تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن را بر مؤمن، هفت حق است. واجب ترين آنها اين است كه آدمى تنها حق را بگويد، هر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836957111




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دخترانه


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: دخترانه
يك‌شنبه تولد ريحانه است. دخترهاي كلاس تصميم گرفته‌اند يك تولد جمع و جور خودماني برايش بگيرند...
نویسنده : مريم رضوي 

يك‌شنبه تولد ريحانه است. دخترهاي كلاس تصميم گرفته‌اند يك تولد جمع و جور خودماني برايش بگيرند. ندا، قول كيك داده. مستانه هم گفت: «من شمع مي‌خرم، برنامه دارم براش». برنامه‌ريزي‌ها درگوشي و آرام، طوري كه نه استاد بشنود نه ريحانه كنجكاو شود، سر كلاس تاريخ ادبيات، انجام شد. فقط مانده يك جاي مناسب پيدا كنيم. پيشنهادها متفاوت است اما يكي يكي خط مي‌خورند. اولين پيشنهاد را سمانه داد و گفت بيايد خانه ما، اما خانه‌شان از دانشگاه خيلي دور است، تا برويم و برگرديم شب شده. ليلا گفت: كافه دانشگاه چطوره؟ بچه‌ها مخالف بودند؛ «اينجا خيلي شلوغه، در ضمن ساعت چهار بعداز ظهر هم تعطيل مي‌كنه». گزينه بعدي پارك بود؛ هر چه روي نقشه گشتيم و فكر كرديم، نتوانستيم پارك مناسبي پيدا كنيم كه به دانشگاه هم نزديك باشد.
مستانه با عصبانيت گفت:‌ اي بابا، پس كجا ديگه؟ مي‌مونه كافي‌شاپ ليالي، كه سودي اينا مي‌رن. هم نزديكه، هم زود تعطيل نمي‌شه.
چاره‌ ديگري نداشتيم. تنها گزينه‌مان همين بود. كافي‌شاپ ليالي!
علي هميشه تذكر مي‌داد كه پايم را توي هيچ كاپي‌شاپ نگذارم، مگر اينكه خودش باشد. خودش هم كه هست مي‌گويد: فضاي اين كافي‌شاپ‌ها با حالم جور نيست به همين دليل است كه من زياد كافي‌شاپ نرفته‌ام.
نمي‌توانستم به بچه‌ها بگويم نمي‌توانم بيايم، بالاخره بعد از كلي كل‌كل كردن جايي پيدا شده بود كه همه سرش به توافق رسيده بودند. با خودم گفتم: امشب علي رو راضي مي‌كنم.
علي اولش راضي نمي‌شد. مي‌گفت يك جمع دختر چادري مي‌خوايد بريد كافي‌شاپ تولد بگيريد؟ گفتم: وا! مگه چادري‌ها تولد نمي‌گيرن؟ يا چادري‌ها نبايد كافي‌شاپ برن؟
ـ نمي‌گم تولد نگيريد يا كافي‌شاپ نريد، مي‌گم يه جاي ديگه رو انتخاب كنيد، اينجا فضاي چندان مناسبي نداره. بالاخره همين چادري بودن شما يه حريم دورتون ايجاد كرده كه...
خسته بود و حوصله نداشت بيشتر از اين با من بحث كند، حرفش را نيمه‌كاره رها كرد و گفت: من دلم خيلي راضي نيست، ولي تصميم با خودت و رفت كه بخوابد.
بالاخره عصر يك‌شنبه رسيد و با هزار ترفند ريحانه را كشانديم سوي كافي‌شاپ، جوري كه حسابي سورپرايز شود. فضاي كافي‌شاپ تاريك بود. شيشه‌ها را رنگ سياه زده بودند، هيچ نوري نبود مگر چند هالوژن بي‌رمق. با ورودمان پسري كه تك و تنها يك گوشه نشسته بود بلند و گوش‌خراش گفت: حاج خانما رسيدن، صلوات! اخم‌هايم توي هم رفت. دختركي از آن گوشه‌ ديگر سرش را از روي ميز بلند كرد و رو به ما نيشخندي زد. پسرك نوجواني هم كه با يك دختر دبيرستاني گوشه‌ ديگر نشسته بودند به پچ‌پچ كردن، بلند بلند خنديد و گفت: نگيرنمون صلوات!
به هر طريق بود تولد كوچك‌مان تمام شد اما هيچ كس انگار راضي و خوشحال نبود. وقت برگشتن ليلا دلخور و شاكي گفت: يعني يه جايي نبايد توي اين شهر باشه كه چهارتا دختر چادري بتونن برن با خيال راحت بشينن و گپ بزنن؟

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۶:۰۸





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 124]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن