رئیس جمهور آمریکا متفاوت است
تحلیل بروجردی از پیروزی ترامپ در انتخابات ترامپ دوران انتخابات با رئیس جمهور آمریکا متفاوت استتاریخ انتشار چهارشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۱ ۵۸ ایسنا نوشت رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس گفت رای مردم آمریکا به ترامپ نشان از رای منفی به سیاست جنگ طلبانه و خشونت دارد علآمار نهایی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا/ چه کسانی باعث پیروزی ترامپ و شکست کلینتون شدند
آمار نهایی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا چه کسانی باعث پیروزی ترامپ و شکست کلینتون شدندبخ بین الملل الف 23 آبان 95تاریخ انتشار يکشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۰۷ ۰۰ 46 شهر بزرگ آمریکا پس از زمان اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مبنی بر شکست دموکراتها و انتخاب دونالد ترامپ جمهوعکس/خوشحالی هواداران ترامپ پس از پیروزی در انتخابات آمریکا
عکس خوشحالی هواداران ترامپ پس از پیروزی در انتخابات آمریکا آفتابنیوز ۱۹ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰ ۴۲امروز در انتخابات آمریکا / از هندی حرف زدن ترامپ تا تبریک تولد کلینتون در اینستاگرام
امروز در انتخابات آمریکا از هندی حرف زدن ترامپ تا تبریک تولد کلینتون در اینستاگرام کلینتون امروز از هوادارانش خواست تولدش را به رئیس جمهور بعدی آمریکا که البته منظورش خودش بود تبریک بگویند به گزارش گروه بینالملل باشگاه خبرنگاران جوان رقابتهای انتخاباتی آمریکا بتازه ترین نظرسنجی های انتخاباتی/ ترفند جدید هیلاری کلینتون برای کسب آرای بیشتر و واکنش طعنه آمیز ترامپ/ رسانه
تازه ترین نظرسنجی های انتخاباتی ترفند جدید هیلاری کلینتون برای کسب آرای بیشتر و واکنش طعنه آمیز ترامپ رسانه های آمریکا طرفدار کدام نامزد ه�بخش بین الملل الف 16 آبان 95تاریخ انتشار يکشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۰۷ ۰۰ رأی گیری سراسری برای انتخاب چهل و پنجمین رئیس جمهوری ایالات متحدلحظه به لحظه با انتخابات ریاستجمهوری آمریکا/ آخرین آمار آرای الکترال: ترامپ به 150 و کلینتون به 122 رسیده است
لحظه به لحظه با انتخابات ریاستجمهوری آمریکا آخرین آمار آرای الکترال ترامپ به 150 و کلینتون به 122 رسیده است انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 آمریکا که در برخی ایالتها از چند هفته پیش آغاز شده است به طور رسمی از صبح روز جاری سه شنبه وارد آخرین روز خود شده است در انتخابات اخیپیروزی ترامپ در انتخابات آمریکا غیرممکن نیست
شیرین هانتر در گفتگو با مهر پیروزی ترامپ در انتخابات آمریکا غیرممکن نیست شناسهٔ خبر 3802056 - دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰ ۵۴ بین الملل > آمریکای شمالی jwplayer display inline-block; استاد دانشگاه جورج تاون آمریکا ضمن پیش بینی در خصوص احتمال پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات آ-
گوناگون
پربازدیدترینها