تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):ثروت فراوان، دشمن مؤمنان و پيشواى منافقان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829173522




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ازدواج پسر زندانی در دادگاه


واضح آرشیو وب فارسی:الف: ازدواج پسر زندانی در دادگاه

تاریخ انتشار : پنجشنبه ۴ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۴۱
 ۱۵ سال است که کار قضاوت انجام می‌دهد و به گفته خودش، اگر روزی بخواهد خاطرات کاری‌اش را بنویسد، یک کتاب قطور می‌شود. محمدمهدی مرشدلو، بازپرس شعبه هفتم دادسرای ناحیه ۳۴ می‌گوید کار قضاوت را از اجرای احکام دادگاه بعثت شروع کرده و یکی از بهترین خاطراتش نیز مربوط به همان سال‌ها است.کمی تأمل می‌کند تا جزئیات پرونده در ذهنش تداعی شود. لحظاتی بعد لبخندی روی لب‌هایش می‌نشیند. انگار به همان روزها بازگشته و حس خاصی دارد. آهی می‌کشد و با لبخند، لب به سخن می‌گشاید. «سال ۸۲، نخستین سالی بود که در اجرای احکام دادگاه بعثت مشغول به کار شده بودم که پرونده دختر و پسر عاشق پیشه‌ای زیر دستم آمد که پس از فرار، دستگیر شده بودند. اگر اشتباه نکنم، نام‌شان «دنیا» و «آرش» بود و ۱۹-۱۸ ساله بودند. آنها بشدت همدیگر را دوست داشتند و چون خانواده‌هایشان موافق ازدواج‌شان نبودند، از خانه فرار کرده بودند. وقتی پرونده را دیدم، متوجه شدم «دنیا» از شوک دستگیری در بیمارستان بستری بود و «آرش» نیزاز سوی قاضی دادگاه به ۱۰۰ ضربه شلاق محکوم و بازداشت شده بود. نمی‌دانم چرا اما حسی در وجودم می‌گفت باید به آنها کمک کنم. مادر «دنیا» شرط کرده بود که فقط زمانی به بخشش «آرش» رضایت می‌دهد که او یک دست و پایش را مهر دخترش کند تا خیالش راحت باشد که بعد از ازدواج دخترش با این پسر، آینده «دنیا» به خطر نمی‌افتد. از طرف دیگر، خانواده «آرش» نیز سرسختانه با این ازدواج مخالف بودند.همه چیز به هم گره خورده بود. حکم تا اجرا فاصله‌ای نداشت. «آرش» هم دو بار به اتهامش اقرار کرده بود. باید راهی پیدا می‌کردم. پرونده را چند باری زیر و رو کردم و از آنجا که برای اجرای حکم ۴ اقرار در پرونده لازم است، همین نقص را بهانه‌ای کردم تا با یک اعتراض قضایی، حکم را به تعویق بیندازم تا زمان بخرم. در فرصتی که فراهم شده بود، خانواده «آرش» را خواستم و با تأکید بر علاقه این دو جوان به یکدیگر، سعی کردم متقاعدشان کنم که با مانع‌تراشی شرایط را از این سخت‌تر نکنند و پسرشان را هم نجات دهند. اما آن روز جلسه مذاکره پس از ساعاتی بحث، بدون نتیجه پایان یافت و قرار شد آنها روی حرف‌های من فکر کنند. شاید باورتان نشود اما استرس عجیبی داشتم. اگر نگویم بیشتر از خانواده‌های این دو جوان نگران بودم، اما به طور قطع فشاری که روی خودم احساس می‌کردم، کمتر از آنها نبود. زمان به سرعت می‌گذشت و خانواده‌ها همچنان در تصمیم‌شان تردید داشتند. از طرف دیگر، راهی هم نمانده بود و باید دستور اجرای حکم را می‌دادم. خیلی با خودم کلنجار رفتم اما دیگر نمی‌شد کاری کرد. تقریباً ناامید شده بودم که یک روز خانواده «آرش» با حضور در شعبه، رضایت‌شان را با ازدواج دو جوان اعلام کردند. وقتی حرف‌های آنها را شنیدم، حس شعف خاصی در وجودم نشست و از پایان خوش این پرونده بسیار راضی بودم. سرانجام در کمال بهت و ناباوری، مراسم عقد در شعبه اجرای احکام دادگاه بعثت انجام شد. «آرش» که در زندان متوجه تصمیم خانواده‌اش شده بود، به شعبه منتقل شد و «دنیا» هم پس از پشت سر گذاشتن دوران نقاهت و ترخیص از بیمارستان، کنارش نشست. انگار هنوز باور نکرده بودند که قرار است با هم ازدواج کنند. چهره هر دویشان حسابی گل انداخته بود و خوشحال بودند. بالاخره مراسم با حضور دو خانواده برگزار و خطبه عقد همان جا بین «دنیا» و «آرش» جاری شد و آنها دست در دست یکدیگر، شعبه را ترک کردند.هنوز حال و هوای آن روز از یادم نرفته است. از یک طرف، رهایی «آرش» از حکم شلاق و از طرف دیگر، عقد ازدواج این دو جوان آنقدر برایم شیرین بود که هنوز بعد از سال‌ها، آن را فراموش نکرده‌ام و تمام جزئیات را نیز به یاد دارم. امیدوارم که خوشبخت شده و زندگی خوب و آرامی را کنار یکدیگر داشته باشند.منبع: روزنامه ایران







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن