محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846061462
مردی دختر بازمانده از چهار ازدواجش را کشت
واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: خبرگزاری میزان: مردی که قاتل دخترش است مصاحبه ای انجام داده و به دلایل ابن قتل پرداخته است.
خیلی خونسرد است و از جنایتی که مرتکب شده، احساس پشیمانی ندارد. در زندگی چهاربار شکست خورده و قتل دخترش را پنجمین شکست بزرگ زندگیاش میداند و میگوید: نتوانستم دخترم را درست تربیت کنم و پایان انحرافات او در زندگی مرگ بود. باید او را میکشتم تا این لکه ننگ از زندگیام پاک شود. حالا هم حاضرم مجازات شوم. چند بار از نسترن خواستم رفتارش را تغییر دهد، اما او قبول نکرد و به کارهایش ادامه داد.
حسن درباره داستان زندگیاش میگوید: در خانوادهای در اوج فقر متولد شدم. هرچه بود چیزی جز فقر نبود. از وقتی چشم باز کردم و دنیا را شناختم مجبور بودم برای یک لقمه نان فقط کار کنم. نه محبت مادری و نه نگاه پدری، هیچ کدام متوجه من نبود. از جمع کردن ضایعات شروع کردم تا به دست فروشی کنار خیابان رسیدم. 15 ساله بودم که با نگاهی عجولانه و قدمهایی سست ازدواج کردم. این زندگی دو سال بیشتر دوام نیاورد و از همسرم جدا شدم. هر دویمان بچه بودیم و نمیدانستیم ازدواج یعنی چه؟ چند سالی گذشت تا باز دوباره فیلام یاد هندوستان کرد و دوباره ازدواج کردم. این بار زندگیام بد نبود ولی چرخ روزگار به کام ما نچرخید و همسرم صاحب فرزند نمیشد. بسیار دوا ودرمان کردیم ولی فایدهای نداشت و ناخواسته و به اجبار از هم جدا شدیم.
روزها در پی یکدیگر میگذشت تا بار دیگر با زنی با پادرمیانی یکی از بستگان آشنا شده و با هم ازدواج کردیم. حاصل این ازدواج دختری به نام نسترن بود. بعد از مدتی متوجه شدم همسرم سومم به مواد مخدر اعتیاد دارد. چندبار ترکش دادم، اما فایده نداشت. شیشه مصرف میکرد و رفتارهایش خطرناک بود. به خاطر نسترن از همسرم جدا شدم و سرپرستی نسترن را به عهده گرفتم و تمام تلاشم این بود در زندگی کمبودی نداشته باشد.
دیگر ازدواج نکردی؟
تا 15 سالگی دخترم صبر کردم و این بار با زنی ازدواج کردم که سه فرزند داشت. همزمان هم یکی از اقوام این زن از نسترن خواستگاری کرد. نسترن پسر جوان را دوست داشت و با اصرارهای او با ازدواجشان موافقت کردم. همسر چهارم نیز با برنامه وارد زندگیام شده بود و میخواست اموالم را تصاحب کند. من هم او را طلاق دادم. یک روز دامادم به خانهام آمد و گفت: نسترن را طلاق داده است و ادعا میکرد، نسترن با مردان غریبه ارتباط داشته و به همین دلیل تصمیم گرفته بیسر و صدا دخترم را طلاق بدهد.
تو چکار کردی؟
باورم نمیشد. نسترن دختر خوبی بود. فکر کردم، دامادم میخواهد با این تهمت از پرداخت مهریه فرار کند. نسترن را به خانه خودم آوردم. او از طلاق نهتنها ناراحت نبود، بلکه خوشحال هم بود. چند ماه گذشت. رفتارهای نسترن مشکوک بود و تا دیر وقت بیرون خانه میماند. چند بار با او حرف زدم و خواستم این رفتارش را کنار بگذارد و به فکر آبروی من هم باشد، اما کو گوش شنوا. حتی او را پیش مشاور هم بردم. چند نفر از بستگان نیز واسطه شده و با او صحبت کردند. افسوس که فقط آب در هاونگ و مشت بر دیوارکوبیدن بود و فایدهای نداشت و نسترن همچنان داشت به مسیر شوم خود ادامه میداد.
یک روز نسترن به من گفت تصمیم گرفته در یکی از شرکتهای شهرهای اطراف به عنوان منشی مشغول به کار شود. هر چه به او گفتم زندگی در شهرهای بزرگ مشکلات فراوانی دارد گوشش بدهکار نبود که نبود.
آدرس شرکت را گرفتم و یک روز سر زده برای تحقیق به آنجا رفتم. روابط کارکنان در آنجا کنترل شده نبود و با شناختی که از دخترم داشتم، میدانستم اگر به آنجا برود دسته گل دیگری به آب میدهد. به همین دلیل با رفتن او مخالفت کردم.
نسترن چه واکنشی نشان داد؟
نسترن دختری سرکش بود و هر وقت کاری برخلاف میلش انجام میدادم، لجبازیاش صد برابر میشد و در برابرم جبهه میگرفت و من را تهدید به خودکشی میکرد. یک بار زمانی که هنوز ازدواج نکرده بود، رگ دستش را زد که به موقع متوجه شدیم ونجاتش دادیم. در زمان ازدواجش با بابک نیز چون بابک چندان توجهی به او نداشت و از کمبود محبت رنج میبرد با خوردن قرص قصد خودکشی داشت که موفق به انجام این کار نشد. این بار برای اینکه بلایی سر خودش نیاورد، برخلاف میل باطنیم مجبور شدم او را در خانه حبس کنم.
چرا؟
چون دیگر طاقت نداشتم و هر روز او یک دسته گل به آب میداد و با آبروی من بازی میکرد. دیگر هر وقت کاری داشت خودم او را بیرون میبردم. روزی با او برای خرید به بیرون رفتیم. به داروخانه رفت و به بهانه خرید قرص سردرد، قرص اعصاب گرفت. فردای آن روز دیدم ظهر شده ولی نسترن هنوز از خواب بیدار نشده، از روی کنجکاوی به اتاقش رفتم و صدایش کردم. فایدهای نداشت. بدنش را تکان دادم، اما بیهوش بود. فهمیدم باز هم قرص مصرف کرده است. برگهای در زیر بالش گذاشته بود. شروع به خواندن آن برگه کردم.
نوشته بود از من بدش میآید و به علت مخالفتهای پیوسته من با کارهایش، با خوردن قرص خودکشی کرده است. با خواندن آن نوشته، سر تا پای وجودم را خشم گرفت و با دستان خودم خفهاش کردم.
بعد چه کردی؟
با پلیس تماس گرفتم و خودم را تسلیم کردم.
پشیمان نیستی؟
چرا باید پشیمان باشم؟ من به نسترن خیلی فرصت دادم تا رفتارش را اصلاح کند، اما او همچنان به رفتارش ادامه داد. من هم یک لکه ننگ را از زندگیام پاک کردم. نسترن قدر محبت و توجههای مرا ندانست و به مسیری که خودش دوست داشت رفت و بر رفتارش اصرار کرد.
مردی که قاتل دخترش است مصاحبه ای انجام داده و به دلایل ابن قتل پرداخته است:
خیلی خونسرد است و از جنایتی که مرتکب شده، احساس پشیمانی ندارد. در زندگی چهاربار شکست خورده و قتل دخترش را پنجمین شکست بزرگ زندگیاش میداند و میگوید: نتوانستم دخترم را درست تربیت کنم و پایان انحرافات او در زندگی مرگ بود. باید او را میکشتم تا این لکه ننگ از زندگیام پاک شود. حالا هم حاضرم مجازات شوم. چند بار از نسترن خواستم رفتارش را تغییر دهد، اما او قبول نکرد و به کارهایش ادامه داد.
حسن درباره داستان زندگیاش میگوید: در خانوادهای در اوج فقر متولد شدم. هرچه بود چیزی جز فقر نبود. از وقتی چشم باز کردم و دنیا را شناختم مجبور بودم برای یک لقمه نان فقط کار کنم. نه محبت مادری و نه نگاه پدری، هیچ کدام متوجه من نبود. از جمع کردن ضایعات شروع کردم تا به دست فروشی کنار خیابان رسیدم. 15 ساله بودم که با نگاهی عجولانه و قدمهایی سست ازدواج کردم. این زندگی دو سال بیشتر دوام نیاورد و از همسرم جدا شدم. هر دویمان بچه بودیم و نمیدانستیم ازدواج یعنی چه؟ چند سالی گذشت تا باز دوباره فیلام یاد هندوستان کرد و دوباره ازدواج کردم. این بار زندگیام بد نبود ولی چرخ روزگار به کام ما نچرخید و همسرم صاحب فرزند نمیشد. بسیار دوا ودرمان کردیم ولی فایدهای نداشت و ناخواسته و به اجبار از هم جدا شدیم.
روزها در پی یکدیگر میگذشت تا بار دیگر با زنی با پادرمیانی یکی از بستگان آشنا شده و با هم ازدواج کردیم. حاصل این ازدواج دختری به نام نسترن بود. بعد از مدتی متوجه شدم همسرم سومم به مواد مخدر اعتیاد دارد. چندبار ترکش دادم، اما فایده نداشت. شیشه مصرف میکرد و رفتارهایش خطرناک بود. به خاطر نسترن از همسرم جدا شدم و سرپرستی نسترن را به عهده گرفتم و تمام تلاشم این بود در زندگی کمبودی نداشته باشد.
دیگر ازدواج نکردی؟
تا 15 سالگی دخترم صبر کردم و این بار با زنی ازدواج کردم که سه فرزند داشت. همزمان هم یکی از اقوام این زن از نسترن خواستگاری کرد. نسترن پسر جوان را دوست داشت و با اصرارهای او با ازدواجشان موافقت کردم. همسر چهارم نیز با برنامه وارد زندگیام شده بود و میخواست اموالم را تصاحب کند. من هم او را طلاق دادم. یک روز دامادم به خانهام آمد و گفت: نسترن را طلاق داده است و ادعا میکرد، نسترن با مردان غریبه ارتباط داشته و به همین دلیل تصمیم گرفته بیسر و صدا دخترم را طلاق بدهد.
تو چکار کردی؟
باورم نمیشد. نسترن دختر خوبی بود. فکر کردم، دامادم میخواهد با این تهمت از پرداخت مهریه فرار کند. نسترن را به خانه خودم آوردم. او از طلاق نهتنها ناراحت نبود، بلکه خوشحال هم بود. چند ماه گذشت. رفتارهای نسترن مشکوک بود و تا دیر وقت بیرون خانه میماند. چند بار با او حرف زدم و خواستم این رفتارش را کنار بگذارد و به فکر آبروی من هم باشد، اما کو گوش شنوا. حتی او را پیش مشاور هم بردم. چند نفر از بستگان نیز واسطه شده و با او صحبت کردند. افسوس که فقط آب در هاونگ و مشت بر دیوارکوبیدن بود و فایدهای نداشت و نسترن همچنان داشت به مسیر شوم خود ادامه میداد.
یک روز نسترن به من گفت تصمیم گرفته در یکی از شرکتهای شهرهای اطراف به عنوان منشی مشغول به کار شود. هر چه به او گفتم زندگی در شهرهای بزرگ مشکلات فراوانی دارد گوشش بدهکار نبود که نبود.
آدرس شرکت را گرفتم و یک روز سر زده برای تحقیق به آنجا رفتم. روابط کارکنان در آنجا کنترل شده نبود و با شناختی که از دخترم داشتم، میدانستم اگر به آنجا برود دسته گل دیگری به آب میدهد. به همین دلیل با رفتن او مخالفت کردم.
نسترن چه واکنشی نشان داد؟
نسترن دختری سرکش بود و هر وقت کاری برخلاف میلش انجام میدادم، لجبازیاش صد برابر میشد و در برابرم جبهه میگرفت و من را تهدید به خودکشی میکرد. یک بار زمانی که هنوز ازدواج نکرده بود، رگ دستش را زد که به موقع متوجه شدیم ونجاتش دادیم. در زمان ازدواجش با بابک نیز چون بابک چندان توجهی به او نداشت و از کمبود محبت رنج میبرد با خوردن قرص قصد خودکشی داشت که موفق به انجام این کار نشد. این بار برای اینکه بلایی سر خودش نیاورد، برخلاف میل باطنیم مجبور شدم او را در خانه حبس کنم.
چرا؟
چون دیگر طاقت نداشتم و هر روز او یک دسته گل به آب میداد و با آبروی من بازی میکرد. دیگر هر وقت کاری داشت خودم او را بیرون میبردم. روزی با او برای خرید به بیرون رفتیم. به داروخانه رفت و به بهانه خرید قرص سردرد، قرص اعصاب گرفت. فردای آن روز دیدم ظهر شده ولی نسترن هنوز از خواب بیدار نشده، از روی کنجکاوی به اتاقش رفتم و صدایش کردم. فایدهای نداشت. بدنش را تکان دادم، اما بیهوش بود. فهمیدم باز هم قرص مصرف کرده است. برگهای در زیر بالش گذاشته بود. شروع به خواندن آن برگه کردم.
نوشته بود از من بدش میآید و به علت مخالفتهای پیوسته من با کارهایش، با خوردن قرص خودکشی کرده است. با خواندن آن نوشته، سر تا پای وجودم را خشم گرفت و با دستان خودم خفهاش کردم.
بعد چه کردی؟
با پلیس تماس گرفتم و خودم را تسلیم کردم.
پشیمان نیستی؟
چرا باید پشیمان باشم؟ من به نسترن خیلی فرصت دادم تا رفتارش را اصلاح کند، اما او همچنان به رفتارش ادامه داد. من هم یک لکه ننگ را از زندگیام پاک کردم. نسترن قدر محبت و توجههای مرا ندانست و به مسیری که خودش دوست داشت رفت و بر رفتارش اصرار کرد.
۲۸ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۷:۱۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 56]
صفحات پیشنهادی
مردی تنها دختر بازمانده از چهار ازدواجش را کشت/آبرویم را برده بود،چاره دیگری نداشتم
مردی تنها دختر بازمانده از چهار ازدواجش را کشت آبرویم را برده بود چاره دیگری نداشتم خبرگزاری میزان در مصاحبه با مردی که قاتل دخترش است مصاحبه ای انجام داده و به دلایل ابن قتل پرداخته است آفتابنیوز خبرگزاری میزان در مصاحبه با مردی که قاتل دخترش است مصاحبه ای انجام داده و به دمردی تنها دختر بازمانده از چهار ازدواجش را کشت
مردی تنها دختر بازمانده از چهار ازدواجش را کشت خبرگزاری میزان در مصاحبه با مردی که قاتل دخترش است مصاحبه ای انجام داده و به دلایل ابن قتل پرداخته است به گزارش نامه نیوز خیلی خونسرد است و از جنایتی که مرتکب شده احساس پشیمانی ندارد در زندگی چهاربار شکست خورده و قتل دخترش را پنمردی دخترِ برادرِ همسرش را بعد از تجاوز کشت
خبرگزاری ایسنا جوانی که دختر برادر همسرش را ربوده و پس از آزار و اذیت به طرز وحشیانهای به قتل رسانده بود در نیشابور دستگیر شد به گزارش پایگاه خبری پلیس سردار بهمن امیریمقدم فرمانده انتظامی خراسان رضوی اظهار کرد صبح روز چهارشنبه هفته گذشته خانوادهای در تماس با فوریتهای پلمردی پس از طلاق همسر چهارم دخترش را کشت
مردی پس از طلاق همسر چهارم دخترش را کشت مرد دستفروش که چهار باردر زندگی زناشویی شکست خورده بود پس ازقتل دختر جوانش با پلیس تماس گرفت وهمزمان با اعلام خبرجنایت گفت دخترم آبرویم را برده بود و نمیخواست عوض شود او قدر محبتها و توجه من را نمیدانست به همین خاطر او را کشتم آفتابازداشت سومین شروری که با تبر، مردی را جلوی همسرش کشتند +عکس
مرد دماغ عمل کرده ای که در ویدئو تکان دهنده قتل یک مرد در شیراز تبر به دست داشت دستگیر شد به گزارش جام جم آنلاین از خبر جنوب این طور که ویدئوی منتشر شده نشان می دهد او با همراهانش با تبر و چاقو مرد جوانی را در برابر چشمان همسر باردارش از پا در می آورند او سپس از پنجره خودرو وقاتل: پشیمان نیستم از اینکه دخترم را کشتم
خبرگزاری میزان قاتل دخترش است و میگوید برای حفظ آبرویش این جنایت را انجام داده است خیلی خونسرد است و از جنایتی که مرتکب شده احساس پشیمانی ندارد در زندگی چهاربار شکست خورده و قتل دخترش را پنجمین شکست بزرگ زندگیاش میداند و میگوید نتوانستم دخترم را درست تربیت کنم و پایان انبازداشت مردی در اردبیل که پدرزنش را چهار روز پیش در افسریه تهران کشته بود
جامعه > حوادث - مردی ۳۹ ساله که پدرزن خود را در افسریه تهران به ضرب چاقو به قتل رسانده بود پیش از آنکه بتواند نقشه فرار به خارج از ایران را عملی کند به دام افتاد به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین و براساس گزارش مرکز اطلاعرسانی پلیس آگاهی پایتخت سرهنگ کارآگاه حمید مچگونه مردی که رفت نان بگیرد، آدم کشت!
روزنامه ایران در گزارشی نوشت مرد جوان که مدعی است از مزاحمتهای یک مرد برای همسرش خشمگین شده بود در جریان یک درگیری خیابانی او را کشت و بعداز 10 ماه فرار سرانجام خود را به پلیس معرفی کرد صبح دیروز عامل جنایت در شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد شامگاه پنجم اردیبهشتچهار کشته در تصادف پژو با 12 سرنشین
خبرگزاری ایرنا سرپرست پلیس راه هرمزگان گفت در اثر واژگونی یک دستگاه خودرو پژو 405 با 12 سرنشین در استان چهار نفر جان خود را از دست دادند سرهنگ علی اسفندانی در تشریح این تصادف به خبرنگاران اظهار داشت برابر اعلام مرکز فوریت های پلیسی110 مبنی بر وقوع یک فقره تصادف فوتی در محورآشپزخانه دهان باز کرد، دختر 17 ساله را کشت
باشگاه خبرنگاران جوان دختر 17 ساله خوزستانی به علت فروکش کردن کف آشپزخانه یک واحد اقامتی در خیابان نوغان مشهد جان باخت محمد اکبری افسر نگهبان سازمان آتشنشانی مشهد گفت ساعت 13 28 بعدازظهر امروز نوزدهم شهریور در پی تماس تلفنی تعدادی از شهروندان مبنی بر سقوط دختر جوانی به داخل-
حوادث
پربازدیدترینها