تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 17 آبان 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):ما اهل بیت رسول خدا(ص) وسیله ارتباط خدا با مخلوقاتیم ما برگزیدگان ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827001104




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

رئیس احمد نعمانی؛ حکیمِ فارسی سرای هند - پرتال فرهنگی هنری استان بوشهر


واضح آرشیو وب فارسی:سیرنگ: رئیس احمد نعمانی بدون شک حکیم ترین شاعر در میان فارسی سرایان معاصر هندوستان است. در بیت بیت اشعار وی، پنهان و آشکارا، حکمت و اندرز و پند و نصیحت پدرانه و مشفقانه و مؤمنانه، آشیانه گزیده است.به گزارش سیرنگ محمدجواد آسمان یکی از شاعران معاصر کشورمان که دستی هم در پژوهش های ادبی دارد، در مقاله ای به معرّفی رئیس احمد نعمانی، شاعر پارسی سرای هندوستانی و نقد و بررسی شعر او پرداخته است. در ادامه، این مقاله را به همراه نمونه هایی از سروده های این شاعر هندی خواهید خواند: رئیس احمد نعمانی، شاعر معاصر فارسی سرای هند، در سال ۱۳۳۶ خورشیدی در دهستان کانته واقع در شهرستان مرادآباد استان اتّرپرادش هندوستان به دنیا آمد. او تحصیلات ابتدایی را در دهستان زادگاهش گذراند و سپس برای گذراندن دوره های متوسّطه و دبیرستان به شهر لکهنو مهاجرت کرد و در مدرسه ی دارالعلوم ندوةالعلما و کالج ممتاز این شهر به ادامه ی تحصیل پرداخت. وی سپس تحصیلات دانشگاهی خود را نیز تا اخذ درجه ی دکترا در دانشگاه همین شهر سپری نمود. او که اینک در سراسر شبه قارّه به عنوان یکی از شاعران سرآمد اردو و پارسی شناخته می شود، تألیفات فراوانی در حوزه شعر و ادب دارد؛ از میان این آثار متعدد می توان به مواردی از این دست اشاره کرد: در حوزه ی پژوهش ادبی، کتاب هایی مانند «نصاب فارسی» (آموزش منظوم زبان فارسی)، «حدیث حیات» و «طورِ معنی» (هردو تذکره های شاعران فارسی هند)، و در حوزه ی شعر اردو و فارسی کتاب هایی مانند «سرمه ی اعتبار»، «برات معنی»، «ریاض عقیدت»، «فروغ نوا»، «چراغ نوا»، «صلوة و سلام»، «سلام به حضور خیرالأنام»، «جمال مصطفی(ص)» و... رئیس احمد نعمانی اکنون در دانشگاه اسلامی شهر علیگره مشغول تدریس زبان و ادبیات فارسی ست. درباره  شیوه  شاعری رئیس احمد نعمانی رئیس احمد نعمانی بدون شک حکیم ترین شاعر در میان فارسی سرایان معاصر هندوستان است. در بیت بیت اشعار وی، پنهان و آشکارا، حکمت و اندرز و پند و نصیحت پدرانه و مشفقانه و مؤمنانه، آشیانه گزیده است. آیا نمی توان ابراز ارادت های پنهان و آشکار رئیس احمد نعمانی در شعرش نسبت به شعرای بزرگ عارف منش گذشته ی ادب فارسی ـ به ویژه حافظ ـ را جلوه ای از اراده ی پا گذاشتن این شاعر در همان جاده تلقی کرد؟ آیا این عرض ارادت، نشان گر همان اراده نیست؟ شعر نعمانی در راهی گام می زند که سنت شاعران کهن پارسی سرا آن را هموار کرده است. بر همان منوال، تحمیدیه ها و مناقب، بخش عمده ای از شاکله ی محتوایی شعر وی را قوام بخشیده اند. دعا و مناجات با خدا یا التجا به پیامبر(ص) شعر نعمانی را تماماً به شعری دینی بدل کرده اند (شعرهای ۱، ۲، ۴، ۵، ۶، ۸، ۹). در همین راستا و با عنایت به آنچه که در پیرامون شاعر در سرزمین هندوستان برای شاعر ما زمینه  مساعد مضمون تراشی فراهم آورده است، او در شعرش مدام بت پرستی را راه مخالف توحید و خداپرستی می بیند (شعرهای ۱، ۸)؛ گو آن که نقطه ی انشقاق همه  کژی ها و کژروی های سپسین، همین جاست. نعمانی در شعرش خود را در رسته و دسته مؤمنان بی بخار و منفعل نمی گنجاند؛ ستم ستیزی شاخصه عملی دین باوری اوست (شعر ۱). از همین رهگذر، و شاید به عنوان نمونه ای عینی تر از شمشیر حق طلبی برکشیدن نعمانی در شعرش، می توان به انتقاد وی از «فقر» اشاره کرد؛ هرچند ضمنی و زیرپوستی! (شعرهای ۲، ۳). دینی بودن اشعار رئیس احمد، البته با نمود و تجلی عشق و تغزل در شعر او منافاتی ندارد. عشق در سروده های این شاعر هندوستانی، طیفی از عرش تا فرش را در بر می گیرد (شعرهای ۲، ۳، ۴، ۶، ۷، ۸، ۱۰) و از همین رو تفکیک دقیق عاشقانه های آسمانی و زمینی وی ناممکن است و در بسیاری از موارد، آن معشوق نقاب دار پنهان و آشکار، در هر دو آینه نمودار و تأویل پذیر است. اما نعمانی را حکیم خواندیم و باید بر این نکته پای بفشاریم که بیان حکمات در شعر وی خشک و شعارگونه نیست؛ او ذکر یک فراز حکیمانه را گاه تنها در یک بیت از یک غزل سراپا عاشقانه هم غنیمت می شمارد. فرصت شمردن مجال شعر برای عرضه ی اندرزهای پیرانه از دیگر ویژگی های شعر نعمانی ست؛ چه پند دادن خویشتن باشد و چه نصیحت کردن دیگران (شعرهای ۱، ۲، ۴، ۵، ۱۰)... و این شاید حکایت گپ زدن با در است به امید شنودن دیوار! نعمانی اما جز ملامت و توبیخ خود، گهگاه به ستایش ضمنی خویش هم در شعرش پرداخته است؛ باز نمود دیگری از سنن ادبای پیشین... (شعرهای ۱، ۳، ۴، ۵، ۱۰) و صد البته در چنین مواردی لطف سخن شاعر آن قدر هست که گرد تکدری بر خاطر مخاطب ننشیند و این عزت نفس را به حساب غرور بی جای شاعر نگذارد. چیزی که چنین حسن نیتی را قوت می بخشد، همانا قوت فنی و محتوایی شاعر زبان آور ماست که در ابیات زیادی با هماوردان برجسته  پیشینش پهلو می زند. از دیگر وفاداری های شعر نعمانی به شیوه و نمط شعر شاعران پیشین، التزام به تخلص است که در مؤخره  اکثر اشعار شاعر به چشم می آید (شعرهای ۱، ۲، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، ۱۰). گلایه و شکایت از ناشناخته بودن حق و حق طلبان در این جهان و بالأخص در محیط پیرامونی شاعر، از دیگر دست مایه های شاعر جان آگاه ما برای مضمون پردازی بوده است (شعرهای ۱، ۹، ۱۰). و نکته  پایانی، احساس غربت و تنهایی که شاعر ما مخاطب را محرم دیده و از آن با او سخن گفته است (شعرهای ۴، ۶، ۷، ۸، ۹)؛ همان غربتی که مشترک ترین حس همه ی انسان هاست و شاعر (آن که گیرنده های دریافتش حساس تر است) بیشتر و قوی تر از دیگران به آن مبتلاست. نمونه هایی از سروده های رئیس احمد نعمانی یک) چه در حرم سپری شد، چه در صنم کده ها گذشت عمر، دریغا! که در الم کده ها به هر دیار، شکنجه کشند حق طلبان کجاست راه رهایی از این ستم کده ها؟ به مصرِ زیست نگه کن به حالِ فرعونان دمی بیا به تماشای این هرم کده ها نگاه دار، خدایا! حرم نشینان را ز مکر و فتنه که بافند در صنم کده ها دوای خاطرِ آشفته ام، «رئیس!»، هنوز تبسّمی ست که غم را برَد ز غم کده ها دو) از دست داده ام همه خویش و گُزیده را یا رب! کجا برَم دلِ حرمان خریده را؟ انکار اگر که چشمه  حیوان همی کند، معذور دار، لب به لبت نارسیده را بی ارزشیّ، به خواسته  خود روا مدار از کف مده دلِ به تبسّم خریده را آیینه ای بگیر و ببین روی دل کَش ات وز من مپرس، حرفِ به لب نارسیده را ایزد، جهان به حسبِ مرادت نیافرید ای دل! مجوی بیهُده رنگِ گُزیده را بی چارگی، «رئیس!»، به خود کس نخواسته ست عیبی مگیر، مفلسِ دامن دریده را سه) خوشا وقتیّ و ساعاتی سعیده، که باشد گُل عذاری پیشِ دیده ولی کی باورِ من گردد این حرف؟ شنیده کی بوَد مانند دیده؟ چنانچه دیده و بشنیده باشی، هزاران انقلاب آمد به گیتی نصیبِ من نگشته هیچ چیزی، به جز این یک دلِ آفت رسیده گرفتی جا چو در کوی دلِ من، نمی آیی چرا در منزلِ من؟ که تا از گفت وگوی تو بدانم، که پی بردی به حرفِ ناشنیده نمی دانم؛ چه احوالِ تو باشد؟ چه رنگِ عارض و خالِ تو باشد؟ اگر دانی که چشمِ شرمگینت، چو افسونی ست در دل ها دمیده هزاران بار در باغِ خیالت، گلِ نظّاره چیدم از جمالت ولی صد حیف، دستِ بی زرِ من، نه یک ره تا به دامانت رسیده نمی دانم؛ چه داری در دل از من؟ یقین دارم بدین مضمون روشن نیابی چشمِ بینایی چو چشمم، نبینم چون تو خوبی برگزیده غزل هایی در اوصافِ تو گفتم، هزاران گوهر معنی بسفتم پسندت افتد ار بیتی ز شعرم، به مدحِ خویشتن گویم قصیده!! چهار) نه همخیالِ من این جا کسی، نه همسخنم ز هندم و نتوان گفت هند را وطنم اثر چو در دلِ خوبان نمی کند سخنم، برای چیست، خدایا! زبانه در دهنم؟ به خویش گم شده، افسرده ای، شکسته دلی همین نشانه بس است از پیِ شناختنم شرارِ خرمنِ هستی ست آرزو، لیکن چگونه تابِ وصالِ تو آرزو نکنم؟ کسی که نامِ تو را بُرد، راحتم ببُرید همان که راهنما بود، گشت راهزنم دریغ! کس نتواند که از خدا پرسید چه بود قصد، ز وارونه بخت ساختنم جمالِ دل کَشِ جانان، نکرد هیچ خطا «رئیس!» کُشته ی تیغِ نگاهِ خویشتنم پنج) صد بار گفته ام به دلِ حق پسندِ خویش حق را بیاب تا برهی از کمندِ خویش فرصت ز دردهای عزیزان نیافتم تا یافتم خبر ز دلِ دردمندِ خویش تا باز شد دو دیده ی هوشم به روزگار، دیدم به روی آتشِ غم ها سپندِ خویش یا رب! شعورِ حق نگری ده به دوستان تا کی نثارِ بزم کنم زهرخندِ خویش!؟ آخر کجاست منزلِ مقصود؟ تا به کی ـ در عرصه ی امید، دوانم سمندِ خویش؟ دارد چرا امیدِ شنیدن ز دیگران؟ آن پندگو که کار نبندد به پندِ خویش من رایگان فروشِ دلم، ای که می خری! در جیبِ خود بدار همه چون و چندِ خویش با آن که صد هزار ستم دیده ام، «رئیس!» ایذای هیچ کس نکنم از روندِ خویش شش) نمی دانم؛ کجا دل با همه هوش و هنر گم شد؟ خدایا! رهنما باش آن که را سمتِ سفر گم شد خدایا! تا چه جادو کرد گفتارِ دل آویزش؟ رهِ بازآمدن از یاد رفت و نامه بَر گم شد چه ها از دست دادم من؟ که جایش یافتم دردی چه خواهم کرد، ای دل! بعد از این، این هم اگر گم شد؟ به کوی گُل عذاران، دل عجب سرگشتگی دارد!! به صد حیلت به خویش آوردمش، بار دگر گم شد «رئیس!» احوالِ ابنای زمان را با که باید گفت؟ به نیرنگِ تماشا، عاقبت عقلِ بشر گم شد... هفت) به سفینه درنیاید، به کتاب درنگنجد که شمارِ رنج هایم به حساب درنگنجد به سؤالِ بی سؤالان، چه دهی جواب؟ ای جان! که جوابِ پرسشِ ما به جواب درنگنجد به نقاب، چند پوشی رخِ همچو ماهِ خود را؟ که جمالِ ماهِ تابان به حجاب درنگنجد به چه شیوه جا گرفته به دلِ حزینم؟ آن که به نظاره ها نگنجید و به خواب درنگنجد ز کجاست در دو چشم و لب و عارض و جبینت؟ شرری که در لباسِ میِ ناب درنگنجد چه بلاست این غمِ دل؟ که زبانه های طورش به سکوت می نسازد، به خطاب درنگنجد چه کند «رئیسِ» نادان؟ که تجلّیاتِ جانان، به شهود برنتابد، به غیاب درنگنجد هشت) رقیبان را نظر هست و نظر نیست نگارِ ما بشر هست و بشر نیست نگاهش سوی کس هم نیست، هم هست به شوقِ کس اثر هست و اثر نیست بلا و دردِ او، از من چه پرسید؟ به جانِ من! اگر هست و اگر نیست به کوی شاهدِ نادیده رویی شب و روزم گذر هست و گذر نیست در این ره، نارسیدن هم وصال است به هر گامش خطر هست و خطر نیست خیالِ چهره اش با زلف پیوست شبِ ما را سحر هست و سحر نیست پرستد هرکه اصنامِ خیالی، همه کارش ضرر هست و ضرر نیست «رئیس!» از کرده مانَد نامِ مردان سخن گفتن، هنر هست و هنر نیست!! نُه) ای که از چشمت قیامت ها گذشت! هیچ می دانی چه ها بر ما گذشت؟ آشکارا گشت کیدِ کافران حرفِ دل از رمز و از ایما گذشت من نمی دانم؛ چه بر ما بگذرد؟ از حدودِ سر گر این سودا گذشت سُرمه خواهد کرد مَرمَر را به کوه آنچه از این دوستان بر ما گذشت زندگانی چیست؟ یک دریای خون ای خوشا آن کس کز این دریا گذشت داورا! ای یاورِ مستضعفان! موج های خون ز سرها واگذشت خاک پایش سرمه ی چشمم، «رئیس!» آن که از هفت آسمان تنها گذشت دَه) کمالِ مرد، به اوصافِ علمی و ادبی ست دلیلِ بی هنری، لافِ نسبتِ نسَبی ست من و نیاز به صهبا!؟ چه گفت وگوی صبی ست!؟ نشاطِ من همه مرهونِ ذوقِ تشنه لبی ست معلّمم به جز از قولِ راست، درس نداد ز من توقّعِ باطل، خیالِ بولهبی ست شنیده ام چو حدیثِ فراق از لبِ نی، دلم گرفته ز صوتِ ترانه ی طربی ست عنانِ عشق به دستِ خرد نداده قضا من و ندیدنِ خوبانِ شهر، بوالعجبی ست به دادِ من نرسی گر، فریبِ وعده بده دل است؛ دل!! نه کم از آبگینه ی حلبی ست حدیثِ شوق، به ایما خوش است؛ فاش مگو بگو؛ چه مقصدت از خنده های زیرلبی ست!؟ کسی که کارِ لئیمانه می کند شب و روز، چه حاصلش ز دعا و درودِ نیم شبی ست!؟ «رئیس!» حرفِ ریایی به گفته هایم نیست «اگرچه عرضِ هنر پیشِ یار، بی ادبی ست»


شنبه ، ۳۰مرداد۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیرنگ]
[مشاهده در: www.tnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 128]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن