واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری پانا: به بهانه سالروز در گذشت خسرو شکیبایی؛ صدایت جادو داشت تصویرت مهربانی امروز صبح یاد هشت سال پیش افتادم ،جایی که از بیمارستان پارسیان تهران اخبار خوشی نمی رسید ؛هیچ کس منتظرنبود که عمو خسرو اتوبوسش را شبانه در پارکینگ بگذارد مانند هامون شیداگونه لیلا را بی مجنون بگذارد ما را بی رضای خانه سبز کند اما عمو خسرو تو برای ما زنده ای چون تنها صداست که می ماند و تصویرت در قاب مهربانی هیچ خانه ای بیرون نخواهد رفت.
۱۳۹۵ دوشنبه ۲۸ تير ساعت 09:16
عمو خسرو سلام ؛انگار همین دیروز بود که بار سفر را بستی و از میان خیل طرفداران هنر و اهالی سینما رخت بر بستی تا صدای زیبایت که جادو می کرد را در دنیای دیگری به طنین وا داری . سلام بر تو که تصویرت مهربانی داشت و هر گاه که از قاب تلویزیون به مخاطبانت نگاه می کردی گویی دیگر میان تو و ما شیشه ای نبود و نگاه نافزت بدون هیچ حبابی با ما سخن می گفت. امروز نزدیک به هشت سال از رفتنت می گذرد اما ما ان را باور نداریم چون صدا همیشه زنده است و تنها صداست که می ماند، به همین دلیل است رضا صادقی خواننده پاپ درباره تو می گوید صدای خسرو شکیبایی سحر و جادو داشت. او ادامه می دهد بعضى آدمهـا قلب سبزشون خانه هاى سبز زیادى و آباد میكنه و صداى گرمشون دلهاى زیادى رو عاشق ، عمو خسرو شكیبایى ، روح سبزت همیشه شاد و صداى گرمت همیشه مانا .. دوستانم حتما البوم هاى نامه ها و نشانه هارو با اشعار جناب صالحى و صداى عمو خسرو بزرگ رو بشنوید ، و جادوى تاثیر صدا رو در روحتون حس میكنید ... درسته مشكى رنگ عشقه اما خونه ما هنوزم سبز سبزه عمو. می دانم برخی تو را «خسرو» سینما مینامند و گروهی «هامون» اما تو برای همه بازیگران که همبازی تو بودند عمو خسرو بودی و خواهی بودهنوز دیری از گرفتن جایزه نخل طلایی توسط شهاب حسینی نگذشته است ؛او که همیشه و هر زمانی که جایزه ای در سینما گرفت تو را یاد کرد و عنوان کرد تو را می توان با هر نامی خواند اما عمو خسرو تو بازیگر لحظههای به یادماندنی من و ما و ..... هستی. شاید بتوان بهترین اثری که در سینما خلق کردی را هامون نامید ؛هامونی که قبل از آن نمایشهای بسیاری را به روی صحنه بردی و همین درخششها بود که چشمان تیزبین داریوش مهرجویی، تو را کشف کرد. کارگردانی که دنبال مردی بود در قامت «هامون» و به همان اندازه شیدا و شوریده که صدایش طنین ملودی می داد و همین گونه تو هامون سینمای ایران شدی. چندی پیش از زمان حمید طالقانی کارگردان آخرین مجموعه ای که خسرو شکیبایی در آن به ایفای نقش پرداخته بود شنیدم ؛باید با خسرو شکیبایی زندگی کنی تا او را بشناسی او به ما درس زندگی می داد و از او نکته های زیادی را یادگرفتم او می گفت قرار بود بار دیگر در قاب دوربینش بروی و قولی داده بودی و یک روز قبل از درگذشت نا بهنگامت حتی از زمان فیلمبرداری پرسیده بودی اما یک روز بعد از آخرین صحبتت دیگر صدایی از تلفنت طنین نداشت که بگوید عمو جان بفرمایید. خسرو شکیبایی هامون را بازی کرد و در سینما ماند و دیگر برایش فرقی نمیکرد «اسد» و «صفا»ی فیلم «پری» باشد یا «گشتاسب» فیلم «سارا»،«رضا»ی «کیمیا» باشد یا پدر دوقلوهای «خواهران غریب»، راننده خسته «اتوبوس شب» باشد یا روشنفکر سرخورده «درد مشترک»، «مدرس» باشد یا «مراد بیگ» ... یک قانون ثابت در تمام این نقشها وجود داشت؛ او همیشه عاشق بود! عاشق بود و این عشق را به بازیگر مقابلش هم میبخشید آنچنان که همه بازیگران مقابل او همچون رضا کیانیان، بیتا فرهی، مهرانه مهینترابی، رامبد جوان، هدیه تهرانی و ... گفتهاند او همیشه به بازیگر مقابلش کمک میکرد تا بهتر بازی کند. او عاشق بود ؛ عاشقی که هر هفته منتظرش بودیم تا درب خانه سبز باز شود و عمو خسرو به میزبانی ما بیاید و ما نیز با چشمانی پر از امید به دیدن خانه سبزی بنشینیم که از آن امید الهام می شد. این عشق فقط در سینما خلاصه نمیشد. پسربچه دیروز که در تمام دوران کودکی به همراه پدرش، خود را به جادوی پرده نقرهای سینما سپرده بود، به همان اندازه هم عاشق شعر بود. خوب هم شعر میخواند و با خواندن شعرهای فروغ، سهراب، سید علی صالحی یا محمدرضا عبدالملکیان و ... ما را در این عشق نیز شریک کرد. صبح روز 28 تیر سال 87 چه کسی میدانست در اتاق سرد بیمارستان «پارسیان» چه مرد شوریده حالی خفته است.چه کسی باورش میشد با آن صدای گرمش با آن حضور شیداییاش، این چنین آرام خفته باشد اما او همه را غافلگیر کرد! «و رفت تا لب هیچ...» امروز دقیقا هشت سال از آن روز میگذرد، روزی که در اوج گرمای تابستان، هوا سرد سرد بود. امیر حسین اشرفی/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاری پانا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]