تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837414225
بخشهای خواندنی کتاب «سنگچین» بیابانکی
واضح آرشیو وب فارسی:مهر: با مهر بخوانیم؛
بخشهای خواندنی کتاب «سنگچین» بیابانکی
شناسهٔ خبر: 3742827 - جمعه ۵ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۰
مجله مهر > گزارش ویژه
.jwplayer{ display: inline-block; } بعضی کتابها خیلی زود بر سر زبان ها میافتد. کتاب هایی که بسیار خواندنیاند ولی شاید فرصت خواندن این کتاب ها را نداریم. میتوانید بخش هایی از یک کتاب خواندنی را در مجله مهر بخوانید. مجله مهر- احسان سالمی: شعر و ادب فارسی در طی سالهای گذشته شاهد حضور چهرههای تازهنفس جدیدی بوده است که آرامآرام پیشرفت کردند و پا بر جای پای بزرگان این عرصه گذاشتند. سعید بیابانکی ازجمله این چهرههاست که بهدرستی در این مسیر قدم برداشت و حالا پس از چندین سال حضور فعال در حوزه شعر و ادب فارسی تبدیل به یکی از افراد شناختهشده در این عرصه شده است. بیابانکی که در طی این سالها بیشتر بهواسطه سرودههای طنزش شناخته میشود، در سایر حوزه نیز طبعآزمایی کرده است و حاصل آن انتشار چندین کتاب مختلف شده که مجموعه شعر «سنگچین» یکی از بهترین نمونههای آن است. این مجموعه شعر مشتمل بر ۲۷ چارپاره و ۳۷ غزل است و بنا بر ادعای سراینده آن، در سالهای اخیر تنها مجموعه شعری است که این حجم از چارپاره را در خود گنجانده است. درواقع این مهمترین ویژگی این اثر است که باعث شده تا باوجود انتشار چندین اثر دیگر توسط این شاعر باسابقه کشورمان، «سنگچین» تبدیل به خاصترین اثر این شاعر شود؛ چراکه اشعاری که امروزه در قالب «چارپاره» سروده میشود بیشتر مربوط به ترانهها و موسیقی است اما در مجموعه شعر «سنگچین» شاعر با پرداختن به فضاهای متنوعی همچون اشعار عاشقانه، آئینی و اجتماعی آثاری منحصربهفرد را در قالب چارپاره خلق کرده است که نهتنها نسبت به دیگر نمونههای منتشرشده در این سالها سرآمد بوده است بلکه حتی بر اساس آنچه منتقدان در ارتباط با چارپارههای موجود در این کتاب گفتهاند، بسیاری از این اشعار از نمونههای سروده شده در دهه چهل و پنجاه و دوران اوج این قالب شعری نیز بهتر و قویتر است. بیابانکی در توصیف چارپارههای موجود در این کتاب میگوید: «چارپارههای موجود در سنگچین مجموعهای رنگارنگ از جهان اطراف من است و نهایت توانم را برای اینکه بتوانم استعدادم را در سرودن این قالب شعری نشان دهم در این راه بکار گرفتم.» البته سایر اشعار کتاب که در قالب غزل سروده شدهاند نیز قابلتوجه و مهم هستند اما بدون شک کیفیت بالای بخش اول کتاب که دربرگیرنده سرودههای این شاعر در قالب چارپاره است، باعث شده تا غزلهای گنجاندهشده در کتاب باوجود تواناییهای فنی بالا و مضامین ارزشمند موجود در آنها، مظلوم واقع شود و آنگونه که باید دیده نشود.
«سنگچین» را انتشارات سوره مهر در ۱۴۴ صفحه و باقیمت ۷ هزار تومان روانه بازار نشر کرده است.
باهم بخشهایی از این مجموعه شعر را میخوانیم:
پرده اول: باد برد آن گنج بادآورده را! یخچال آب سرد
یخچال آب سرد، پر از یخ
لمداده بود کنج خیابان
ره میسپرد تشنه و خسته
شاعر قدمزنان و پریشان شاعر میان قحطی مضمون
گویا رسیده بود به بنبست
یخچال آب سرد به او داد
یککاسه طلایی و... یک دست سر زد میان آینه آب
یک صید دستوپا زده در خون
یک کشتی نشسته به صحرا
یک کشتی فتاده به هامون گُل کرد یک تغزل خونین
مثل عطش میان دو لبهاش
آن کاسه طلایی... یک دست
شد آفتاب روشن شبهاش ره میسپرد تشنهتر از پیش
شاعر میان نمنم باران
یخچال آب سرد پر از یخ
لمداده بود کنج خیابان... ساعت شنی
ماسهها دانه دانه میافتند
زندگی نرم نرم میمیرد
شیشه نیمه خالی خشدار
نمنمک رنگ مرگ میگیرد ماسهها دانهدانه در شیشه
اشکها قطره قطره برگونه
لب به لبهای هم گذاشتهاند
روز و شب این دو جام وارونه مرگ در دوردست منتظر است
سایهها خواب دیدهاند انگار
کاش دستی مرا بچرخاند
ماسهها ته کشیدهاند انگار! انار
اناری پُر تَرُک از شاخه افتاد
سرشب بیصدا تو حوض خونه
نفهمید و یهو پخش و پلا شد
همه دار و ندارش دونهدونه تموم ماهیای حوض، اون شب
صدایی توی تاریکی شنیدن
پریدن روی پاشویه نشستن
اناری پُر تَرَک رو آب دیدن انار پُر ترک تنهای تنها
دلش صید تیکه شد تو اون سیاهی
یهو اون ماهییای با محبت
شدن بیرحم عین کوسه ماهی به جون اون انار افتادن و...، آخ
نخوردن آبها اصلا تکونی
چی شد از اون تیکه پاره
نه جونی موند، نه دونی نه خونی؟ اناره یادش اومد اون شبا رو
که اون بالابالاها آشیون داشت
برای ماهییا لالایی میخوند
لبی خندون دلی از غصه خون داشت دلش خون بود مبادا تو دل شب
بیاد باد و رو آبا چین بیفته
نمیدونس که تیکهتیکه میشه
از اون بالا که پایین بیفته انار تیکهتیکه تازه فهمید
که دست مهربونش بینمک بود
رفیقام کاشکی روزی بفهمن
دل من اون انار پُر تَرُک بود...! گنج
باد با انگشتهایش باز کرد
نرم نرمک دکمههای پرده را
در اتاق کوچکم آهسته ریخت
قسمتی از یک شب دم کرده را باد- این ویرانه گرد کهنهکار-
گنجی از ویرانهای دزدیده بود
از هراس دزدهای نیمه شب
گنج را در مخملی پیچیده بود ناگهان برخاستم آرام و نرم
باز کردم گنج مخملپوش را
کوهی از نور و طلا پوشانده بود
گرد آن اسفنج مخملپوش را سایبان پیکر اسفنجیاش
نور بود و سکه بود و تور بود
کاش امشب نیز چون شبهای پیش
سایهاش از سرزمینم دور بود میتراشیدم تن آن کوه را
مثل یک پیکرتراش چیرهدست
باد هم با پلکهای پنجره
راه را بر آسمان تیره بست رخوت آلودهای پر کرده بود
آن اتاق کوچک نم کرده را
دکمههای پرده کمکم باز شد
باد برد آن گنج بادآورده را! پرده دوم: مثل گلدان پرطراوت عشق ایستگاه بعدی
آشنا بود لهجهاش اما
چهرهاش را غریب میدیدم
چپقش را به من تعارف کرد
گفت: دودی بگیر خندیدم! پیرمرد از محلهای گمنام
ساکن کوچهای قدیمی بود
پیرمرد از تبار خوبیها
مثل باران شب صمیمی بود داغ بود و صمیمی و ساده
مثل احوالپرسی گرمی
اتوبوس از حرارت سخنش
داغ شد مثل کرسی گرمی درس یکرنگی و صداقت را
خواندم از خاطرات شیرینش
خط به خط شعر رنج پیدا بود
روی پیشانی پُر از چینش کاش این مرد در سفرها نیز
با من خسته همسفر میشد
بیشتر تا ببیمنش ای کاش
این خیابان درازتر میشد ولی افسوس پیرمرد غریب
مقصدش ایستگاه بعدی بود
حرفهایش به روشنایی آب
تازه چون این دو بیت سعدی بود: «طاقت سربریدنم باشد
وز حبیبم سربریدن نیست
ما خود افتادگان مسکینیم
حاجت تیغ برکشیدن نیست» لحظهای بعد آن همه خوبی
رفت و قلبم گرفت جایش را
رفت و در گوش خویش حس کردم
نرمی تکتک عصایش را مثل گلدان پرطراوت عشق
سینهاش عرق در شکفتن باد
قامت او به استواری کوه
چپقش تا همیشه روشن باد! دو ماهی
روی شنای لب ساحل
افتاده بودن دو تا ماهی
بالا و پایین میپریدن
مثل دو تا کفتر چاهی پولکاشون پرپرو خونی
مثل دو تا غنچه صد برگ
یک دو نفس زندگی تلخ
یک دو قدم فاصله تا مرگ یکباره یک موج پریشون
مشتی صدف ریخت روی شنها
زندگی پاشید روی ساحل
ماهی یا رو بُرد توی دریا او دو تا ماهی توی دریا
زنده شدن عین دو کفتر
این یکیشون اومد از این سو
اون یکیشون رفت از اونور اون دو تا ماهی یکیشون تو
اون دو تا ماهی یکیشون من
زندگیمون عین جدایی
مردنمون عین رسیدن!
فصل پنجم
آمدی از دوردست انتظار
آمدی با چشمهایی شبنمی
با حریر اشکهایم دوختم
برتنت پیراهنی ابریشمی آمدی در کوچهباغ خاطرات
نغمه باران طنینانداز شد
بعد عمری خشک ماندن در کویر
چشمهایم روبه دریا باز شد آمدی از دور و شوق دیدنت
خنده را با گریهها آمیخته
باز هم این اشک شوقآلود من
آبروی بغض ما را ریخته ابرها از سمت شب باز آمدند
فصل پنجم فصل باران سالی است
امشب اما در میان سروها
جای روح سبزپوشان خالی است شاعر
اتاق خلوت شاعر
پُر کاغذ پُر مضمون
پنجرهش همیشه بازه
رو به شاخههای زیتون تو کتابخونهش لمیدهان
یه عالم کتاب کهنه
میکنن خراب و مستت
عینهو شراب کهنه یه طرف صائب و بیدل
میخونن ترانه غم
یه طرف حافظ و قرآن
سرشون رو شونه هم این طرف حکیم گنج
اون طرف حکیم طوسه
گمونم دوباره رستم
توی کار اشکبوسه مضمونانش خیلی بزرگن
اتاقش کوچیکه اما
روز و شب نشسته ساکت
مینویسه از غم ما از غمای روزگار و
از غم ندارییارمون
تا شاید بمونه اسمش
توی یادگارییامون توی آتیش نداری
اگر عمری سوخته باشه
من که یادم نمییاد اون
شعرشو فروخته باشه ای که تو خلوت صافت
میبینی شبا خدا رو
تو رو جون هر چی مضمون
برسون سلام ما رو... پرده سوم: سنگچین کندو
از چشمهایت میروم آهو بچینم
یا نه چراغستانی از جادو بچینم باید پیتکرار تو تا بینهایت
آیینهها را با تو رو در رو بچینم فانوسهای روشن دلتنگیام را
تا کی در این دالان تو در تو بچینم؟ یا کوزههای تشنهکامم را شبانه
پُر میکنم پنهان و در پستو بچینم کی میرسی از راه ای خورشید ای پیر
کز دست تو کشکولها یاهو بچینم کی میرسی تا من هزاران گوشه آواز
از مسجد آدینه تا خوجو بچینم لبهای شور من به هم میچسبد آرام
گر بوسهای شیرین از آن کندو بچینم یک شب در این دالان قدم بگذار تا من
یک عمر نرگس بو کنم شببو بچینم امشب مهیا کن شراب و شعر حافظ
تا سفرهای رنگی برای او بچینم صبح فردا
کیست این آوای کوهستانی داوود با او
هُرم صدها دشت با او لطف صدها رود با او نیزهنیزه زخم با او کاسهکاسه داغ با من
چشمهچشمه اشک با من خیمهخیمه دود با او ای نسیم آهسته پا بگذار سوی خیمهگاهش
گوش کن انگار نجوا میکند معبود با او هر که امشب تشنگی را یک سحر طاقت بیارد
میگذارد پا به یک دریای نامحدود با او همرهان بار سفر بربستهاند انگار و تنها
تشنگی مانده است در این ظهر قیراندود با او مرگ عمری پابهپایش رفت سرگردان و خسته
تا که زیر سایه شمشیرها آسود با او از چه ای غم! قصه تنهاییاش را مینگاری
او که صدها کهکشان داغ مکرر بود با او صبح فردا کوهساران شاهد میلاد اویند
سرخی هفتاد و یک خورشید خونآلود با او نامه
شبی نشستم و گفتم دو خط دعا بنویسم
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم زهم دلان سفر کردهام سراغ بگیرم
به کوچهکوچه زلف تو نامهها بنویسم دعا و شکوه به هم تاب خورد و من متحیر
کدام را ننویسم کدام را بنویسم هرآنچه را که نوشتم مُچاله کردم و گفتم
قلم دوباره بگیرم از ابتدا بنویسم دو قطره خون ز لبت در دوات تشنهام افتاد
که من به یاد شهیدان کربلا بنویسم صدای پای قلم را شنید کاغذ و گفتم:
قلم به لیقه گذارم که بیصدا بنویسم... تو بینشانی و کاغذ در انتظار رسیدن
که من نشانی کوی تو را کجا بنویسم تو خود نشانی محضی تو خود دعای مجسم
برای چون تو عزیزی چراچرا بنویسم سنگچین
منم که چشم به راهم به بوی پیرهنی
«ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی» عجب مکن که نمازم هزار تکه شده است
زده است تیشه به قدقامتم تراشتنی شراب کهنه به جامم بریز ای ساقی
که ریشه کرده به جان و تنم غم کهنی نمیبرند از آیینهام غبار ملال
نه سرو انجمن آرایی و نه انجمنی نه سنگچین تنم را شرار شعلهوری
نه آسمان دلم را شهاب شبشکنی چه زندههای کمی مردههای بسیاری
مسافری برساند خبر به گورکنی هلا چکامهسرایان دهن فرو بندید
مگر که خواجه بخواند برایمان دهنی: «از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ یاسمنی» پرده چهارم: شاه بیت آتشین! در دوردست
در دیدهام نگاهی و آهی هنوز هست
باران اشک گاه به گاهی هنوز هست هان ای شب فلکزده در مشت خالیات
شکرخدا که سکه ماهی هنوز هست یک شب بکوب کوبه در را و باز شو
اینجا چراغ چشم به راهی هنوز هست عریان کنید جام می هفت ساله را
تا در من اشتیاق گناهی هنوز هست!
در چشم کهرباییات روشناترین
میل ربودن پرکاهی هنوز هست؟ شکر خدا به میمنت روی و موی دوست
روز و شب سپید و سیاهی هنوز هست از شش جهت اگر چه قفس مانده است و بس
فکر فرار باش که راهی هنوز هست با یک دروغ کهنه به خونم در افکنید
در دوردست گرگی و چاهی هنوز هست! نافه
پیچیده در این دشت عجب بوی عجیبی
بوی خوشی از نافه آهوی نجیبی یا قافلهای رد شده بارش همه گلبرگ
جامانده از آن قافله عطر گل سیبی کی لایق بوی خوشی از کوی بهشت است
جانی که از این عطر نبرده است نصیبی این گلگل صد برگ نه هفتاد و دو برگ است
لب تشنه و تنهاست چه مضمون غریبی با خط چلیپای پر از خون بنویسید:
رفته است مسیحایی بالای صلیبی پیران همه رفتند جوانان همه رفتند
جز تشنگی انگار نمانده است حبیبی گاهی سر نی بود زمانی ته گودال
طی کرد گل من چه فرازی چه نشیبی! قلندرانه
آسمانا رخصتی تا دست درخورجین کنم
و این شب خاموش را سرشار از پروین کنم سکه ماهی کف دستم گذار ای روزگار
تا که من فکری به حال این شب مسکین کنم گم شدم در شهر تو در توی شب تا خواستم
دست در آن زلف پیچاپیچ چین در چین کنم بچه مرشد! چوپ نقل قصههای من کجاس
تا که خونها در دل این پرده چرمین کنم شاه بیت آتشین! لبواکن از هم تا که من
چون غزل آغوش بگشایم تو را تضمین کنم جرعهای بوی زلف شمس در جانم بریز
تا که این طبع سراپا تلخ را شیرین کنم پای کوبان راهی بازار زرکوبان شوم
چرخچرخان یاد مولانا جلالالدین کنم در سماعی آتشین در آسمانی از دعا
دستهای تشنه حالم را پر از آمین کنم این دل صدپاره گر لختی به من فرصت دهد
وصلهای هم خرج این پیراهن خونین کنم شعر دارم شعر ناب و نور دارم نور محض
آسمانا رخصتی تا دست درخورجین کنم کلاغ پر
خوشا چو باغچه از بوی یاس سررفتن
خوشا ترانه شدن بیصدا سفررفتن سری تکان بده بالی لبی دلی دستی
چراکه شرط ادب نیست بیخبر رفتن! چقدر خاطره ماندن به سینه دیوار؟
خوشا چو تیغ به مهمانی خطر رفتن زمین هرآینه تیر و هوا هر آینه تار
خوشا به پای دویدن خوشا به سررفتن در این بسیط درندشت چون سپیداران
خوشا در اوج به پابوسی تبررفتن به جرم هم قدمی با صف کبوترها
خوشا به خاک نشستن کلاغ پررفتن! برو برو دل ناپخته، کار کار تو نیست
به بزم می سر شب آمدن سحررفتن نه کار طبع من است اینکه کار چشم شماست
پی شکار مضامین تازهتر رفتن
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 180]
صفحات پیشنهادی
بخشهای خواندنی کتاب «تنتن و سندباد»
بخشهای خواندنی کتاب تنتن و سندباد بعضی کتابها خیلی زود بر سر زبان ها میافتد کتاب هایی که بسیار خواندنیاند ولی شاید فرصت خواندن این کتاب ها را نداریم میتوانید بخش هایی از یک کتاب خواندنی را اینجا بخوانید به گزارش فرهنگ نیوز «تنتن و سندباد» نوشته محمدبخشهای خواندنی کتاب «ملاقات در جنگل بلوط»
با مهر بخوانیم بخشهای خواندنی کتاب ملاقات در جنگل بلوط شناسهٔ خبر 3745480 - جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۱ ۵۱ مجله مهر > گزارش ویژه jwplayer display inline-block; بعضی کتابها خیلی زود بر سر زبان ها میافتد کتاب هایی که بسیار خواندنیاند ولی شاید فرصت خواندن این کتاب ها راتحلیل مبانی وزمینه های یادداشت رهبرانقلاب برکتاب «تنتن و سندباد»
به قلم مختارپور منتشر شد تحلیل مبانی وزمینه های یادداشت رهبرانقلاب برکتاب تنتن و سندباد شناسهٔ خبر 3742396 - دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۰ ۰۳ فرهنگ > کتاب jwplayer display inline-block; در پی یادداشتی که رهبر معظم انقلاب درباره کتاب تن تن و سندباد نوشته اند علیرضا مختاآبروی محله در شاهرود اجرا می شود/تدوین ۱۰ جلد کتاب در زمینه شهدا
فرمانده سپاه ناحیه شاهرود آبروی محله در شاهرود اجرا می شود تدوین ۱۰ جلد کتاب در زمینه شهدا شناسهٔ خبر 3742551 - سهشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۸ ۳۴ استانها > سمنان jwplayer display inline-block; شاهرود- فرمانده سپاه ناحیه شاهرود ضمن اشاره به اجرای طرح آبروی محله در راستای تکرآغاز زندگی مشترک در کتابخانه روستا
توسط زوج اشکوراتی صورت گرفت آغاز زندگی مشترک در کتابخانه روستا شناسهٔ خبر 3742025 - سهشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۹ ۵۱ استانها > گیلان jwplayer display inline-block; رودسر- یک زوج اهل روستای گره گوابر اشکورات رحیم آباد رودسر کتابخانه این روستا را برای آغاز زندگی مشترک خود ااستفاده از ظرفیت بندر نوشهر در بخشهای تجاری و گردشگری
استفاده از ظرفیت بندر نوشهر در بخشهای تجاری و گردشگری معاون برنامهریزی و توسعه منابع سازمان بنادر و دریانوردی بر ضرورت بهرهگیری از ظرفیتهای بالقوه بندر نوشهر در بخشهای تجاری و گردشگری تأکید کرد منصور آرامی در جلسه شورای اداری ادارهکل بنادر و دریانوردی استان گفت بندر نوشهرتجهیز کتابخانه مرکزی دانشگاه صنعتی شیراز
تجهیز کتابخانه مرکزی دانشگاه صنعتی شیراز شناسهٔ خبر 3742695 - سهشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰ ۴۹ حوزه و دانشگاه > آموزش عالی jwplayer display inline-block; به منظور تکمیل منابع علمی مورد نیاز پژوهشگران هزار و ۱۰۰ جلد کتاب تخصصی به کتابخانه مرکزی دانشگاه صنعتی شیراز افزوده شد«آوار سرنوشت» در کتابفروشیها نشست
آوار سرنوشت در کتابفروشیها نشست شناسهٔ خبر 3742754 - سهشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰ ۴۱ فرهنگ > کتاب jwplayer display inline-block; مجموعه داستانهای برگزیده جایزه ادبی اُهنری در سال ۲۰۱۱ در قالب کتابی با عنوان آوار سرنوشت منتشر شد به گزارش خبرنگار مهر انتشارات کتاب نیخنگترین دختر زمین برای دومین بار به کتابفروشیها آمد
در قالب یک مجموعه داستان خنگترین دختر زمین برای دومین بار به کتابفروشیها آمد شناسهٔ خبر 3742297 - سهشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۸ ۳۶ فرهنگ > کتاب jwplayer display inline-block; مجموعه داستان من خنگترین دختر رو زمینم نوشته رویا هدایتی توسط انتشارات هیلا به چاپ دوم رسیدکتابهای پرفروش کدامند؟
کتابهای پرفروش کدامند کتابهای سر کلاس کیارستمی آرامگاه لنین دکتر شفیعی کدکنی چه می گوید داغ عشق مسیو ابراهیم کوه جادو و خدمتکار و پروفسور برای نخستین بار در فهرست پرفروش های بازار نشر قرار گرفتند آفتابنیوز آثار انتشارات چشمه امیرکبیر آموت نظر بوتیم-
گوناگون
پربازدیدترینها