واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: من دورم اما حرم شما نزدیک است یا امام رضا روزنامه امروز خراسان جنوبی چاپ بیرجند روز پنجشنبه چهارم شهریور ماه 1395 یادداشتی با عنوان « من دورم اما حرم شما نزدیک است یا امام رضا ( ع ) را در شماره 3144 خود منتشر کرد.
در ادامه این یادداشت به قلم رضا زنگوئی آمده است: امروز یک روز خاص است. هم برای مشهد و هم شهرهایی که از راه دور خود را با بهشت زمین هماهنگ کرده اند و در عطر سیب جان شسته اند. تقویم ها هم در این هوای خاص پیشانی سبز کرده اند در شکوه بهاری روز زیارتی خاص شما. امروز آقا جان.جمعی از عاشقان تان به شوق و پرشکوه، به حضورمی آیند تا در حریم حرم، همنفس فرشتگانی شوند که به مطاف آمده اند. می آیند با دل هایی که از گناه تهی و از عشق سرشار است. آقا جان! جمعی از عاشقان به حضور می آیند اما بسیاری را که پای آمدن هم نیست بر قرار عشق حاضرند و دستان شان بالاست وقتی فرشته عشق حضور و غیاب می کند. حاضرند و به نگاه شما ایمان دارند که می بینید و می شنوید و اجابت می فرمایید. آن قدر که من سراسر گناه هم می توانم شرمسارانه در چشمانتان غزل های عاشقانه را بخوانم. آن ها می آیند آن چنان که حس می کنی، کارت دعوت مخصوص گرفته اند. انگار جایشان هم در بالای مجلس شما مشخص شده است. به آنان به شور و شوق شان، به زلالی نگاه شان، به آرامش مومنانه چهره شان نگاه می کنم و حسرت می خورم و حسرت می خورم و حسرت می خورم، که کاش مرا هم چشمی چنان زلال بود.کاش مرا هم توانی بود که فرش دل از زیر پای شیطان بیرون بکشم، بشویمش و دوباره در دل بیندازم که شیطان نباشد، کاش باران می گرفت در دلم و همه غبارها را می شست، کاش چشمه ای می جوشید، چشمه هایی می جوشید، جاری می شد و می شست این دل غبار گرفته را کاش... کاش آیه ای بر من نازل می شد و بر می انگیخت این جان خسته را، کاش مبعوث می شدم به زیارت و کاش از آن حس مقدسی که زائرانت دارند بهره ای می داشتم. آقای من! ای رئوف کریم، آن قدر آلوده ام که جرأت نگاه کردن در آینه را هم ندارم. از خویش خجالت می کشم من که روزگاری هوای پرواز در حریم تان داشتم، من که شما را امام خویش می خواندم و حرم شما را خانه خویش می دانستم. امروز، اما حس می کنم زیر غبار غفلت، زیر نفس های شیطان دفن شده ام. کاش به حرمت نقاره ها و اذانی که از گلدسته هایتان برمی خیزد زنده شوم. کاش...آقای من! امروز روز زیارتی خاص شماست و خاصان هم به پابوس آمده اند، مرا، پای آمدن نیست و چه قدر سنگین شده است انبانی که از گناه بر شانه دارم. کاش مرا غیرتی بود و قدرتی که بگذارم این بار شوم را، کاش مثل روزهای جوانی، روزهایی که نفس به نفس شهیدان می دادیم، هم شوق پروازمان بود و هم توان پریدن...خسته ام آقا، در باران تیرهای مسموم گناه، به زمین دوخته شده ام و دوخته شده ایم خیلی هامان. اما مسیر قبله امید را گم نکرده ایم، پای آمدن نیست از شرمساری اما واژه هایی هست و قلم شکسته ای که شرح این شرمساری کند در حضور حضرت شما که یقین دارم، مرا و ما را، ما جماعت گناه آلود را هم از نظر دور نمی دارید و مگر باران که اگر قابل باشد جرعه ای از کرامت شماست و خورشید اگر قابل باشد شرابه ای از نگاه شما، فقط بر خوبان می بارد که من از بارش کرامت شما بر خویش با همه گناهانم ناامید باشم؟نه، من امیدوارم و می دانم یک روزی، زیر این باران، جان خواهم شست. مطمئنم یک روزی،چشمه ها خواهند جوشید و زلال خواهم شد، یقین دارم، یک روزی، آیه ای نازل خواهد شد تا من جانی بتکانم و جامه گناه را اگر هزار در هزار هم شده باشد از تن به در خواهم کرد و به زیارت خواهم آمد.تا آن روز، من بر سلام های شرمگین خویش امید بسته ام که اگر چه مستحب است و از لبان پر گناه من و ما بر می خیزد اما پاداش بزرگی دارد که جواب واجب آن از طرف شماست، از همین روست که راهم را جوری انتخاب می کنم به گاه آمد و شد که بارها در مسیر حرم شما به سعادت سلام شما برسم.و به حرمت جواب شما، جانم را، جهانم را، به قرار برسانم و مطمئنم به حرمت جواب شما، یک روز، من هم زلال خواهم شد و به زیارت خاصه خواهم آمد...2047/3215
04/06/1395
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 108]