واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: روایتی دیگر از دیدگاه دکتر قریب نسبت به بیمارانش
یکی از شاگردان دکتر محمد قریب به روایتی دیگر از دیدگاه این مرد بزرگ نسبت به بیمارانش و لزوم توجه به اخلاق و اعتقادات مذهبی توسط شاگردانش پرداخت.
به بهانه روز پزشک به سراغ نخستین پزشک کودکان ساری رفتیم، او سید عبدالله پیشنمازی نام دارد و فرزند آیتالله سید حسن پیشنمازی است. سید عبدالله یکی از شاگردان دکتر محمد قریب است و به همان سادگی و بیآلایشی اما با کولهباری از تجربه و عشق به خدمت، روزگار میگذراند، بسیار مصمم، جدی، منظم و اخلاقمدار است، کمتر میخندد و بیشتر لبخند بر لب دارد. در یکی از خیابانهای مرکزی شهر ساری مطب دارد، متخصص بیماریهای کودکان و تغذیه و بهداشت نوزادان است، برخی خانوادهها حتی از مشهد و گرگان و سایر شهرها نیز بنا به اعتقادی که به علم و تجربه او دارند، سلامت کودکان خود را در ویزیت او میدانند. * مطب یا گنجینهای از خاطرات! سید عبدالله در مکانی مشغول کار است که از پدرش به ارث مانده، از سال 1343 تاکنون در مطب خود حتی یک صندلی را جابهجا نکرده است، میز و صندلی اتاق انتظار، کمد، کولر و یخچال با همان مارکهای قدیمیاند، میز کار او نیز مربوط به همان سالها است، بر روی آن دو دماسنج، یک ترازوی قدیمی ویژه وزن کردن کودکان، آبسلانگ، یک گوشی، چند نسخه کتاب قدیمی و یک خودکار و برگههای نسخهنویسی قرار دارد.
پیشنمازی میگوید: این مطب یادگاری از پدر و گنجینه خاطرات من است و نمیخواهم آن را تغییر دهم، زیرا میخواستم به آمریکا بروم اما پدرم این مکان را آماده کرد و مانع رفتنم شد، میخواهم به همین شکل بماند. از او پرسیدم که از ماندن در ایران بهویژه شهر خود راضی هستید یا خیر، لبخندی زد و گفت: بله! راضی هستم، زیرا خواسته پدرم بود. این پزشک در مطب خود، منشی ندارد و اصلاً اعتقادی به این چیزها ندارد، میگوید مردم نوبت را رعایت میکنند، میدانند که از 9 تا 12 و از 17 تا 20 هر روز در مطب حضور دارم و افرادی که از شهرهای دیگر میآیند، قبل از آن نیز با شماره مطب تماس میگیرند. * علاقه به تخصص در رشته کودکان از علت گرایش او به تخصص کودکان و خاطراتی از طبابت از او پرسیدم که پاسخ داد: به این رشته علاقهمند بودم و در آن زمان امکانات خاصی در بخش پزشکی نداشتیم، لذا ترجیح دادم که در همین رشته ادامه تحصیل دهم. پیشنمازی از شیوع بیماریهای فلج اطفال، دیفتری، حصبه و سرخک گفت که پس از مدتی با آمدن واکسیناسیون، تحولی در پزشکی حاصل و از مرگ و میرها بر اثر چنین بیماریهایی کم شد. * خاطرهای از کار با دکتر محمد قریب سید عبدالله از دکتر محمد قریب خاطرات فراوانی داشت و میگوید: روزی در بیمارستان تهران، کودک بیماری را با حال وخیمی آورده بودند، در حال معاینه بیمار بود که به من گفت: «بچه! فکر میکنی الان به چه فکر میکنم؟» و خودش ادامه داد؛ «به این فکر میکنم که او مانند پسرم است، میخواهم مانند بچه خودم از او مراقبت شود» و بعد، از من خواست تا تمام تلاشم را برای زنده ماندن او انجام دهم و حتی مرا تهدید کرد که اگر این بچه زنده نماند، خودم از بخش بروم. او ادامه داد: تا صبح بر بالین آن کودک ماندم و مطمئن شدم که خطر رفع شد، صبح که دکتر قریب به بیمارستان آمد، از او خواستم به دلیل خستگی به منزل بروم و استراحت کنم اما اجازه نداد و گفت: «تا ظهر باید سر کارت باشی و بعد بروی». * اگر آشنا نداشته باشی، کارت گیر است! از سید عبدالله پرسیدم که حالا آیا چنین پزشکانی با آن شور و حرارت داریم یا خیر، او لبخندی زد و گفت: حتماً چنین افرادی هنوز هم وجود دارند اما اندک هستند، اکنون بیتعارف باید بگویم که در بیشتر مواقع باید به پارتیبازی متوسل شد، اگر آشنا نداشته باشی، کارت گیر است! اکنون کمتر متخصصی داریم که آنکال باشد. * نانی که میخورم باید حلال باشد این پزشک کودکان، درخواستهای متعدد برای تدریس در دانشگاهها و کار در بیمارستانها را قبول نکرد و حضور در مطب شخصی خود را بر هیاهوی منصب و مقام ترجیح داد و میگوید: میخواهم در عالم خودم باشم، احساس میکردم که همیشه اگر کنار باشم بهتر است و اینگونه سالمتر کار و خدمت میکنم، هر چه میدانم به بیمار میگویم، زیرا نانی که میخورم باید حلال باشد. پیشنمازی لوحهای تقدیر زیادی دارد، اما بستهبندی شده و خاک روی آنها نشسته است، هیچکدام را بر در و دیوار محل کار یا منزل نصب نکرده است، در مراسمهای مختلف پزشکی دعوت میشود، اما این چیزها روح او را شاد نمیسازد، او وقتی خوشحال است که رنگ رفته از رخسار بیمار خود را برگرداند و غمی را از خانوادهای بزداید. سید عبدالله میگوید: 30 سال قبل، بیمار 7 یا 8 ماههای را به مطب آورند، وضعیت عفونی بدی داشت، تمام تلاشم را برای او انجام دادم، سه روز گذشت و کودک سالمی را به مطب آوردند و به من گفتند: این همان کودک چند روز پیش است! همین برای من کافی است.
* استاد قریب به شاگردان خود، اخلاق آموخت پیشنمازی دو فرزند دارد، یک پسر و یک دختر، پسرش در کانادا زندگی میکند و پزشک است، از او پرسیدم چرا نتوانستید راه پدر را ادامه داده و پسر خود را از رفتن به خارج کشور منصرف کنید، او لبخند تلخی زد و گفت: همه تلاش خود را برای ماندن او انجام دادم اما شرایط آن زمان با حالا فرق میکند، بنا به دلایلی در کانادا ماند و راضی است، دلم میخواهد پسرم در ایران ماندگار شود! وی در سخن پایانی گفت: میترسم بیماری پشت در منتظر باشد، همه تلاش من در این سالها برای خدمت به مردم بود و علم و وقت خود را برای خدمت به دیگران دریغ نمیکنم، زیرا استاد قریب به شاگردان خود اخلاق و اعتقادات مذهبی را یاد داد. دیدار با نخستین پزشک کودکان و نوزادان ساری پایان یافت و من لحظهای خیره شدم به عکس سید عبدالله و دکتر قریب که روی دیوار نصب شده بود و قابی از آیتالله سید حسن پیشنمازی و تصویری از حکیم ابوعلی سینا، همین سه تصویر نشان از ایده، اعتقاد و مسیری است که سید عبدالله در پیش گرفته است.
منبع : فارس
تاریخ انتشار: ۰۳ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]