تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 31 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):مردم به انجام روزه امر شده اند تا درد گرسنگى و تشنگى را بفهمند و به واسطه آن فقر و بيچا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817395231




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

4 ميليون تا آخر همين هفته


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: 4 ميليون تا آخر همين هفته
تا چشم برمي‌گردانم محسن همه خانه را به‌هم‌ريخته و اسباب‌بازي‌هايش را ولو كرده كف اتاق، كاش لااقل با يكي‌شان سرگرم مي‌شد، اسباب‌بازي‌ها، تنها رسالت‌شان شلوغ كردن و به‌هم‌ريختن خانه كوچك‌مان است. براي سرگرمي پناه مي‌برد به كابينت آشپزخانه و كاسه‌بشقاب‌ها. صداي برخورد قابلمه و قاشق، صداي زمين خوردن ظروف چيني با سراميك و صداي خرد شدن جهيزيه نازنينم، به كابوس‌هايم اضافه شده. مامان مي‌گويد: اعصابت ضعيف شده و‌الا اين بچه كه كاري نميكنه، بچه‌اي كه شيطوني نكنه، مريضه!
نویسنده : مريم رضوي 
تا چشم برمي‌گردانم محسن همه خانه را به‌هم‌ريخته و اسباب‌بازي‌هايش را ولو كرده كف اتاق، كاش لااقل با يكي‌شان سرگرم مي‌شد، اسباب‌بازي‌ها، تنها رسالت‌شان شلوغ كردن و به‌هم‌ريختن خانه كوچك‌مان است. براي سرگرمي پناه مي‌برد به كابينت آشپزخانه و كاسه‌بشقاب‌ها. صداي برخورد قابلمه و قاشق، صداي زمين خوردن ظروف چيني با سراميك و صداي خرد شدن جهيزيه نازنينم، به كابوس‌هايم اضافه شده. مامان مي‌گويد: اعصابت ضعيف شده و‌الا اين بچه كه كاري نميكنه، بچه‌اي كه شيطوني نكنه، مريضه!
اعصابم ضعيف شده، سرم شلوغ است، هزارتا كار دارم و به نصفشان هم نمي‌رسم. پايان‌نامه مانده روي دستم و اگر تا آخر تابستان دفاع نكنم، سنوات مي‌خورم و بايد هزينه چندبرابر به دانشگاه بدهم. گاهي با خودم فكر مي‌كنم چرا بايد اين همه وقت و زمان بگذارم، از خانه و زندگي و بچه‌ام بزنم و در نهايت به چيزي برسم كه قرار است برود توي آرشيو كتابخانه دانشگاه دست چندممان و تا ابد خاك بخورد. بعد خودم را دلداري مي‌دهم: «عوضش فوق‌ليسانست رو مي‌گيري!» دختر ناراضي درونم نهيب مي‌زند كه حالا فوق ليسانس هم گرفتي، يه مدرك به بقيه مدرك‌ها اضافه شد، بعدش چي؟ كارمندي كه حقوقت رو زياد كنند؟ چيزي بيشتر از دوره ليسانس ياد گرفتي؟ رشته‌اي خوندي كه به مهارت‌هات اضافه كرده و تو خونه‌داري و تربيت بچه كمكت كنه؟
آه بلندي مي‌كشم و مقابل دختر ناراضي تسليم مي‌شوم اما چاره ديگري هم ندارم. كافي است همين پدر محترمم بفهمد قصد ندارم پايان‌نامه‌ را تمام كنم يا جا زده‌ام، تمام خرج‌هايي كه از بدو تولدم براي خريد شيرخشك هم كرده يادش مي‌آيد و با صداي خش‌دارش مي‌گويد: «‌اين همه خرجت كرديم كه تهش جا بزني؟ دختر من كم آورده؟ جواب مردمو چي بدم؟»
دختر ناراضي، صدايش در مي‌آيد كه «دو ساله داري همينا رو هر روز با خودت تكرار مي‌كني، به جاي اين حرف‌ها بشين اين مقاله رو ترجمه كن تا زودتر كلك اين پايان‌نامه كنده بشه.» صداي جيغ محسن از جا مي‌پراندم. مي‌دوم سمت آشپزخانه و پايم گير مي‌كند پشت ميز ناهارخوري و زمين مي‌خورم، آنقدر دستپاچه و «يا ابالفضل» گويان به درو ديوار خورده‌ام كه بچه‌ام متعجب و وحشت‌زده نگاهم مي‌كند، طفلك يادش رفته كه از دستش دارد خون مي‌چكد، خون‌هاي روي دست محسن را كه مي‌بينم دلم ضعف مي‌رود، زياد نيست اما كدام مادري در چنين موقعيتي حواسش به كم و زياد خون است، همين كه خون را ببيند پس مي‌افتد. دست محسن را چسب مي‌زنم و دلداري‌اش مي‌دهم كه تلفن زنگ مي‌خورد و صداي مسئول آموزشگاه دانشگاه كه از صداي همسرم هم برايم آشناتر شده مي‌پيچد توي خانه: «سلام خانم صفري، آخرين مهلت براي واريز شهريه اين ترمتون آخر همين هفته ‌است، در غير اين صورت واحد پايان‌نامه خودبه خود حذف ميشه، 4 ميليون، تا آخر همين هفته...»

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۴ تير ۱۳۹۵ - ۲۰:۰۷





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن