تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دنيا سراى بلا و گرفتارى و محل گذران زندگى و زحمت است خوشبختان از آن دل كنده‏اند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805153041




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

یادی از روزهای جهاد و شهادت کمک‌آرپیجی‌زن 13 ساله‌ای که در آتش کوله شعله‌ور شد/ شکلات جنگی؛ تغذیه چندین روزه رزمندگان


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادی از روزهای جهاد و شهادتکمک‌آرپیجی‌زن 13 ساله‌ای که در آتش کوله شعله‌ور شد/ شکلات جنگی؛ تغذیه چندین روزه رزمندگان
خبرگزاری فارس: کمک‌آرپیجی‌زن 13 ساله‌ای که در آتش کوله شعله‌ور شد/ شکلات جنگی؛ تغذیه چندین روزه رزمندگان
کمک‌آرپیجی‌زن نوجوان 13 ساله‌ای بود که سه گلوله آرپیجی درون کوله‌اش بود که یک ترکش به آرپیجی‌ها اصابت کرد، آتش آرپیجی آنقدر شدید بود که بچه‌ها نتوانستند بند کوله‌اش را باز کنند و ناگهان این نوجوان با انفجار گلوله، مظلومانه به شهادت رسید.

به گزارش خبرگزاری فارس از مازندران، پای صحبت‎های رزمندگان و خانواده‎های شهدا که می‌نشینی، خاطرات تلخ و شیرینی بیان می‌کنند که می‎توان از این خاطرات منشوری از سیره شهدا به نسل جدید و آینده ارائه کرد، آنها که چه از کودکی و چه در دوران رزمندگی با شهید مأنوس بودند، می‌توانند بهترین راوی در معرفی شهیدشان باشند. خبرگزاری فارس در استان مازندران پای صحبت‌ها و خاطرات رزمندگان و خانواده شهدا نشسته و بدون دخل و تصرف در متن، بیانات ارزشمند خانواده‌های معظم شهدا را در اختیار اقشار مختلف جامعه قرار داده است که در ذیل بخش دیگری از این خاطرات از نظرتان می‌گذرد. * هیچ‌وقت یاد و خاطره عقیل را فراموش نکردم و نخواهم کرد احمدعلی ابکایی از فرماندهان گردان امام محمدباقر(ع) لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس بیان می‌کند: عملیات کربلای پنج آغاز شده بود که گردان امام محمد باقر(ع) لشکر ویژه 25 کربلا در قالب دو گروهان سازماندهی شد.  

شب چهارم عملیات، زمان پیشروی به‌سمت مواضع دشمن بود، بعد از اینکه هوا تاریک شد و نماز را در خط دوم یعنی در شرق کانال ماهی به‌جای آوردیم، آماده حرکت شدیم تا فاصله بیش از یک کیلومتری عرض کانال ماهی را که تنها جاده ارتباطی بین خط اول و دوم بود، خیلی سریع طی کنیم. به‌دستور سردار شهید علیرضا بلباسی فرمانده گردان، حرکت کردیم، گروهان یکم (گروهان سردار شهید علی‌اصغر خنکدار) در جلوی ستون حرکت می‌کرد و من که معاون گردان بودم می‌بایست همراه با گروهان یکم که خط‌شکن بود، در جلو حرکت می‌کردم. فرمانده گروهان، پاسدار شهید پورباقری از بهشهر و جانشین او پاسدار شهید خالقی و معاون ایشان سردار شهید عقیل مولایی از قراخیل قائم‌شهر بود، حرکت کردیم، ابتدا آن طرف خاکریز را برانداز کردم.  

در کنار من عقیل مولایی قرار داشت و دسته‌های گروهان یکم هم پشت سر او آماده حمله بودند، چند قدم که رفتیم با اولین نیروهای دشمن برخورد کردیم و مجبور به درگیری شدیم. یک تانک در ابتدای مسیری که عقیل مولایی در پیش گرفت، قرار داشت، چند دقیقه گذشت و من هم خودم را به آن منطقه رساندم، تانک در حال سوختن بود، هر لحظه ممکن بود که شعله آتش تانک به واسطه انفجار مهمات، بیشتر شود، چیزی در زیر تانک توجهم را به خودش جلب کرد، دقیق‌تر که شدم، فردی را دیدم که در زیر تانک افتاده بود، نتوانستم تشخیص دهم که ایرانی است یا عراقی، چون در تاریک و روشن شعله، رنگ لباس به‌خوبی مشخص نبود، با خودم گفتم، هر کس که باشد، ایرانی یا عراقی فرقی نمی‌کند و باید او را از میان آتش تانک بیرون بکشم تا حتی اگر زنده هم نباشد، حداقل نسوزد.  

زیر دو کتفش را گرفتم و از تانک فاصله گرفتیم ولی هنوز خطر انفجار تانک من و سایر بچه‌ها را تهدید می‌کرد، کمی‌ که عقب‌تر رفتیم، کلاه اورکت او را که روی صورتش را پوشانده بود، کنار زدم، شوکه شدم، او عقیل مولایی بود، چند بار صدایش کردم، هیچ اثری از زخم ترکش یا گلوله در صورت و بدنش ندیدم، هنوز زنده بود، احتمال می‌دادم که در اثر موج انفجار به این وضعیت افتاده و بی‌هوش شده باشد. بی‌درنگ، دو نفر از نیروهای حمل مجروح را صدا زدم و گفتم که او را به عقب منتقل کنند و به آنها سفارش کردم که روی صورت او را با چیزی بپوشانند که نیروهای گروهان یکم به‌ویژه دسته بچه‌های روستای قراخیل او را نبینند، چون بسیجی‌های روستای قراخیل هم، در یک دسته در همین گروهان بودند و قبلاً به شهید بلباسی قول داده بودند که اگر در این عملیات، افرادی از آنها شهید یا زخمی‌ شدند سایر بچه‌ها به عملیات ادامه دهند ولی من می‌دانستم که رویارویی بچه‌های قراخیل با عقیل، آن هم در آن شرایط، بدون شک در روحیه آنها اثر خوبی نخواهد گذاشت، چون عقیل برای بچه‌های رزمنده قراخیل یک فرمانده، مراد و بزرگ بود، حقیقتاً هم همین طور بود، خلاصه عقیل را با هر زحمتی که بود از آن کانال و باتلاق عبور دادند اما لحظه‌ای که خواستند او را سوار آمبولانس کنند، گلوله‌ای نزدیک آنها منفجر شد و او و سایر مجروحان در آنجا به شهادت رسیدند. مدتی بعد وقتی که خبر شهادتش را شنیدم، خیلی ناراحت شدم ولی هیچ‌وقت یاد و خاطره او را فراموش نکردم و نخواهم کرد. * آرپیجی‌زن 13 ساله به من لبخند می‌زند!‏ ابراهیم علیجانزاده از رزمندگان مازندرانی در دوران دفاع مقدس که اهل روستای قراخیل قائم‌شهر است، اظهار می‌کند: به اتفاق چند نفر از بچه‌های قراخیل(شهید نوروز بابایی، حاج اصغر صادق‌نژاد، حاج علی‌پناه رمضانی و سید ربیع موسوی) تا چهار شبانه‌روز در نزدیکی فاو مشغول عملیات بودیم و من تیربارچی بودم.  

  غذای ما در این چهار شبانه‌روز شکلات جنگی بود که هر وعده تکه‌ای از آن را جدا می‌کردیم و به بچه‌ها می‌دادیم. بچه‌های گروهان خیلی خسته شده بودند تا اینکه آقای نوریان از قول سردار مرتضی قربانی ـ فرمانده لشکر ویژه 25 کربلا ـ به ما اطلاع دادند که امشب عملیات داریم. این در حالی بود که نیروها چند روزی آب و غذای کافی نداشتند، برای‌مان غذا آوردند، بعد از صرف غذا، آماده حرکت بودیم که عراقی‌ها پاتک کردند و وسط دسته‌مان خمپاره زدند. در دسته ما هفت نفر از یک روستا حضور داشتند، یکی از آنها آقای باقری بود که اول شهید شد، مسن‌ترین آنها آرپیجی‌زن دسته بود که قنبری نام داشت که با اصابت ترکش به سرش شهید شد. کمک‌آرپیجی‌زن نوجوان 13 ساله‌ای بود که سه گلوله آرپیجی درون کوله‌اش بود که یک ترکش به آرپیجی‌ها اصابت کرد و آرپیجی‌ها آتش گرفت. او هر چه تلاش کرد نتوانست بند کوله‌اش را باز کند، آتش آرپیجی آنقدر شدید بود که بچه‌ها نیز نتوانستند بند کوله‌اش را باز کنند و این در حالی بود که آتش کوله شعله‌ورتر می‌شد و ناگهان این نوجوان با انفجار گلوله، مظلومانه به شهادت رسید.  

با دیدن آن صحنه بسیار متأثر شدم، از آن سال تا به حال در همه برنامه‌ها مانند جشن نیمه‌شعبان و جشن‌های عروسی که در آن کف زدن و ... وجود دارد، انگار که چهره آن نوجوان 13 ساله را می‌بینم که جلوی چشمم مجسم می‌شود و به من لبخند می‌زند و به همین خاطر در تمام جشن‌هایی که در منزل خودمان برگزار می‌شود کف زدن را ممنوع کرده‌ام و با بچه‌هایم نیز اتمام حجت کرده‌ام که در برنامه‌هایی که مسائل شرعی در آن مراعات نمی‌شود، شرکت نکنند. انتهای پیام/3141/ت40

95/02/22 :: 12:43





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن