محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829557480
همبازی علی کریمی چگونه معتاد شد؟/ مسئول کمپ اعتیادی که می خواست به سوریه برود - شبکه خبری تحلیلی وعده صادق
واضح آرشیو وب فارسی:وعده صادق: اسمش محمد بود و مهندس شهرداری. اولش با ما احساس غریبگی می کرد. آرام آرام اما سفره دلش را باز کرد. می گفت قبل اعتیاد از فوتبالیست های تهران بوده و ذخیره علی کریمی بوده در تیم بانک ملی.به گزارش وعده صادق -فاروق حفیظی؛ صدای آب از داخل کانال کنار مسیر راه شنیده می شد، کانالی که مخصوص آبیاری مزارع آنجا بود. رو به روی کانال و کنار جاده خاکی، درخت های انجیر دیده می شد و کنار این درخت ها هم مزارعی بود که هنوز به ثمر ننشسته بودند. به دری سفید و سرخآبی رنگ رسیدیم که کنارش باغی بود. جلوی باغ هم چند مبل قهوه ای کهنه مانند بود که چند نفری رویشان نشسته بودند. کمی آن طرف تر هم چند گل آفتابگردان زیبا، منظره را چشم نواز تر کرده بود. زنگ در را زدیم. کمی عقب آمدم، روی تابلوی بالای در نوشته بود «موسسه احیا گران راه سلامت»؛ البته رنگش پریده بود و به زحمت دیده می شد. پایین تابلو با خطی پر رنگ تر نوشته بود «با مدیریت بخش غیر دولتی، تحت نظارت اداره کل بهزیستی استان تهران». مردی با ته ریش سفید آمد دمِ در. مرد خوش رویی که اسمش «عبدالحسین» بود و «حاج حسین» هم صدایش می کردند. به دفترش راهنمایی مان کرد. در مسیر هم چند نفر معتاد بهمان سلام کردند یا فقط نگاهمان می کردند. در دفتر حاج حسین صدای کولر می پیچید. پسری، حدوداً ۲۰ ساله و افغان، با چایی از ما پذیرایی کرد. گفتیم: ممنون، ما روزه ایم. چند روز قبل هم که برای هماهنگی زنگ زده بودیم، گفته بودند اینجا کسی روزه نمی گیرد؛ چون روزه گرفتن برای معتاد مثل سم است. حاج حسین که جانباز شیمیایی زمان جنگ بود و بدنش هم خالی از ترکش نبود، گفت: «از سال ۶۴ به این طرف نتوانستم روزه بگیرم؛ چون در خیبر و والفجر ۸ شیمیایی شدم و معده ام نباید خالی باشد.» حاجی از زمان جنگ برایمان صحبت کرد. همرزم مهدی باکری بود و غصه جا ماندن از کاروان شهدا را می خورد. می گفت به معتادانِ در ترکِ تحتِ فشار می گویم: «دعایم کنید که به آن کاروان برسم.» خودش هم از معتادانِ ترک کرده بود. بنا به توصیه پزشکی، برای تسکین دردهای بدنش که یادگاریِ ایامِ جبهه بود، مصرف کرده و ده سالی هم ادامه داده بود؛ البته کنترل شده. گفتم: «پس برای چه ترک کردید؟» گفت: «به خودم گفتم اگر قرار است از دنیا بروم، نمی خواهم آلوده باشم، می خواهم پاک بمیرم.» پرسیدم: «بیشتر چه جور آدم هایی به اینجا می آیند؟» گفت: «از هر قشری اینجا هست؛ از دکترایِ اقتصاد از آمریکا و مهندس شهرداری بگیر تا آدم کف خیابانی و کارتون خواب؛ از سرهنگ نیروی انتظامی (که همسرش هم سرگرد بود) بگیر تا پسر بچه سیزده ساله ای که پنج سالی بود ترک کرده بود و از آرش نامی که برای قبولی در کنکورش معتاد و پزشکی هم قبول شده بود. بین این بچه ها از مداح تا خواننده وجود دارد، خیلی از اینها هنرمندند.» این کمپ، تمایلی است و به خاطر همین هم آمار فراری ها در آن پایین بوده. حاج حسین می گفت: «حدود ۸۰ درصد کسانی که می آیند کمپ ما، ترک می کنند، ۱۰ درصد بعد از بیرون رفتن حتی جواب تلفن ما را نمی دهند و ۱۰ درصد دیگر هم دچار لغزش می شوند.» در بین حرف هایمان مردی ۴۵ ساله با شلوار کُردی سیاه رنگ و پیراهن چهارخانه، در حالی که تسبیحی در دست داشت وارد شد. اسمش «جعفر» بود و سِمتش «وسط کمپ». هم او و هم حاج حسین، بیست و چهار ساعته در کمپ بودند، خودشان را وقف این کار کرده بودند، آن هم بدون هیچ حقوق و پولی. آقا جعفر از برخوردهای نامناسب اطرافیان و خانواده اش صحبت کرد. در حالی که مشکل اصلی اش عدم آگاهی از بیماری اعتیاد بود، پدرش به او می گفت: «تو بی غیرت و بی عرضه ای که معتاد شده ای.» از این نوع برخورد ناراحت بود و استدلالش این بود که: «ما خطا کرده ایم، ولی گناهکار نیستیم. آدم ها به ما، به چشم یک مجرم گناهکار نگاه می کنند، نه یک بیمار.» جعفر آقا می گفت: «بیشترین آسیب پذیری معتادان از روان شان است و به خاطر همین هم ما گروهی ترک می کنیم.» می گفت شعار ما این است: «فقط برای امروز زندگی کن.» کمی بعد مرد چهل ساله ای با شلوارکی آبی رنگ و با گردنبندی نقره ای و پیراهن رکابی تیره، درِ دفتر را نیمه باز کرد و سرش را تو آورد و از حاج حسین ناخنگیر خواست. حاج حسین با اشاره به ما، او را دعوت به نشستن کرد. اسمش محمد بود و مهندس شهرداری. اولش با ما احساس غریبگی می کرد. آرام آرام اما سفره دلش را باز کرد. می گفت قبل اعتیاد از فوتبالیست های تهران بوده و با مهدوی کیا هم بازی بوده و ذخیره علی کریمی بوده در تیم بانک ملی. سرمربی به خاطر اینکه در زمین چمن چند نخ سیگار از جیبش افتاده، از تیم اخراجش کرده بود و گفته بود وقتی اجازه داری برگدی که ترک کنی. محمد اولین بار ۱۶ سالگی مصرف کرده و ۲۰ سال معتاد بوده. چند باری ترک کرده، ولی دوباره پایش لغزیده بود. می گفت در بیست سالگی ازدواج کرده، ۱۸ روزی می شده که مصرف نکرده بود. خانمش نمی دانست معتاد است، صبح عروسی پس از سه هفته در خانه شروع به مصرف مواد می کند. بعد از این همه سال هنوز جرأت نمی کند سراغ هفت برادرش برود؛ چون هر وقت که او را می دیدند، شروع به نصیحت و سرزنش و یادآوری گذشته اش می کردند. حالا یک سالی از پاکی محمد گذشته است. حاج حسین از مافیای مواد مخدر ایران که ۱۲ بودند حرف می زد و می گفت چرا باید با بچه تخم مرغ دزد محله برخورد سخت کرد، ولی آنها را آزاد گذاشت تا این قدر مواد در تهران خالی کنند؟ او از فرهنگ عاشورایی و شهادت شیعه صحبت می کرد و می گفت مواد مخدر و شبکه های اجتماعی، ما را در برابر مواد آسیب پذیر کرده است. حاج حسین از طرح های مقطعی مسئولان ناراحت بود و از اینکه در برخی کمپ ها معتادان را برای ترک کردن به غل و زنجیر می کشند انتقاد می کرد. حاج حسین توی همه این سال ها از بس سختی دیده مثل آهن آب دیده شده. او از خانمی می گفت که یک بار به خاطر هزینه های ترک شوهرش، گوشواره هایش را درآورده بود و او نپذیرفته بود؛ از خانمی می گفت که ۱۰۰ هزار تومان از هزینه ۴۰۰ هزار تومانی شوهرش به کمپ را پرداخته بود و برای بقیه اش گفته بود: «خدا شاهد است بچه هایم یک هفته ای است که بستنی می خواهند و من پول خریدنش را ندارم.» حاج حسین وقتی اینها را برایمان می گفت گوشه چشمش خیس شده بود از اشک. حاج حسین می گفت گاهی اوقات که کم می آورد، می رود در باغ کنار کمپ و به خانم زینب (س) می گوید: «شما خودت قول دادی هر که دین برادرم اباعبدالله را یاری کند، یاریش می کنیم. پس باید یاری ام کنید». حاج حسین متخصص جنگ های چریکی بود. می گفت دوست داشتم به سوریه بروم، ولی با خودش فکر کرده بود که اگر خدمت در اینجا ثوابش بیشتر از سوریه نباشد، کمتر هم نیست. مدیر داخلی کمپ ما را به سمت حیاط راهنمایی می کند. در محوطه با صفای حیاط، صدای پرنده ها می آید. گوشه ای از حیاط دو سه نفری داشتند هندوانه قاچ می کردند برای پذیرایی بعد از جلسه معتادان. چند تایی هم مرغ عشق داخل حیاط رها کرده بودند. کمی آن طرف تر یک میز فوتبال دستی و میز پینگ پونگ بود. روبه رویمان هم اتاقی بود که تا دم درش آدم نشسته بود، مثل اینکه جلسه ای داشتند. مجید که دید دنبال کسی هستیم تا باهاش حرف بزنیم، بلند شد و با خنده گفت: «مجید هستم یک معتاد!» ۴۲ سالش بود و پیراهنی سفید داشت با کلاهی که مثل کلاه ارتشی ها بود. از پول زیادی که در جوانی از کره جنوبی به دست آورده معتاد شده بود. آرزوی مجید این بود که تا یک ماه دیگر جشن تولد یک سالگی اش را بگیرد و بعد از آن ازدواج کند تا مادر پیرش ۲۰ سالی جوان شود. بعد از مجید، مردی ۵۰ ساله ای گفت: «از ۵ سالگی شروع به مصرف کرده ام؛ پدر بزرگم وقتی بچه، دردی داشت یا گریه می کرد، مقداری مواد زیر زبانش می گذاشت، از همان جا بود که مصرف شروع شد.» او که نتوانسته بود عروسی دختر ۲۳ ساله اش برود می گفت: «شب عروسی وضعیت ظاهری و جسمانی ام خوب نبود و اگر می رفتم، دخترم آسیب روحی می دید، پا روی دلم گذاشتم و نرفتم.» دخترش او را جلوی دوستانش دایی یا عمو صدا می زده، چون خجالت می کشید بگوید او پدرش است. از او و دو نفر از دوستانش عکسی می گیرم. کنارشان روی دیوار نوشته شده: «ما برای یک بار ایستادن، هزار بار افتاده ایم.» دو ساعت و نیمی می شد که وارد کمپ شده بودیم، با بچه ها خداحافظی کردیم و به سمت درِ خروجی رفتیم، دیوارهای کمپ تازه رنگ آمیزی شده بود و جلوه مناسبی داشت، کنارمان سمت راست، چند بنر زده بودند که در آن جشن تولد یک سالگی یا دو سالگی دوستانشان را تبریک گفته بودند. وقتی خارج شدیم دوستم بهم گفت: «اینقدر که اینها خدا را شناخته اند، من نشناخته ام.» خبرگزاری دانشجو
جمعه ، ۱۱تیر۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: وعده صادق]
[مشاهده در: www.vadesadegh.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 123]
صفحات پیشنهادی
همبازی علی کریمی چگونه معتاد شد؟/ مسئول کمپ اعتیادی که می خواست به سوریه برود
اسمش محمد بود و مهندس شهرداری اولش با ما احساس غریبگی می کرد آرام آرام اما سفره دلش را باز کرد می گفت قبل اعتیاد از فوتبالیست های تهران بوده و ذخیره علی کریمی بوده در تیم بانک ملی گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو -فاروق حفیظی صدای آب از داخل کانال کنار مسیر راه شنیده می شد کانال۵۱ دیپلمات آمریکایی خواستار حملات هدفمند علیه ارتش سوریه شدند
در یادداشتی داخلی ۵۱ دیپلمات آمریکایی خواستار حملات هدفمند علیه ارتش سوریه شدند ۵۱ دیپلمات آمریکایی در یادداشتی داخلی از سیاستهای فعلی این کشور در قبال سوریه انتقاد کرده و خواستار در پیش گرفتن حملات هدفمند علیه ارتش سوریه شدند به گزارش ایلنا به نقل از رویترز ۵۱ دیپلمات وزارتدرخواست مجدد عربستان از آمریکا برای عملیات نظامی علیه دولت سوریه
درخواست مجدد عربستان از آمریکا برای عملیات نظامی علیه دولت سوریه وزیر خارجه عربستان سعودی اعلام کرد کشورش از آمریکا میخواهد عملیات نظامی علیه دولت سوریه را رهبری کند به گزارش ایلنا به نقل از خبرگزاری فرانسه «عادل الجبیر» وزیر خارجه سعودی روز جمعه در راستای مواضعصدور دادخواست علیه مسئولان دولت قبل
صدور دادخواست علیه مسئولان دولت قبل پرونده بورسیههای غیرقانونی در دیوان محاسبات بسته شده و دادستان این دیوان روز گذشته خبر صـدور دادخـواسـت علیـه ۱۷ مدیر سابق وزارت علوم را صادر کرده است یکی از این مدیران کامران دانشجوست روزنامه وقایع اتفاقیه پرونده بورسیههای غیرقانونی ددرخواست علی کریمی برای جدایی از سپاهان
درخواست علی کریمی برای جدایی از سپاهان بازیکن فصل گذشته تیم فوتبال سپاهان خواهان جدایی از این تیم است خبرگزاری تسنیم علی کریمی که با سپاهان قرارداد دارد به مسئولان باشگاه سپاهان گفته که یک پیشنهاد اروپایی دارد و میخواهد از این تیم جدا شود کریمی طبق یکی از بندهای قراردادش میشهید «بدرالدین» مسئول پروندههای مقاومت در عراق وسوریه بود/ اقدام آلخلیفه علیه شیخ عیسی قاسم خطرناک است
شهید بدرالدین مسئول پروندههای مقاومت در عراق وسوریه بود اقدام آلخلیفه علیه شیخ عیسی قاسم خطرناک است دبیرکل حزبالله لبنان در مراسم چهلمین روز شهادت فرمانده ارشد حزب الله گفت سید ذوالفقار مسئول آزادی اسرا از زندانهای اسرائیلی پس از جنگ 33 روزه و برخی پروندههای مقاومت درتحلیلی بر افشاگری اخیر گاردین ستاد جنگ روانی علیه سوریه چگونه به لندن منتقل شد؟/ انگلیس پرچمدار هدایت رسانها
تحلیلی بر افشاگری اخیر گاردینستاد جنگ روانی علیه سوریه چگونه به لندن منتقل شد انگلیس پرچمدار هدایت رسانهای انقلابهای مخملی پس از ناکامی شبکههای سعودی مستقر در لبنان و همچنین شبکه قطری الجزیره در وارونه سازی حقایق موجود در سوریه آمریکاییها با علم به تجربه رسانهای انگلیس دتجمع کارکنان موسسه ثامن الحجج و درخواست از مسئولان: جلوی اخراج های خودسرانه کارمندان را بگیرند - پایگاه خبری ت
برخی کارمندان موسسه مالی و اعتباری ثامن الحجج به اخراج خود و همکارانشان معترضند و این اقدامات را خودسرانه خوانده اند پس از طلبکاران و سهامداران موسسه مالی و اعتباری ثامن الحجج که هر روز گوشه و کنار مملکت تجمع می کنند این بار نوبت به کارکنان این موسسه رسیده آنها در مشهد تجمع ککیروش جواب علی کریمی را داد
کیروش جواب علی کریمی را داد کی روش می گوید خیلی ها دوست نداشتند علی کریمی به تیم ملی دعوت شود اما او همان زمان مقابل همه این آدم ها ایستاد و جادوگر را به تیم ملی دعوت کرد خبر آنلاین علی کریمی سرمربی تیم ملی را به یک چالش فرا خواند اینکه بیاید و شجاعت به خرج بدهد بگوید منظورسهیل کریمی از یک خیانت بزرگ علیه کشور پرده برداشت/ دستگاه دیپلماسی به صورت پنهانی در حال نهایی کردن یک توافق ن
این توافق که صد چندان تحقیرآمیزتر از معاهدات گلستان و ترکمن چاى است اصول اعتقادى و وجودى جمهورى اسلامى را نشانه رفته و اجراى رسمى شعار فتنه گرانه ى نه غزه نه لبنان مى باشد با اسانس قبولى عقب نشینى از شامات لبنان سوریه فلسطین و رضایت به خواست ترکیه و عربستان و دنیاى غرب ب-
گوناگون
پربازدیدترینها