واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: اسيدپاشها بايد قصاص شوند
فاطمه نميتواند كابوس شبانهاي را كه منجر به از دست دادن دو چشم زيبايش شد، فراموش كند. او وقتي آن شب تاريك را به ياد ميآورد، بغض راه گلويش را ميبندد و گريه امانش نميدهد.
فاطمه نميتواند كابوس شبانهاي را كه منجر به از دست دادن دو چشم زيبايش شد، فراموش كند. او وقتي آن شب تاريك را به ياد ميآورد، بغض راه گلويش را ميبندد و گريه امانش نميدهد. وقتي با او حرف زديم، معصوميت كودكانهاي را ديديم كه در صورتش موج ميزد. فاطمه براي اجراي حكم قصاص دو چشم شوهرعمهاش كه در شب سياه 17 تير سال 88 او را به جهان تاريك فرستاد از شهرستان قروه سنندج به تهران دعوت شده بود. حالا كه حكم اجرا شده ميگويد نبايد فرد خطرناكي مثل او به جامعه باز ميگشت؛ چراكه عمل مجرمانه خطرناكتري انجام ميداد. گفت و گوي ما با دختر 11 ساله را بخوانيد. شنيدهايم كه شاگرد ممتاز مدرسه شدهاي؟ بله. حالا كلاس پنجم دبستان هستم. در كدام مدرسه درس ميخواني؟ مدرسه نابينايان در شهرستان قروه سنندج. آيا دانشآموز ديگري هم مثل تو دچار اين حادثه شده است. نه. بيشتر بچهها به صورت مادرزاد نابينا هستند. البته چند نفر هم به علت بيماري نابينا شدهاند. شرايط مدرسهتان خوب است؟ شرايط درس خواندن براي نابينايان اصلاً خوب نيست. از دولت ميخواهم كه براي افرادي مثل من هزينه بيشتري بكند. رفتار مردم با تو چطور است؟ مردم با من مهربان هستند و رفتار خيلي خوبي دارند. درباره تلاشهايي كه براي درمان كردهاي بگو؟ با كمك وزير بهداشت براي درمان به امريكا رفتم. دو عمل جراحي در آنجا روي چشمهايم انجام شده، اما هيچ كدام فايده نداشته و از ناحيه هر دو چشم نابينا هستم. هزينه درمان را چه كسي پرداخت كرد؟ همه را دولت داد. براي ادامه درمان نياز مالي داري؟ مطمئناً براي آينده به هزينه نياز دارم. اميدوارم كه خداوند هم به من و خانوادهام كمك كند. بزرگترين آرزويي كه داري، چيست؟ تنها چيزي كه هميشه از خدا خواستهام اين است كه همه بيمارها شفا پيدا كنند و خدا من را هم شفا بدهد. درباره شبي كه حادثه برايت اتفاق افتاد، توضيح بده؟ آن شب خوابيده بودم كه ناگهان شوهر عمهام بالاي سرم آمد و من را از خواب بيدار كرد. يادم است كه من را به طبقه اول خانه برد كه اتاقي خرابه بود. بچه بودم و خيلي ترسيده بودم. او روي چشمهايم آهك ريخت. نميدانم چرا اين كار را ميكرد. بعد مقداري آهك داخل ليوان آب ريخت و مجبورم كرد كه بخورم. دستهايم را با يك دست و پاهايم را ميان دو پايش گذاشته بود و مدام من را ميترساند تا جيغ نكشم. ترسيدم و مجبور شدم كه آب آهك را هم بخورم. التماس ميكردم. نميدانم چطور شد كه پدر و مادرم رسيدند و من را نجات دادند. چطور توانستي با اين ماجراي ترسناك كنار بيايي؟ من هر شب كابوس ميديدم. تا چهار سال اول كابوسها رهايم نميكرد. هميشه وحشت داشتم و با فرياد از خواب ميپريدم. به دنبال چشمهايم بودم. حالا بيشتر به چه چيزي فكر ميكني؟ به اينكه نابينا شدهام. وقتي كه فكرش را ميكنم، هراس به جانم ميافتد. چه زمان به شما گفتند كه قرار است حكم قصاص درباره شوهر عمهات اجرا شود؟ 17 آبان بود كه پدرم به من خبر داد كه از تهران تماس گرفته و گفتهاند كه ميخواهند حكم را اجرا كنند. من مدتها بود كه منتظر بودم چشمهای او قصاص شود. به درخواست پدرم به تهران آمديم و حكم اجرا شد. حالا چه حسي داري؟ حالا ميتوانم مثل ديگران زندگي كنم. آيا براي رضايت اقدامي كردند؟ بله. آنها دنبال گذشت بودند. البته با تهديد، اما موافقت نكردم. مدام خانوادهام را تهديد ميكردند كه اگر حكم را اجرا كنيد، خانهمان را منفجر ميكنند. حالا هم ميترسيم كه مبادا برايمان اتفاقي بيفتد. از اينكه حكم اجرا شده راضي هستي؟ بله. حتماً. حكم را اجرا كردم تا جنايتكاري مثل او به جامعه برنگردد. اگر از او اعلام گذشت ميكردم، بر ميگشت و كار بدتري انجام ميداد. از كساني كه در شرايطي مثل خودت هستند، چه خواستهاي داري؟ از آنها ميخواهم كه حكم را اجرا كنند تا مايه عبرت مجرمان شود.
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]