واضح آرشیو وب فارسی:پردیس گیم:
نقد و بررسی Sherlock Holmes: The Devil’s Daughter "به قلم محمد تقوی" The game is on! همهی ماجراها از "یک بررسی سرخ" آغاز شد. بعد از 4 داستان بلند و 56 داستان کوتاه، "شرلوک هولمز" و یار غارش دکتر "جان واتسون" به یکی از معروف ترین زوج های خیالی تبدیل شده اند. به خالق این داستان و شخصیتی یعنی "آرتور کانن دویل" هم به پاس خلق اولین کارآگاه خیالی، لقب "سِر" داده شد. شرلوک با گذر بیش از صد سال، تبدیل به یکی از شناخته شدهترین نمادهای دوران ویکتوریایی شده و ماندگاری وی به لطف قلم توانای "کانن دویل" در به تصویر کشیدن ریزترین جزئیات و توصیفات وی از شخصیت ها و تصویرسازی صحیح جامعهی پرجرم و جنایت لندن در اواخر دهه ی 19 میلادی ممکن شده است. نکته عجیب این است که در داستان ها، روایت بیشتر بر عهده دکتر واتسون بوده است نه قهرمان اصلی یعنی شرلوک هلمز؛ به این ترتیب خواننده ی داستانها می تواند به راحتی در مورد عجیب و غریب بودن شرلوک با واتسون همذات پنداری کند و به جای مواجهه با انبوهی از اطلاعات کمکم با ویژگیهای شرلوک آشنا می شود. از بین تمام ویژگی های این کارآگاه دیدگاه واقع گرایانه شرلوک به اتفاقات اطرافش برایم از باقی جالب تر بوده. به قول وی "هنگامی که غیر ممکن را خط زدیم هر آنچه باقی مانده هر قدر هم غیرمحتمل، باید درست باشد." پرونده های انتخاب شده توسط شرلوک همواره یک ساختار عجیب دارند، یک پیچش غیرمنتظره، پرونده هایی که اسکاتلندیارد از بررسی شان عاجز است.
" تغییر قیافه ی شرلوک برای حل برخی معماها ضروری است." قدرت واقعی شرلوک توانایی بالا در محاسبه و یا ژرف نگری نیست، او فقط دنیا را از یک زاویه ی دیگر می بیند، از نقاطی که ما هیچ توجهی به آن ها نداریم. او هر آنچه نیاز ندارد را دور می ریزد و به راحتی می توانست یک کامپیوتر باشد، بدون احساسات و انسانیت؛ حضور جان واتسون در کنار وی، جامعه ستیزی شرلوک را تا حدودی کنار می زند. تعامل او با شرلوک، کلیدی ترین نکته ی در داستان های کوتاه و در صدها اقتباس سینمایی، تلویزیونی و یا بازی های ویدیویی است و این مهِم صرفا به واتسون محدود می شود. برادرش مایکرافت، صاحبخانه خانم واتسون و حتی لستراد، سرپرست اسکاتلندیارد هیچ کدام آن عواطف را از شرلوک بیرون نکشیده اند. اما "دختر شیطان" یک ترفند جالب برای تاثیرگذاری شخصیتاش دارد. در پرونده ی اول یک پیچش غیرمنتظره در انتظار طرفداران دوآتشه ی شرلوک است: او سرپرستی کودکی را برعهده گرفته! طرفداران احتمالا خیلی زود خشمگین می شوند: "در داستان های شرلوک خبری از فرزندخوانده نیست". پاسخ به این سوال چندان پیچیده نیست. حقیقت این است که داستان بازی ادامه ای است بر The Testament of Sherlock Holmesو پیچش اصلی داستان، هویت این دخترخوانده است. اما بازی در اینجا دست خودش را از پشت می بندد. کسانی که داستان "وصیت نامه شرلوک هولمز" را می دانند، با هویت واقعی والدین این دختر بازیگوش آشنا هستند. نام گذاری بازی هم برای باقی خریداران جایی برای شک نمی گذارد. با چنین حرکتی داستان بازی از همان ابتدا اسپویل شده! می ماند پرونده هایی که از خط اصلی جدا هستند که آن ها هم بالا و پایین دارند. نوسان ریتم داستانی پرونده ها تا پایان پرونده ی دوم باقی می ماند. یعنی چیزی در حدود نیمی از بازی! پرونده های باقی مانده هم بیشتر گرته برداری از داستان های کلاسیک هستند تا ایده و محتوایی اوریجینال داشته باشند.
" صحنه های اکشن بازی، دکمه زنی بی هدف هستند تا یک بخش تجربی در گیم پلی" نوسان در کیفیت به معماهای بازی هم صدمه زده. بگذارید پیش از بررسی مکانیک ها کمی با گیم پلی آشنا شویم. بازی های شرلوک یک برداشت مدرن از بازی های ماجرایی اشاره کلیک هستند(محیط سه بعدی و دوربین قابل کنترل از جمله تفاوت ها با بازی های ماجرایی کلاسیک). بازی کننده در نقش شرلوک (یا برحسب نیاز داستان شخصیت های دیگر) با جمع کردن سرنخ ها و حل کردن معماها، در داستان پیش روی می کند. اولین مشکل این است که به ازای هر چالش جالب، با یک مسئله ی مبهم، پیچیده و یا وقت گیر روبرو می شویم. کمک در قالب دیالوگی از شرلوک و یا واتسون اوضاع را بیشتر مبهم می کند. در بدترین صورت گزینه ی "رد کردن" برای بیشتر معماها گرفته شده. این ایده بد به نظر نمی رسد اما با این وجود نمی توان به طراحی خرده نگرفت. بزرگترین ضعف در صحنه های اکشن ظاهر می شود. کنترل کردن شرلوک در این لحظات بیشتر به کشتی گرفتن شبیه است تا یک کنترل روان و دقیق. حتی اگر کنترل مشکل نداشت، بخش اکشن صرفا یک مینی گیم است تا یک سیستم جداگانه. فقر هیجان هم به شدت احساس می شود. این بخش ها به جای بالا بردن آدرنالین خون ، بیشتر مخاطب را به خواب می برند. این اشکال باید درسی مهم به سازندگان بدهد: اگر در طراحی المانی مبتدی هستید، یا سمت آن نروید یا نحوه ی انجام دادن آن را درست یاد بگیرید. انتقال حس شرلوک هولمز بودن آن بخشی است که بازی واقعا موفق عمل کرده. دید موشکافانه ی معروف شرلوک در بررسی متهمان و سایر شخصیت ها، به خوبی پیاده سازی شده. هر چند در عمده محیط ها نیاز به جست و جوی دقیق و میلی متری نیست، دو قابلیت برای وی درنظر گرفته شده. یکی برای بررسی سرنخ های پنهان و خارج از دید کاربرد دارد و دیگری در بازسازی صحنه ها. پس از این باید یافته هایمان را بررسی کنیم. قصر ذهنی شرلوک در سریال مدرن را به خاطر دارید؟ یک محیط نیمه مشابه برای جمع کردن سرنخ ها و ارتباط دادن آن ها برای رسیدن به نتایج جدید فراهم شده. برای برخی از سرنخ ها، برداشت های متفاوتی می توان کرد و انتخاب برداشت درست بر عهده ی ماست. به همین دلیل، یک پرونده چندین پایان متفاوت دارد و اشتباه کردن در یافتن متهم واقعی در کنار جایز الخطا نشان دادن شرلوک (امری محال!) عواقبی جالب در پایان بازی دارد. حرکت عجیب قرار دادن گزینهی بازگشت به نقطهی پیش از تصمیم گیری نهایی و تغییر دیدگاهها برای رسیدن به پایان متفاوت قابل تقدیر است اما تکرارپذیری بازی را به شدت پایین آورده. صد البته تمام این ویژگیها در "جنایت و مکافات" حضور داشتند، اما حداقل خراب نشدنشان جای تقدیر دارد.
" برای یک بازی با بودجه محدود، ارزش های تولیدی "دختر شیطان" بالاست " برای غرق شدن در نقش کارآگاهی در سطح شرلوک، به تصویر کشیدن صحیح وی به شدت مهم است. اولین قدم مثبت در تغییر صداپیشه ها ظاهر می شود. صدای تیز شرلوک در "جنایت و مکافات" جای خود را به یک صدای دلنشینتر داده. مدل سازی شرلوک به توصیفات داستانهای کلاسیک نزدیک است اما تیپ و استیل واتسون بیشتر به آریستوکراتها می خورد تا یک سرباز سابق ارتش. تیپ شلخته ی شرلوک و آپارتمان بی نظم او دقیق کار شده و کتابخانه، میز آزمایشگاه و لوازم تغییر قیافهی معروف وی همگی حضور دارند. با ترک کنسول های نسل هفتم، به جای مناطق کوچک و محدود با یک لندن باز و لوکیشنهای متصل به هم روبرو هستیم. بازی جهان باز نیست اما گردش در لندن محدودیت کمتری دارد. این ها در کنار پرداخت مناسب به جزئیات، از لندن شهری شلوغ، کثیف و صنعتی (مطابق با حال و هوای ویکتوریایی) ساخته است. متاسفانه حتی این بخش هم از پولیش ناکافی بهره می برد. مشکلاتی مثل پارگی صفحه (Screen Tearing) را کنار بگذاریم، کارگردانی سرگیجه آور کات سین های بازی و لیپ سینک توی ذوق می زنند. موسیقی هم در اکثر مواقع غایب است و بازی را به طور محسوسی بی روح می کند.
نکات مثبت اقتباس وفادارانه و به تصویر کشیدن صحیح شرلوک کار با سرنخها و نتیجه گیریها همچنان جذاب است جلوه های بصری چشم نواز نکات منفی داستان قابل پیش بینی و غیراوریجینال طراحی نوسانی چالشها و معماها روان نبودن بخش های اکشن سخن آخر اقتباسها از ادبیات به دنیای بازیهای رایانهای به مراتب کیفیت بالایی داشتهاند (مثل سری ویچر و مترو) و ویژگی های داستان های شرلوک جان می دهد برای یک بازی AAA و سطح بالا؛ افسوس که تلاش استودیوی "Frogwares" برای ساخت یک اثر موفق از این کارآگاه دوست داشتنی گاهی جواب نمی دهد. دو اثر اخیر آن ها یعنی "وصیت نامه ی شرلوک هولمز" و "جنایت و مکافات" از دید کیفی نسبت به پیشینیان شان پیشرفت قابل توجهی کرده بودند. اما "دختر شیطان" بیشتر درجا زده تا اینکه قدم هایی رو به جلو برداشته باشد. قبول دارم که Frogwares سازنده ی قهاری نیست اما اگر آن ها کمی دقتشان را بالا ببرند، با یک اثر جالب تر روبرو می شدیم. در شرایط کنونی، "دختر شیطان" را تنها به طرفداران پروپاقرص شرلوک هولمز پیشنهاد می کنم ... آن هم در صورت تخفیف خوردن و کاهش قیمت. نقد بازی بر مبنا نسخه PC انجام شده است.
17 تير 1395
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پردیس گیم]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 113]