تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خود را ملزم به سکوت طولانی کن، چرا که این کار موجب طرد شیطان بوده و در کار دین،...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820269611




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

فارس گزارش می‌دهد از حفاری قبر در جبهه و توفیق اجباری شهادت تا نجات بولدزر از دل دشمن


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: فارس گزارش می‌دهداز حفاری قبر در جبهه و توفیق اجباری شهادت تا نجات بولدزر از دل دشمن
خبرگزاری فارس: از حفاری قبر در جبهه و توفیق اجباری شهادت تا نجات بولدزر از دل دشمن
دیدم چند نفر از رزمندگان بالای قبرم ایستاده‌اند و دارند مرا با سنگ و خاک می‌پوشانند و می‌گویند: «حالا که توفیق رسیدن به مقام شهادت را نداری می‌خواهیم خودمان تو را به این توفیق برسانیم».

به گزارش خبرگزاری فارس از مازندران، پای صحبت‎های رزمندگان و خانواده‎های شهدا که می‌نشینی، خاطرات تلخ و شیرینی بیان می‌کنند که می‎توان از این خاطرات منشوری از سیره شهدا به نسل جدید و آینده ارائه کرد، آنها که چه از کودکی و چه در دوران رزمندگی با شهید مأنوس بودند، می‌توانند بهترین راوی در معرفی شهیدشان باشند. خبرگزاری فارس در استان مازندران پای صحبت‌ها و خاطرات رزمندگان و خانواده شهدا نشسته و بدون دخل و تصرف در متن، بیانات ارزشمند خانواده‌های معظم شهدا را در اختیار اقشار مختلف جامعه قرار داده است که در ذیل بخش دیگری از این خاطرات از نظرتان می‌گذرد. * بدشانسی برای شهید شدن عقیل صفری از رزمندگان لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس بیان می‌کند: جزو نیروهای اطلاعات عملیات بودیم و مأموریت داشتیم از تنگه‌های حساس و استراتژیک کورک و حاجیان، اطلاعات مناسبی پیدا کنیم.  

فاصله نیروهای ما تا عراقی‌ها حدود 15 کیلومتر بود و ما وظیفه داشتیم با نزدیک شدن به مناطقی که مورد نظر فرماندهان بود، عراقی‌ها را قبل از روشن شدن هوا در خاک خودشان و قبل از انجام هرگونه اقدامی زمین‌گیر کنیم. در ساعات اولیه حمله، ابتکار عمل در دست نیروهای ما بود و توانسته بودیم تلفات زیادی را به عراقی‌ها تحمیل کنیم اما رفته رفته ورود نیروهای کمکی عراق و از طرفی فاصله زیاد نیروهای ما، باعث شد بر خلاف انتظار ما، با تلفات زیادی مواجه شویم. پرتاب نارنجک پاهای یکی از رزمندگان را قطع کرده بود و به دلیل این که نیروی کمکی در آن منطقه نبود، تصمیم گرفتم وی را به عقب منتقل کنم، در تیررس مستقیم عراقی‌ها بودیم اما نمی‌توانستم این رزمنده مجروح را در آن شرایط سخت رها کنم و به‌تنهایی به عقب بازگردم. پس از طی کردن مسافت طولانی، در پشت صخره‌ای پناه گرفتم تا کمی استراحت کنم و دوباره به راه خودم ادامه دهم، پشت آن صخره یکی از دوستان صمیمی آن رزمنده‌ای که من حملش می‌کردم حضور داشت، همین که آن وضعیت را دید دیگر نگذاشت من دوستش را حمل کنم و با وجود اصرارهای فراوان من، دوستش را به دوش گرفت و پس از کمی استراحت آماده حرکت به سمت نیروهای خودی شدیم.  

همان لحظه که این دو نفر از پشت صخره بیرون آمدند، در تیررس عراقی‌ها قرار گرفتند و با تیربار سنگین عراقی‌ها مواجه شدند، من که به‌شدت تحت تأثیر این صحنه قرار گرفته بودم در حالی که توان انتقال دو جنازه را نداشتم در سریع‌ترین زمان ممکن به عقب بازگشتم و با دادن نشانی آن مکان، نیروهای امدادی را به آن منطقه فرستادم. وقتی نیروهای امدادی با جنازه‌ها به عقب بازگشتند در کمال تعجب دیدم آن رزمنده‌ای که دوپایش قطع شده بود در آن حمله تیربارها، آسیبی ندید و کسی که او را به دوش کشیده بود به شهادت رسید، باورم نمی‌شد که در یک قدمی رسیدن به افتخار شهادت بودم اما جایم را با کسی که انگار از من بیشتر به شهادت نزدیک بود، عوض کردم.  * وقتی داشتم زنده‌به‌گور می‌شدم ولی نصیری دیگر رزمنده لشکر ویژه 25 کربلا اظهار می‌کند: ‏در منطقه هورالعظیم، خود را برای عملیات بدر آماده می کردیم، چند ساعت به فرا رسیدن زمان اعلام آغاز این عملیات باقی مانده بود و شور و شعف رزمنده‌ها لحظه به لحظه برای شرکت در این رزم بزرگ بیشتر و بیشتر می‌شد.  

دستور فرماندهی مبنی بر احتمال استفاده عراق از بمب‌های شیمیایی و تأکید بر اصلاح سر و صورت برای کاهش خطرات این بمب‌ها، رزمندگان را به این کار مشغول کرده بود، صدای دعا و مناجات بچه‌ها هم لحظه‌ای قطع نمی‌شد و این حالات عرفانی، معنویت هورالعظیم را چندبرابر کرده بود. رزمندگان به‌رغم آن که در تکاپوی مهیا کردن خود برای جا نماندن از قافله دعاگویان و خداحافظی با یکدیگر بودند، لحظه‌ای از گوش کردن به دستورات و فرامین فرماندهی نیز غافل نمی‌شدند تا این لحظه، رزمنده‌ها در کنار یکدیگر و در جمع‌های چند نفره یا با هم حرف و صحبت و شوخی می‌کردند یا به ذکر دعا و مناجات مشغول بودند. زمان کمی تا فرا رسیدن عملیات باقی مانده بود که دستور دیگری از ستاد فرماندهی ابلاغ شد، دستور آمده بود نیروها برای در امان ماندن از خطرات گسترده بمب‌های شیمیایی عراقی‌ها، سنگرهای انفرادی درست کنند و در آن مکان‌ها مستقر شوند. بچه‌ها پس از شنیدن این دستور تمام کارهای خود را رها کردند و شروع به ساختن سنگرهای انفرادی کردند، من هم که در آرزوی رسیدن به شهادت می‌سوختم، با تلاش فراوان قبر کوچکی برای خودم آماده کردم و به‌دلیل خستگی فراوان ناشی از کندن قبر، داخل آن خوابیدم، هنوز مدت زمان زیادی از خوابیدنم نگذشته بود که احساس سنگینی کردم. چشم‌هایم را که باز کردم دیدم چند نفر از رزمندگان بالای قبرم ایستاده‌اند و دارند مرا با سنگ و خاک می‌پوشانند، گفتم: «چه‌کار می‌کنید؟» گفتند: «حالا که توفیق رسیدن به مقام شهادت را نداری می‌خواهیم خودمان تو را به این توفیق برسانیم و زنده زنده تو را دفن کنیم!» صدای خنده آنها هورالعظیم را فرا گرفته بود. ‏ * نجات بولدزر از دل دشمن محمدعلی فغانی از رزمندگان مازندرانی در دوران دفاع مقدس که سابقه حضور در کردستان را دارد، می‌گوید: در منطقه عملیاتی شیخ صالح کردستان که فاصله اندکی تا نیروهای عراقی داشت مستقر بودیم، یک روز پس از آن که در آن منطقه حضور پیدا کردیم فرمانده گردان اعلام کرد اگر کسی آمادگی دارد و این توانایی را در خودش می‌بیند که بولدزر ما را که در 300 متری سنگرهای عراقی‌ها جا مانده است، به عقب بیاورد اعلام آمادگی کند.  

من آشنایی زیادی با آن محور نداشتم و از طرفی به‌رغم آن که با رانندگی بولدزر آشنا بودم اما تجربه رانندگی با این وسیله سنگین در جاده‌های کوهستانی را نداشتم ولی پس از این حرف‌های فرمانده گردان احساس تکلیف کرده و خود را برای این کار داوطلب کردم. یکی رزمنده دیگر هم خودش را برای این کار داوطلب کرد و دو نفری برای آوردن بولدزر حرکت کردیم، به‌دلیل این که احتمال می‌دادیم باطری ماشین از کار افتاده باشد، یک باطری که چیزی حدود 50 کیلوگرم وزن داشت را گرفتیم و به راه افتادیم. مسیر دسترسی به بولدزر باتلاقی و پرفراز و نشیب بود و رسیدن به آن، انرژی زیادی از ما گرفته بود، حدس ما درست بود، باطری ماشین از کار افتاده بود، با زحمت فراوان ماشین را روشن کردیم اما به‌دلیل دود غلیظ ناشی از روشن شدن بولدزر، ناگهان حمله عراقی‌ها به‌سمت ما آغاز شد. ماندن ما در آنجا و آوردن آن وسیله به آن بزرگی که در دید مستقیم دشمن بود عاقلانه نبود اما به‌دلیل قولی که به فرمانده گردان داده بودیم، به خدا توکل کرده و حرکت کردیم، جاده رسیدن ما به نیروهای خودی، مسیر کوتاهی بود اما گل و لای فراوان ناشی از بارش شدید باران شب گذشته، مانع حرکت سریع ما و فرار کردن از اصابت موشک عراقی‌ها می‌شد. مسیری که رفتن با پای پیاده، کمتر از 20 دقیقه طول می‌کشید را 4 ساعته طی کردیم و در شرایطی که بخش‌هایی از بولدزر مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفته بود، خواسته فرمانده گردان را اجرا کردیم. انتهای پیام/3141/ت40

95/02/28 :: 12:35





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 128]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن