واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: مرد میانسال دستبند به دست همراه دو همدستش که دو پسر 25 ساله هستند وارد شعبه میشوند و روی صندلی مینشینند تا جزئیات سرقتهایی را بگویند که هفت ما ه است آن را هر هفته یکبار انجام میدادند.
به گزارش جام جم، اردلان سردسته این باند است و دو پسر جوان شاگردش و دوست او هستند که در این سرقتها او را همراهی کرده بودند. چه شد تصمیم به سرقت گرفتی؟ مغازه لوکس فروشی داشتم، اما بعد از مدتی اوضاع مالی ام خراب شد و تصمیم گرفتم راهی برای بهدست آوردن پول پیدا کنم که بهترین راه همین سرقت بود. چه شد اوضاع مالی ات بههم ریخت؟ راستش را بخواهید من 20 سال است که معتاد هستم، اوایل تفریحی بود اما این اواخر هر چه به دست میآوردم خرج مواد میکردم و همین مساله باعث شد دار و ندارم را از دست بدهم. شیوه سرقت را از کجا یاد گرفتی؟ هوشنگ از آن سابقهداران حرفهای است و گهگاهی به مغازهام میآمد. چند ماه قبل از سرقت مدام به مغازهام میآمد و مرا وسوسه میکرد که سرقت کنم. او میگفت از کار کردن به جایی نمیرسی و من الان چند هفته است که از زندان آزاد شدهام اما یک ماشین با این پولها خریدهام. هوشنگ نیاز به همدست داشت و ما را تشویق میکرد که در این کار همراه او باشیم. اوایل مخالفت میکردم تا اینکه یک شب همراه هوشنگ راهی سرقت شدم. آن شب من برای سرقت داخل خانه نرفتم، هوشنگ رفت و به من یاد داد که چطور سرقت کنم. بعد از آن هم هربار از یک شیوه و شگرد دزدی میگفت و تقریبا من و شاگردم به تمام پیچ و خمهای دزدی آشنا شدیم. مدتی بعد از این ماجرا بود که تصمیم گرفتیم خودمان سرقت کنیم، با خودمان گفتیم ما که شگرد را یاد گرفتهایم میتوانیم از این طریق پول زیادی به دست آوریم و این شد که راه دزدی را پیش گرفتیم. هوشنگ در سرقتها همراه شما نبود؟ نه. فقط من چند بار در ابتدا با او رفتم و او به من یاد داد که چطور این کار را انجام دهم البته آموزشهای هر روزهاش نیز در این کار موثر بود. سرقتها را چطور انجام میدادید؟ نزدیکهای غروب که میشد، در کوچهها و خیابانهای غرب تهران راه میافتادیم و با دیدن خانهای که چراغش خاموش بود، سوژه خود را پیدا میکردیم. زنگ میزدیم و اگر کسی پاسخگو نبود از طریق بالکن وارد شده و سرقت را انجام میدادیم. چند وقت یکبار این کار را میکردید؟ هفتهای یکبار، زیاد سرقت نمیکردیم، میترسیدیم که دستگیر شویم. چقدر از دزدیها گیرتان آمد؟ نفری 20 تا 30 میلیون اما چون همه این پول باهم بهدستمان نرسید همهاش رفت. حالا ما ماندهایم و کلی رد مال که باید آن را پرداخت کنیم. از طرفی مالخر که به قیمت از ما جنس نمیخرید و تقریبا تمام اموال قیمتی را کمتر از یک سوم میخرید. با همدستانت چطور آشنا شدی؟ یکی از آنها شاگردم بود و دیگری هم دوست شاگردم. فقط مشکلات مالی من نبود؛ شاگردم هم چند وقت پیش ازدواج کرد و 20 میلیون تومان بدهی بالا آورد و نمیتوانست این بدهی را پرداخت کند و همین مساله باعث شد انگیزه سرقتمان قویتر شود. چطور دستگیر شدید؟ از روی اثر انگشت. چند سال قبل تصادف کرده بودم و به خاطر تصادف زندانی شدم. اثر انگشتم در صحنه سرقت به دست آمده بود و پلیس مرا دستگیر کرد. البته به غیر از اثر انگشت پلیس ردم را زده بود و مشخصات ماشینی را که با آن سرقت کرده بودیم داشت. ماشینی که برای سرقتها استفاده کردید از کجا آوردید؟ برای دوست شاگردم بود. اگر دستگیر نمیشدی به سرقتها ادامه میدادی؟ چارهای نبود؛ بدهی مان هر روز بیشتر از روز قبل میشد. پشیمانی؟ خیلی، من ماندهام کلی طلبکار و مهر سارقی در زندگیام. نمیدانم خانوادهام زمانی که از این ماجرا با خبر شوند، وضعیت من چه میشود. نمیدانم آنها دیگر مرا قبول میکنند یا نه. هلیا قنبری ضمیمه تپش
جمعه 7 آبان 1395 ساعت 00:02
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 41]