تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 17 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مردم، بيشتر از آن‏كه با عمر خود زندگى كنند، با احسان و نيكوكارى خود زندگى مى‏كنند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826934816




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گقت وگو با مردی که کودک 6ساله اش 5ماه گروگان بود/ تلفنی گفتند یک میلیارد بده وگرنه زبانش را می بریم


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: جامعه > حوادث - اعتماد گفت وگو با معاون کمیته امدادخاش که پسر6ساله اش را در 18 اسفند94 ربوده اند گفت وگو کرده است.

متن مصاحبه را می خوانید: ١٨ اسفند ٩٤ يادآور روزي دلهره‌آور براي شما و خانواده‌تان است، در اين روز چه اتفاقي افتاد؟
ساعت ١١ ظهر آن روز دختر ١٠ ساله‌ام رومينا، دست برادر ٦ ساله‌اش علي را گرفته بود و دوتايي داشتند از مهدكودك برمي‌گشتند خانه اما به محض اينكه دخترم كليد را در قفل انداخت، يك مرد ناشناس كه از مدت‌ها قبل در كوچه كشيك مي‌داد، علي را گرفت و همراه يك موتوري ديگر، به زور با خود برد.
آن موقع كسي در خانه بود؟
خانمم خانه بود. او ١٠ دقيقه جلوتر از بچه‌ها رفته بود خانه و منتظر بود آنها هم بيايند. همان موقع دو نفر آدم‌ربا را ديده بود كه در كوچه و كنار خيابان ايستاده‌اند اما فكر كرد كارگر شهرداري هستند. من هم سر كار بودم.
شما چطور از آدم‌ربايي باخبر شديد؟
لحظه‌اي كه علي را دزديدند، رومينا خيلي بلند جيغ كشيد. من داشتم تلفني با خانمم حرف مي‌زدم و صدايش را شنيدم. سريع پريدم از اداره رفتم خانه. ديدم علي را دزديده‌اند، خانمم هم در كوچه است و جيغ مي‌زند.
آدم‌رباها چند نفر بودند؟
دو نفر بودند. از قبل هم براي دزديدن علي برنامه داشتند چون ساعت تعطيلي بچه‌هايم را مي‌دانستند.
چرا آدم‌رباها كودك شما را انتخاب كردند؟
شايد به خاطر شغلي كه دارم، عده‌اي از دستم ناراضي هستند و مي‌خواهند تلافي كنند. مثلا گوشمالي‌ام بدهند يا مرا بترسانند.
شغل شما چيست؟
معاون كميته امداد امام خميني خاش هستم، با ٢٥ سال سابقه كار.
چه كاري كرده بوديد كه ممكن بود ديگران را ناراضي كرده باشد؟
مثلا ممكن بود كسي را معاف نكرده باشم يا اينكه به خاطر قانونمند بودنم در كارهاي اداري، كسي به خواسته‌اش نرسيده باشد. پيش خودم مي‌گفتم شايد با خود فكر كرده‌اند بگذار بچه‌اش را ١٠ روزي ببريم، ادب شود اما ديدم نه، يك ماه شد دو ماه، دو ماه شد سه ماه. تا اينكه خودشان به يكي از همكارانم زنگ زدند و از طريق او شماره‌شان را به من دادند. خبر داده بودند علي دست آنها است.
كي به پليس اطلاع داديد؟
همان لحظه اول آدم‌ربايي به پليس گفتم. البته خاش كوچك است براي همين همه زود خبردار مي‌شوند. مسوولان انتظامي هم قبلا من را در جلسه‌هاي اداري ديده بودند براي همين سريع خودشان را رساندند.
در خانواده كسي بود كه مخالف دخالت پليس باشد؟
نه چون خاش منطقه‌اي است كه حتما بايد نيروهاي امنيتي وارد عمل شوند، ما هم بيشتر متكي به پليس هستيم.
وقتي با شماره‌اي كه آدم‌رباها داده بودند تماس گرفتيد به شما چه گفتند؟
آنها در نخستين تماس، فقط شنونده بودند. اصلا حرف نمي‌زدند، مي‌ترسيدند صداي‌شان شناخته شود. فقط من صحبت مي‌كردم.
از سكوت‌شان عصباني نشديد؟
نه، چون عصبانيت به ضرر خودم بود.
به آنها چه گفتيد؟
فقط سه دقيقه طول كشيد، گفتم من با كسي مشكلي ندارم، نه در سيستم اداري و نه شخصي، بدهكار و بستانكار هم نيستم.
پليس اين تماس‌ها را كنترل مي‌كرد؟
دقيقا همه لحظه‌ها را چك مي‌كردند. تلفن‌ها هم چك مي‌شد. ما هم خبر مي‌داديم كه مثلا در فلان ساعت زنگ زدند، اينقدر حرف زدند و اين چيزها را گفتند.
ماموري در خانه شما نبود؟
نه اما همه‌جوره چك مي‌كردند.
شده بود پليس به شما بگويد كه ممكن است ديگر علي را نبينيد؟
خيلي شده بود اما من اميدم به خدا بود.
يعني گفته بودند ممكن است علي كشته شود؟
بله.
با اين حرف به پليس ترديد نكرديد؟
نه اصلا، مي‌دانستم خدا مزدم را مي‌دهد.
چقدر طول كشيد تا گروگانگيرها دوباره زنگ بزنند؟
يكي دو ماه بعد از تماس اول دوباره زنگ زدند و گفتند يك ميليارد تومان بايد بدهيد تا بچه‌تان را دوباره ببينيد. تهديد مي‌كردند.
چه تهديدي؟
اينكه گوشش را مي‌بريم، زبانش را مي‌بريم. اگر پول ندهي، بچه‌ات را نمي‌آوريم.
ظاهرا فيلمي از تهديدهاي‌شان هم فرستاده بودند؟
بله، فيلم دست بچه‌هاي اطلاعات بود. چون خيلي از نظر روحي آزارم مي‌داد، نگاهش نكردم.
آدم‌رباها گذاشتند با علي حرف بزنيد؟
بله؛ فقط ٩ ثانيه. در اين حد كه علي توانست بگويد «منم علي» يكهو طرف گفت قطع كن، چند روز بعد دوباره زنگ زدند و اين‌بار علي گفت مي‌خواهند گوشش را ببرند.
چرا بايد از شما يك ميليارد تومان بخواهند؟ چرا فكر كردند شما اين همه پول داريد؟
شايد به خاطر ماشين جكي بود كه چند وقت پيش خريده بودم. يك بار به يكي از همكارانم گفته بودم آخر چرا بچه مرا برده‌اند؟ گفت حتما ماشينت را ديده‌اند، فكر كرده‌اند ٤٠٠ ميليون تومان مي‌ارزد، در حالي كه من آن را ٤٠ ميليون تومان خريده بودم، بعد از سال‌ها كار در اداره.
شما حاضر بوديد پولي كه مي‌خواهند را پرداخت كنيد؟
آدم در اين شرايط كل زندگي‌اش را مي‌دهد. من هم حاضر بودم به خاطرم بچه‌ام، همه زندگي را بدهم. حاضر بودم يك تار مويش جابه‌جا نشود اما زندگي‌ام را بدهم.
هيچ فكر كرديد خودتان جداگانه با آدم‌رباها وارد مذاكره شويد؟
نه، با هماهنگي سربازهاي گمنام جلو مي‌رفتيم.
پليس درقبال درخواست يك ميلياردي آنها به شما گفت چه واكنشي داشته باشيد؟
پليس گفت بگو چشم، پيگير هستيم، مدتي كه طول كشيد، ديدند من نمي‌توانم يك ميليارد را جور كنم، رقم درخواستي شان را اول به ٧٠٠ ميليون و بعد به ٥٠٠ ميليون تومان رساندند.
پليس به شما نمي‌گفت صحبت را طولاني كنيد؟ براي رديابي مخفيگاه آدم‌رباها؟
اصلا نمي‌شد اين كار را كرد چون آدم‌رباها در كشور خارجي بودند، در پاكستان.
خانه‌تان در نبود علي چه شرايطي داشت؟
شرايط خانه، در نبود علي آقا، بسيار سرد و بي‌روح بود. من هميشه دم در حياط بودم. چشمم به در بود. فكر مي‌كردم ممكن است هر لحظه بچه‌ام را آزاد كنند، او برسد خانه و بيايد در بزند، من هم بروم در را برايش بازكنم. خانمم هم مدام دست به دعا و قرآن بود.
دخترتان چطور؟ او لحظه آدم‌ربايي را با چشم ديده.
رومينا فرزند سوم من است، او بسيار وحشت كرده بود، هنوز هم خيلي مي‌ترسد.
آدم‌رباها چطور راضي شدند علي را بدون دريافت هيچ مبلغي آزاد كنند؟
آخرسر پس از ٥ ماه، نيروهاي انتظامي و سربازان گمنام رابط فرستادند، معتمدين و ريش سفيدها هم وارد عمل شدند تا بچه را تحويل دادند.
ريش سفيد‌ها كجايي بودند؟
از همشهري‌هاي خود آدم‌رباها بودند.
آدم‌رباها پاكستاني هستند؟
نه ايراني هستند اما مي‌روند آن‌ور.
هيچ كدام‌شان دستگير نشدند؟
نه
علي چه روزي آزاد شد؟
جمعه، ٨ مرداد گفتند آماده باشيد، ان‌شاءالله خبري از علي به شما مي‌رسد. چند ساعت بعد، دو بامداد علي را آوردند و تحويل‌مان دادند.
مي‌توانيد آن لحظه را توصيف كنيد؟
ان‌شاءالله براي كسي پيش نيايد. از بس خوشحال بودم، فكر مي‌كردم خواب مي‌بينم. علي را بغل كردم. گريه كردم. بوسيدم. خدا را شكر
علي هنگام آزادي، ١٤٤ روز بزرگ‌تر شده بود، در جايي غير از خانه، چه تغييري كرده بود؟
چون در بيابان و كوه نگهش داشته بودند، صورتش خيلي سوخته و سياه شده بود. لهجه‌اش هم كاملا از فارسي به بلوچي برگشته بود
يعني زبانش تغيير كرده بود؟ چرا؟
بله، چون نزديك شش ماه آنجا، پيش آدم‌رباها در پاكستان مانده بود، زبان آنها را ياد گرفته بود تا بتواند باهاشان حرف بزند. اصلا فارسي را گم كرده بود.
آثار ضرب و شتم روي بدنش بود؟
نه، سلامت بود.
علي اكنون از گروگانگيري چيزي تعريف مي‌كند؟
بيشتر از كارهايي كه آنجا انجام مي‌داده، اينكه آنجا روستا بوده، برق نداشته، با چراغ قوه بيرون مي‌رفتند و از اين جور چيزها.
از اينكه كتكش زده باشند چطور؟
مي‌گفت خيلي اذيتش مي‌كردند.
روستاي مخفيگاه آدم‌رباها در كوه بود؟
بله، پسرم را هم در چادر يا كپر روستايي كه در كوه بود نگهش مي‌داشتند.
رفتاري ندارد يا حرفي نمي‌زند كه نشان‌دهنده ترس از آن حادثه باشد؟
نه.
دخترتان چطور؟ رومينا؟
او چرا، ما بيشتر نگران او هستيم. از آن صحنه بسيار وحشت‌زده است. مثلا شب‌ها مي‌گويد بابا نگهباني بده تا من بخوابم. مي‌گويم من پيشت هستم اما باز مي‌ترسد. بايد او را پيش دكتر ببريم، علي را هم همين‌طور.
اين ١٤٤ روز را مي‌توانيد توصيف كنيد؟ از روزي كه علي را دزديدند تا روزي كه دوباره او را ديديد؟
انگار ١٨ اسفند تا حالا برايم يك خواب بوده. باورم نمي‌شود بچه‌ام پيشم است.   302




یکشنبه 31 مرداد 1395 - 07:12:00





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن