تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 30 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):آغاز سال (حساب اعمال) شب قدر است. در آن شب برنامه سال آينده نوشته مى‏شود. 
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1854951897




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

طنز؛ داستان فرزندان دختر ایرانی ها!


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: ماهنامه خط خطی - پری سا شمس: روزی که قدم به خاک پاک ایران گذاشتم، از میزبانی زیبای زیبارویانی که در فرودگاه دیدم خیلی تعجب کردم. در ایران، همه دخترها چشمانی مثل نیکول کیدمن داشتند، لب هایی مانند آنجلینا جولی، قدر به بلندی چارلیز ترون و هیکلی شبیه به جنیفر لوپز. البته یک عده ای هم کیم کارداشیان در خیابان دیدم، اما اکثریت با جنیفرها بود. در همان مسیر فرودگاه، به نغمه گفتم اگر همه چیز ایران به زیبایی دخترانش باشد، باید اینجا را مهم ترین کشور توریستی بدانیم که ناشناخته مانده است.

آن شب، به خانه نغمه که رسیدیم با دیدن دماغ پدر و مادر نغمه کمی به فکر فرورفتم. دماغ مادر نغمه بسیار گوشت داشت طوری که در هر سوراخ دماغش یک مشت کامل جا می شد. دماغ پدرش هم دو تا کوهان داشت. وقتی که به حالت نیم رخ بود، دید اطرافیان نسبت به هم به کلی کور می شد و ماغش مانند دیواری بین دوست و دشمن فاصله می انداخت. اما بینی نغمه اندازه یک فندق بود. کوچولو و سربالا. اینجا بود که من احساس کردم یک جای کار می لنگد.

چند روز قبل، عموی نغمه ما را دعوت کرد به خانه شان. زن عموی نغمه یک زن خیلی خیلی چاق است. خودش تنهایی یک کاناپه سه نفره را اشغال می کند. شکمش مثل دماغ پدر نغمه چندین طبقه دارد، اما او اصرار دارد لباس های تنگ بپوشد. این یک تکنیک است، چون مهمانان با دیدن طبقات او به زیان پرخوری پی می برند و اشتهایشان کم می شود و در مصرف غذا صرفه جویی می کنند.

عموی نغمه اما مثل یک مداد سیاه است که نوکش را آن قدر تراشیده اند که آب رفته است. از آن مدادها که تهش هم جای دندان است. اما دخترعموی نغمه با جنیفر لوپز مو نمی زند. این خانواده هم خیلی باعث تعجب من شدند.

چند روز قبل، آزیتا همسایه طبقه پایین، آمد و به نغمه گفت بیا خانه ما زنگ بزن به نامزدم، سر کارش بگذارد که من امتحانش کنم. من خیلی از کل داستان سر در نیاوردم. اما همراه نغمه رفتم و آنجا بود که باز هم تعجب کردم. کله پدر آزیتا مثل کف دست من بود. از بس کچل بود، ولی آن چیزهای مبهم را روی سرش نداشت. چیزی که روی کله مادر آزیتا بود از جنس موکت خانه پدربزرگ نغمه بود. اما آزیتا یک موی طلایی داشت تا کمرش، که مثل یال اسب براق، درخشان و صاف بود.

کم کم داشتم می فهمیدم که باید اشکال کار از کجا باشد، اما هنوز به روی خودم نیاوردم تا اینکه یک شب با خانواده خاله نغمه رفتیم پارک. در ماشین، من متوجه شدم که هیچ کدام از فامیل نغمه چشمان آبی ندارند، اما دخترخاله اش چشمانی به رنگ دریا داشت.

در پارک ملت، همه ما روی یک دانه قالیچه ایرانی، که فامیل ثروتمند نغمه با بی خیالی روی چمن پهن کرده بودند، نشسته بودیم. پدربزرگ نغمه بالش گذاشته بود زیر سرش و وسط سر و صدا خروپف می کرد. بعضی از مردهای فامیل هم پیژامه راه راه پوشیده بودند. ایرانی ها شهر خود را خانه خود می دانند و در خیابان، خیلی راحت هستند. خاله نغمه هم یک گوشه را کرده بود آشپزخانه.
 
یک دانه گاز کوچک گذاشته بود و داشت برای خودش کتلت سرخ می کرد. ایرانی ها واقعا شهر خود را خانه خود می دانند. دو تا از مردهای فامیل نغمه روی منقل جوجه کباب می پختند و با هم حرف های سیاسی می زدند. یکهو، یکی از آن ها به نغمه گفت: «نغمه نکند این دوستت جاسوس باشد؟» نغمه هم گفت: «حالا مثال می خواد جاسوسی پیژامه شما رو بکنه یا دندون مصنوعی آقاجون رو؟»

آن فامیل خندید، اما گیر داد به من که تو جاسوسی و می روی این حرف های سیاسی ما را تحویل بی بی سی می دهی. من که ناراحت شده بودم، گفتم من دانشجو هستم و جاسوس نیستم! اما آن مرد که هی پیژامه اش را بیشتر روی عرق گیر طوسی رنگش بالا می کشید، گفت: «باید ثابت کنی قابل اعتمادی!»

من که خیلی ناراحت شده بودم، گفتم: «من این قدر قابل اعتماد هستم که هرگز به بچه های شما نگفته ام که آن ها بچه سر راهی هستند...»

همه ساکت شدند. بوی کتلت سوخته به هوا رفت و خاله نغمه جیغ کشید. مردی که پیژامه اش تا یقه بالا رفته بود، اخم کرد و گفت: «این چه حرفیه؟»

من هم گفتم: «این بچه ها همه سر راهی هستند، چون هیچ کدام شکل شما نیستند. شما خودت را ببین چقدر ناجور هستی، دخترت را هم ببین چقدر قشنگ است! آیا او بچه شماست؟ آیا مردم خر هستند یا کور هستند؟ یا شاید هم شما بچه هایتان را تغییر ژنتیک کرده اید!»

آن شب، فامیل نغمه فقط  خندیدند. دخترها اما به من نگاه می کردند و تا من نگاهشان می کردم، می گفتند ایشششششش!

خلاصه که داستان فرزندان دختر ایرانی ها داستان عجیبی است. در خانواده های ایرانی، شبیه بنودن جوانان به والدینشان یک راز است که آن ها این راز را به غریبه ها نمی گویند. من فکر می کنم ایرانی های قدیمی بچه هایشان را در بیمارستان عوض کرده اند، شاید هم ژن آن ها را جهانده باشند. خودم به این مورد آخر بیشتر اعتقاد دارم، چون یک جاهایی هم ژن ها زیادی جهیده اند و در نتیجه، بعضی هیکل ها زیادی کیم کارداشیان است یا بعضی دماغ ها فقط دو تا سوراخ است و ابروهایی هم دیده ام که اندازه پتو هستند. اگر شما روزی به ایران سفرکردید و راز خانواده ها را فهمیدید، لطفا با من هم در میان بگذارید.





۲۲ آبان ۱۳۹۵ - ۰۹:۳۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 114]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن