واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: شوک در کوچه تير
زن جوان كه متهم است در جريان حادثهاي هولناك شوهر و دو كودكش را به قتل رسانده است، حادثه را شرح داد. گزارش ميداني خبرنگار ما از محل حادثه هم نشان ميدهد كه اهالي در شوك حادثه فرو رفتهاند.
نویسنده : غلامرضا مسکنی
به گزارش خبرنگار ما، ساعت 12 ظهر روز جمعه 14 آبان ماه بود كه ساكنان كوچه تير يكم غربي، در بلوار امام خميني شهرك آزادي در غرب تهران متوجه شدند زن همسايه قصد دارد خودش را از پنجره طبقه دوم خانهشان به بيرون پرتاب كند. زن جوان كه دستانش خونآلود بود، ابتدا جارو برقي و صندلي را به داخل كوچه پرتاب كرد و سپس فرياد زد قصد خودكشي دارد. چند مرد همسايهها براي نجات زن جوان وارد ساختمان شماره 62 شدند. در آپارتمان طبقه دوم بسته بود كه آن را شكسته و وارد شدند. صحنه هولناكي بود. خون تمام كف پذيرايي را گرفته بود. جسد خونين دختر 11 ساله و پسر چهار ساله وسط پذيرايي رها شده بود. در چنين شرايطي همسايهها به سراغ زن جوان رفتند و مانع خودكشي او شدند. آنها وقتي قدم به داخل اتاق خواب گذاشتند، با جسد خونين شوهر اين زن و پيكر نيمهجان دختر 10 سالهاش روبهرو شدند و پليس را باخبر كردند. لحظاتي بعد قاضي مرادي، بازپرس ويژه قتل دادسراي امور جنايي همراه تيمي از كارآگاهان در محل حادثه حاضر شدند. بررسيها نشان داد زن جوان دست به جنايت هولناكي زده است. او ابتدا شوهر 39 سالهاش و سپس پسر چهار سالهاش مازيار و دختر 11 سالهاش فاطمه را به قتل رسانده و در ادامه دختر 10 سالهاش مهيا را به شدت زخمي كرده بود و قصد خودكشي داشته است كه همسايهها مانع او ميشوند. براساس این گزارش دختر 10 ساله در بیمارستان رسولاکرم بستری است و قابل بازجویی نیست. همزمان با ادامه تحقيقات درباره اين حادثه، صبح ديروز خبرنگار ما به محل حادثه رفت و با شاهدان حادثه و همسايهها گفتوگو كرد.
هنوز هم دست و پايم به لرزه ميافتد و حالم بد ميشود
از بلوار امام خميني شهرك آزادي وقتي وارد كوچه تير يكم غربي ميشوي، همان ابتداي جنوبي كوچه، ساختمان تازه ساخت قهوهاي رنگ سه طبقهاي كه پلاك 62 روي آن نوشته شده، نمايان ميشود. ظهر روز جمعه تمامي ساكنان اين كوچه و حوالي آن شاهد حادثهاي هولناك در طبقه دوم اين ساختمان بودند. دقايقي ابتداي كوچه منتظر ماندم تا همسايه يا شاهدي را براي گفتوگو بيابم. هر چند دقيقهاي عابر پيادهاي يا سوارهاي از كوچه عبور ميكردند و چند ثانيهاي به طبقه دوم خيره ميشدند و بعد از زمزمه كردن، حرفهايي زير لب به راه خود ادامه ميدادند. با راهنمايي يكي از افراد محله به سراغ يكي از شاهدان عيني حادثه رفتم. مرد جوان كه از كاركنان فرودگاه مهرآباد است، اولين كسي بوده كه به قتلگاه اين خانواده پاي گذاشته است. وي گفت: ساعت 11 و 55 دقيقه ظهر روز جمعه بود، با يكي از دوستانم سر كوچه حرف ميزدم كه صداي مهيبي به گوشم رسيد. وقتي به طرف صدا برگشتم، ديدم زن جواني از پنجره طبقه دوم خانهشان يك جارو برقي داخل كوچه و به طرف مردي پرتاب كرد و بعد فرياد ميزد كه قصد خودكشي دارم. به سرعت به طرف ساختمان رفتيم. وقتي لباسها و دستهاي خوني زن جوان را ديديم، مطمئن شديم كه اتفاق ناگواري رخ داده است، به همين دليل همراه دوستم به طبقه دوم رفتيم كه با در بسته مواجه شديم. براي نجات زن جوان چارهاي جز تخريب در نداشتيم به همين خاطر در را تخريب كرديم و وقتي وارد پذيرايي شديم. با ديدن صحنه زبانمان بند آمد. پسر خردسال خونين در حال جان دادن بود. كمي آن طرفتر دختر 11 سالهاش فوت كرده بود. زن جوان را از كنار پنجره به كنار كشيديم. زن جوان روي مبل نشست و گفت همه اعضاي خانوادهاش را با چاقو به قتل رسانده است. وسايل خانه همه شكسته بود، فرشهاي كف اتاق خوني بود و ما هم گيج و مبهوت شده بوديم كه وارد اتاق خواب شديم. آنجا صحنه حادثه كمتر از اتاق پذيرايي نبود. جسد شوهرش كه خونين روي زمين كنار پنجره افتاده بود. صداي ضعيفي از زير پتو به گوشمان رسيد كه ميگفت عمو كمكم كنيد. وقتي پتو را كنار كشيديم با دختر 10 ساله خانواده كه گردن و قفسه سينهاش خوني بود، مواجه شديم. خوشبختانه او هنوز زنده بود و ما هم بلافاصله با اداره پليس و اورژانس تماس گرفتيم كه دقايقي بعد صداي آژير خودروهاي پليس و آتشنشاني و اورژانس كوچه را فراگرفت. وي در پايان گفت: هنوز هم بعد از گذشت چندين ساعت از حادثه وقتي صحنه را به ياد ميآورم، خود به خود دست و پايم به لزره ميافتد و حالم بد ميشود.
همه همسايهها شوكه شدهاند
يكي ديگر از همسايهها كه شاهد عيني حادثه بود، گفت: از روز حادثه به بعد همه همسايهها در شوك به سر ميبرند. من و خانوادهام هنوز هم باورمان نميشود كه اين اتفاق تلخ رخ داده است. شايعه كردهاند كه قاتل مواد مخدر صنعتي مصرف كرده است، اما من خبر دارم كه او حتي سيگار هم نميكشيد. وي در ادامه گفت: اين ساختمان تازه ساخت است و اين خانواده هم چند ماهي است در اين ساختمان زندگي ميكنند به همين دليل همسايهها خيلي با آنها آشنا نيستند.
متوجه ارتباط تلگرامي شوهرم با زن ديگري شدم
زن جوان صبح ديروز پس از بهبودي نسبي از سوي قاضي مدير روستا، بازپرس شعبه ششم دادسراي امور جنايي تهران در بيمارستان مورد بازجويي قرار گرفت.
متهم با اظهار پشيماني مدعي شد كه سابقه بيماري رواني دارد. وي گفت: من قبل از ازدواج بيماري رواني داشتم. هميشه صدايي در گوشم ميپيچيد و گاهي هم صداي وز وزي مرا اذيت ميكرد تا اينكه تحت درمان قرار گرفتم و دارو مصرف ميكردم. 16 سال قبل كه پيش دانشگاهي ميخواندم در راه مدرسه با شوهرم آشنا شدم و به هم علاقه پيدا كرديم و تصميم گرفتيم با هم ازدواج كنيم. ابتدا پدر و مادرم مخالف ازدواج ما بودند، اما مدتي بعد رضايت دادند و جشن ازدواج ما برگزار شد. زندگي خوبي داشتيم و شوهرم با كاميونتي كه داشت كار ميكرد و من هم به خاطر بيماريام دارو مصرف ميكردم تا اينكه اولين فرزندم فاطمه بهدنيا آمد. پس از اين دارو را قطع كردم و سرگرم بچهداري شدم تا اينكه فرزند دوم و سوم هم به دنيا آمد. كار و بار شوهرم خوب بود و مشكل مالي نداشتيم و من هم سرم هميشه گرم فرزندانم بود تا اينكه دو سال قبل به شوهرم مشكوك شدم. خواستم از او جدا شوم، اما سه فرزند داشتم . او به من توجهي نداشت و با خودروي ال نودي كه خريده بود، به بيرون ميرفت كه من احتمال ميدادم به سراغ زن مورد علاقهاش ميرود تا اينكه عكس زن مورد علاقهاش را در تلگرام ديدم. از شوهرم خواستم از او جدا شود، اما شوهرم انكار ميكرد تا اينكه شماره آن زن را بهدست آوردم و تلفني با او حرف زدم. با خواهش و التماس از زن جوان خواستم از زندگي ما بيرون برود. به او گفتم كه سه فرزند دارم، زندگي ما را خراب نكند، اما او مدعي بود كه شوهرم دست بردار نيست. ما هر چند روز يك بار با هم مشاجره داشتيم. زمستان سال قبل بود كه دوباره صداي و ز وز به سراغم آمد و مرا آزار ميداد. پزشك معالجم دوباره به من دارو داد، اما من چند روز بعد دوباره دارو را قطع كردم. شوهرم هر شب دير به خانه ميآمد و گاهي شبها به خانه نميآمد كه فهميدم خانه مجردي اجاره كرده است.
پس از قتل شوهرم چايي خوردم
زندگي برايم سخت شده بود و شب قبل هم با هم مشاجره لفظي داشتيم تا اينكه روز حادثه ساعت 10 به سراغ شوهرم رفتم تا او را از خواب بيدار كنم، اما او بيدار نشد. چايي و صبحانه را آماده كرده بودم و همراه فرزندانم در حال صبحانه خوردن بوديم كه دوباره به سراغ شوهرم رفتم. وقتي بيدار نشد به آشپزخانه رفتم و چاقويي برداشتم و يك ضربه محكم به پشتش زدم. از خواب پريد و به طرف پرده رفت و پرده را گرفت كه رنگش سفيد شد و با پرده نقش بر زمين شد. صداي فريادش بچههايم را به اتاق خواب كشاند. در اين لحظه بچهها را بيرون كردم و خواستم به آنها صبحانه بدهم كه گريه ميكردند. به آخر خط رسيده بودم، قصد داشتم خودم را بكشم. به همين دليل به سراغ فرزندانم رفتم. دوست نداشتم آنها پس از من بدون پدر و مادر بزرگ شوند. پس از آن متوجه نشدم اما ميدانم كه با چاقو آنها را هم زدم . ساعتي روي مبل نشستم و چايي خوردم و بعد همه اسباب و اثاثيهام را شكستم و بعد هم با چاقو خودم را زخمي كردم و قصد داشتم از پنجره خودم را به داخل كوچه پرتاب كنم كه همسايهها مانع من شدند.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 62]