واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: اول مهر؛ داشت عباسقلی خان پسری!/ کو درس زندگی؟
اول مهربهانه ای است برای بزرگ ترها تا خاطره ها را تازه کنند و زمانی هم برای طرح این پرسش که « کو درس زندگی»؟
عصرایران؛ مهرداد خدیر- اول مهر با همه روزهای سال متفاوت است. نه فقط به خاطر این که بچه ها به مدرسه می روند و آغاز سال تحصیلی است و فراتر از دانش آموزان دانشجویان و حتی سن و سال دارها نیز روانه کلاس درس می شوند.
بیشتر به این خاطر که اول مهر خاطره خیز است. انسان شاید سال های بعد و دانشگاه را هم حتی با جزییات به خاطر نیاورد اما این روز خاص و آغاز دبستان چنان در ذهن می ماند که ته نشین می شود.
همین حالا اگر از مردان و زنانی که دهه هشتم و نهم عمر را سپری می کنند بخواهید خاطره ای از کتاب های درسی وآنچه را که در گذار سال ها به یاد دارند بازگو کنند غالب آنها به شعر «علیمردان خان» ایرج میرزا اشاره می کنند:
داشت عباسقلی خان پسری
پسر بی ادب و بی هنری
اسم او بود علیمردان خان
کلفَت خانه ز دستش به امان
هر چه می گفت لَلـه لج می کرد
دهنش را به لَلـه کج می کرد
هرچه می دادند می گفت کم است
مادرش مات که این چه شکم است!
مدرسه اما در دهه های اخیر هویت اصلی خود را از دست داده و به جای کانونی برای «آموزش» و «پرورش» به دورخیزی برای دانشگاه تبدیل شده و دغدغه پدر و مادرها از روز نخست ورود به دانشگاه و یافتن شغل مناسب است و چقدر این سؤال آزارنده است که می خواهی چه کاره شوی و پاسخ ها همه تکراری: دکتر، مهندس و خلبان!
قامت کوچک فرزندان مان را زیر بار کتاب های درسی به انضمام کمک درسی خم کرده ایم که چه شود؟!
این که پیران امروز شعر های دوران کودکی را به خاطر می آورند به این سبب است که مدرسه از زندگی جدا نبود.
آموزش حساب و کتاب و زبان رسمی و زبان مادری لازم است اما درس زندگی لازم تر.
مدرسه جای تربیت است اما تربیت تنها این نیست که به بزرگترها احترام بگذاریم، کلمات زشت نگوییم، پیش دیگران پای خود را دراز نکنیم، حرفشنو باشیم، صبحها به همه سلام كنیم، دست و روی خود را با صابون بشوییم، لباس تمیز بپوشیم، دست در بینی نبریم در حالی که سادهترین و ضروریترین مسائل زندگی را درمدارس یاد نمی دهند.
این که چگونه نفس بكشیم، چگونه اضطراب را از خود دور کنیم، موفقیت چیست، ازدواج برای حل چه مشکلی است، در مواجهه با مخالف چگونه رفتار كنیم؟
رضا بابایی در «پارسی انجمن» می نویسد: « در كودكی به ما آموختند كه چموش نباشیم، اما پرسشگری و آزاداندیشی و شيوههای نقد را به ما نياموختند» و این جمله داگلاس سیسیل نورث- اقتصاددان آمریكایی و برندۀ جايزۀ نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۳- را نقل می کند:
«اگر میخواهید بدانید كشوری توسعه مییابد یا نه، سراغ صنایع و كارخانههای آن كشور نروید. اینها را بهراحتی میتوان خرید یا دزدید یا كپی كرد. میتوان نفت فروخت و همۀ اینها را وارد كرد.
برای اینكه بتوانید آیندۀ كشوری را پیشبینی كنید، بروید در دبستانها؛ ببینید آنجا چگونه بچهها را آموزش میدهند. مهم نیست چه چیزی آموزش میدهند؛ ببینید چگونه آموزش میدهند. اگر كودكانشان را پرسشگر، خلاق، صبور، نظمپذیر، خطرپذیر، اهل گفتگو و تعامل و برخوردار از روحیۀ مشاركت جمعی و همكاری گروهی تربیت میكنند، مطمئن باشید كه آن كشور در چند قدمی توسعۀ پایدار و گسترده است.»
و این سخن را هم از جان راسکین:
«اگر دست من بود، درس طراحی را در همۀ مدارس جهان اجباری میکردم تا بچهها قبل از اینکه به نگاههای سرسری عادت کنند، درست نگاه کردن به اشیا را بیاموزند. چون کسی که به کلاسهای طراحی میرود تا مجبور شود به طبیعت و پیرامون خود، بهتر و دقیقتر نگاه کند، هنرمندتر است از کسی که به طبیعت میرود تا در طراحی پیشرفت کند.»
مدرسه جایی نیست که اضطراب فردای نیامده را به دانش آموزان پمپاژ کنیم. اگر اعتماد به نفس و درست نگاه کردن را بیاموزند آینده آنان نیز به نیکی رقم خواهد خورد. مدرسه جای تربیت است. اما تربیت به مفهوم آموختن درس زندگی.
اول مهربهانه ای است برای بزرگ ترها تا خاطره ها را تازه کنند و زمانی هم برای طرح این پرسش که « کو درس زندگی»؟
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۵ - ۰۱ مهر ۱۳۹۵ - 22 September 2016
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]