واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: روزنامه شهروند: پيچگوشتي را ميگذارد سر جعبه تقسيم و پيچها را يكييكي باز ميكند، كنترل تلويزيون خراب شده و حالا پدر قصد تعميرش را دارد. همينطور كه پيچها را يكييكي مياندازد داخل كاسه دمدستش، بيآنكه به پسر نگاه كند، ميگويد: «يعني يدونه كنترل هم نميتوني درست كني تو؟» پسر بيحوصله جواب ميدهد كه در تخصصش نيست. پدر برآشفته ميشود كه مگر كنترل درستكردن هم تخصص ميخواهد؟ و از پسر تازه مهندسشده ميشنود كه در شأن شاگرد اول دانشكده فني نيست كه پيچ بپيچاند و به قول معروف دست به آچار باشد!
اين حكايت خيلي از فارغالتحصیلان امروزي است. جواناني كه با سوداي مدرك پا در دانشگاهها گذاشتند و نتيجهاش شد آمار بالاي فارغالتحصیلان بيكار. اوايل ليسانس بود، بعد فوقليسانس آخر هم رسيد به دكترا. سير مدركگرايي روزبهروز همزمان اوج ميگرفت و همزمان با اين اوجگيري از ارزش مدركهاي تحصيلي كاسته ميشد و امروزه كار به جايي رسيده كه ديگر نه ليسانسيهها ارج و قرب سابق را دارند و نه حتي به كمتر از آن راضي ميشوند! يكي از بزرگترين تبعات اين مدركگرايي كه در جامعه نمود عيني هم پيدا كرده اين است كه ديگر كسي حاضر نميشود با وجود داشتن مدرك تحصيلي بالا كار خدماتي يا حتي با شأن و منزلت متوسط انجام دهد، همه خواهان ميزي هستند كه شأن مدرك تحصيلشان حفظ شود و كارهاي ديگر هم لابد بماند براي بقيه، همان بقيهاي كه نخواستهاند تمام عمر و زندگيشان را پشت صندليهاي دانشگاه بگذرانند و به مدارج معموليتر هم راضي شدهاند، همان بقيهاي كه بنابر آمارهاي رسمي هم روزبهروز تعدادشان درحال كاهش است.
مريم ٣٢سال دارد و تابستان دوره كارشناسي ارشدش را تمام كرده و حالا به فكر دكتر است. او يكي از مدافعان سرسخت تحصيلات عاليه است و ميگويد كه در جامعه امروز ايران اين موضوع ديگر نياز نيست، اجبار است: «ديگه الان خيلي شرايط با چندسال پيش فرق ميكنه، يه زماني بود كه ديپلم و اينا بيسواد محسوب ميشد، الان ليسانس و فوقليسانس هم هيچ ارزشي ندارن. اگه آدم بخواد روش بشه بگه مدرك دارم بايد تا دكتري بخونه و بدون اون مدركش هيچ ارزشي نداره.» ارزش براي مريم تاييد اجتماعي محسوب ميشود و يافتن يك شغل مناسب.
او معتقد است حتي اگر خود دانشجويان هم تمايلي به ادامه تحصيل نداشته باشند اين بازار كار است كه آنها را مجبور ميكند به روند ادامه تحصيلشان و كسب مدارج بالاتر دانشگاهي ادامه دهند: «ديگه الان ناخودآگاه تعداد فارغالتحصيلان رفته بالا. يه كارفرما يا رئيس شركت هم اگه بين يه ليسانسه و يه دكترا بخواد يه نفر و انتخاب كنه و همون حقوق رو بهش بده، خب قطعا انتخابش اونيه كه مدركش بالاتره، پس چارهاي نيس واس درس خوندن.» شيوا هم كنار مريم نشسته و بادقت به حرفهايش گوش ميكند، هرازگاهي با سر تاييد و هرازگاهي هم آهي از ته دل ميكشد و سري تكان مي دهد كه يعني قبول دارد اما چارهاي نيست. او كه دانشجوي كارشناسي است ميگويد كه بدون شك كارشناسي ارشد هم خواهد خواند. شيوا در جواب به اين سوال كه هدفش از ادامه تحصيل چيست؟ لبخند ميزند و بيتفاوت ميگويد: «خب مثلا اگه نخونم چي كار كنم؟»
از همان اول دوران دانشجويياش كار كرده؛ همان اول يعني ترم سه. آرمان مهندسي صنايع ميخوانده و همزمان هم در يك شركت خدمات پشتيباني كار ميكرده. خودش ميگويد اگر همان سالها وارد بازار كار نميشد و فقط درس ميخواند هيچ بعيد نبود كه او هم الان روي يكي از صندليهاي هزاران واحد آموزشگاههاي عالي نشسته باشد و با دقت به حرفهاي اساتيد گوش بدهد، چيزي مانند آنچه امروز دو تن از دوستانش مشغول به انجامش هستند. به عقيده آرمان انگيزه پسرها براي ادامه تحصيل تا حدودي از دخترها متفاوت است: «خب پسرا حتما بايد يه كاري پيدا كنن الان هم شرايط بازار كار خيلي مدركپسنده، يني هرچي شما تخصص داشته باشي، هرچقدر هم ماهر باشي بازم در نهايت ازت يه مدرك دهن پركن ميخوان براي استخدام. پسرها هم كه به هرحال هرطور شده بايد يه درآمدي داشته باشن». البته آرمان به يك نكته هم اشاره ميكند و ميگويد كه انگيزه ادامه تحصيل تا مقاطع بالاتر براي خيلي از دوستان او حداقل اين مورد بوده: «سربازي».
آرمان اين موضوع را اينطور ميگويد: «الان پسرا خيلي انگيزههاشون واقعا انگيزههاي صددرصد تحصيلي و علمي نيس، خيليها انتخاب ديگهاي ندارن، حداقل در مورد رفيقاي صميمی من كه اينطور بوده». رامين و محمود همان دوستان صميمي آرمان هستند كه ميگويد انگيزههاي ديگري هم بوده كه مسيرشان را هدايت ميكرده سمت دانشگاه: «شما سربازيرو دستكم نگير اين خودش خيلي انگيزه بزرگيه. واس خيلي از پسرا درس خوندن يني معافي موقت و هي ميخونن كه مجبور نشن برن دانشگاه اما خب آخرش كه چي؟» ميخندد و ادامه ميدهد كه «حالا آخرش كه چي؟ همه در نهايت بايد برن خدمت سربازي كه، اينجوري و با اين درسخوندنهاي بيفايده فقط عمرشون رو هدر مي كنن. من خيلي راضيم كه مسير اونهارو نرفتم.»
دوسال پيش بود كه رئیس مرکز جذب هیأت علمی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری اعلام كرد ٦هزار نفر با مدرک دکترای تخصصی در سطح کشور بیکار هستند.
محمدرضا رضوانطلب در گفتوگو با ایرنا توضيح داده بود: این افراد در فراخوانهای مختلفی که از سوی مرکز جذب هیأت علمی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری اعلام میشود و براساس نیاز دانشگاهها جذب و استخدام خواهند شد.
مردادماه امسال هم اعلام شد بنابر گزارشها، ایران ٥برابر کشورهای پیشرفته دنیا دانشگاه دارد. ٢هزار و ٦٤٠ دانشگاه در كشورمان وجود دارد و اين آمار به قدري بالاست كه حتي دو کشور پرجمعیت آسیایی یعنی چین و هند در ردههای پایینتری از ايران قرار دارند. ٢٦مهرماه امسال هم علی ربیعی، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی برای چندمین بار از زمان حضورش در این وزارتخانه نسبت به آمار بالای بیکاری جوانان و فارغالتحصیلان دانشگاهی اخطار داد. به نقل از او نرخ بیکاری تحصیلکردههای دانشگاهی در بعضی از شهرهای کشور به ۴۰درصد هم میرسد. در حالحاضر براساس آمارهای ارایهشده در شورایعالی اشتغال، نرخ بیکاری جوانان٢٤ درصد است که با توجه به نرخ بیکاری ۲/۱۲درصد کل کشور، نرخ بیکاری جوانان بیش از دو برابر نرخ بیکاری کل کشور است. آنچه مسلم است اينكه تب تند مدركگرايي از مدتها پيش به جان جامعه افتاده و روزبهروز هم داغتر ميشود. هرروز آمار مربوط به تعداد فارغالتحصيلان بالا ميرود و به موازات آن بيكاري نهتنها كاهش نمييابد، بلكه بنابر آمارها روزبهروز افزايش هم مييابد. حالا بايد ديد كه سر اين رشته دراز به كجا خواهد رسيد و اين وضعيت تا كجا و به چه شرايطي پيش خواهد رفت؟
۰۳ آبان ۱۳۹۵ - ۰۸:۰۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 35]