واضح آرشیو وب فارسی:خرداد: وقتی بحث بازخوانی و تحلیل واقعه ٣٠ خرداد ٦٠ به محوریت چرایی و چگونگی خروج سازمان منافقین از دایره نظام جمهوری اسلامی پیش می آید، شاید جذابیت چندانی نداشته باشد، چرا که در این سال ها بسیاری از سخنان گفته شده و حرف تازه کم یافت می شود؛ اما وقتی نام خسرو تهرانی به میان می آید موضوع بحث از درجه اهمیت جدیدی برخوردار می شود. خسرو تهرانی، چهره پنهان اطلاعات، بعد از سال ها می خواهد صحبت کند. شاید به همین دلیل است که سالن کوچک انجمن اندیشه و قلم که برگزار کننده میزگرد بررسی موضوع سازمان منافقین و ٣٠ خرداد ٦٠ بود جای سوزن انداختن نداشت. تهرانی در گفت وگویی خود را این گونه معرفی کرده بود: «من خسرو قنبری تهرانی معروف به تهرانی هستم. در سال ١٣٣٣ در تهران متولد شدم و در خانواده ای نسبتا مذهبی که از نظر مالی نیز متوسط بود پرورش یافته ام. در مدرسه علوی تهران که خود یک پروژه تحقیقاتی است مشغول به تحصیل شدم؛ در سال ١٣٣٥ بعد از دستگیری های حزب توده و کودتای ٢٨ مرداد توسط مرحوم علامه کرباسچیان، مرحوم رضا روزبه و آقای علی گلزاده غفوری به اضافه بخشی از بازار، بانی شدند تا این مدرسه را تأسیس کنند. هدف تأسیس مدرسه ای اسلامی بود و برای اولین بار مدرسه ای اسلامی به سبک جدید افتتاح شده بود، ما هم در چنین مدرسه ای بزرگ شدیم.» هر کس که تنها یک بار به تاریخ معاصر نگاهی انداخته باشد قطعا نام خسرو قنبری تهرانی را در لابه لای این صفحات دیده است. تهرانی جزء معدود افرادی است که سابقه زندانی سیاسی در قبل و بعد از انقلاب را دارد. تهرانی را می توان یکی از پایه گذاران یک نهاد اطلاعاتی بعد از انقلاب دانست. خسرو تهرانی در واقع او یک مقام اطلاعاتی و کارشناس امنیتی ایرانی است. تهرانی مؤسس دفتر اطلاعات نخست وزیری (نهادی که به وزارت اطلاعات تبدیل شد) در سال ۱۳۵۹ و معاون اطلاعاتی نخست وزیر در دوره شهید رجایی و شهید باهنر و مشاور امنیتی رئیس جمهور در دوره اصلاحات بوده است. اکبر طاهری که گفته شد استاد علوم سیاسی است و حجت درخشنده که از او به عنوان کارشناس حوزه اطلاعات و امنیت نامبرده شد، دیگر سخنرانان این برنامه بودند. سخنران ابتدایی طاهری بود که روایتی از شکل گیری سازمان داشت و عضو گیری مجاهدین را بسیار عجیب و درعین حال گسترده توصیف کرد. بسیاری از حضار اما برای دیدن خسرو تهرانی و شنیدن حرف هایش آمده بودند؛ مردی لاغر اندام با پوستی سبزه و سوخته، موهای سرش ریخته است و شباهت جالبی به بهزاد نبوی دارد؛ سابقه دوستی این دو نفر هم که زبانزد خاص و عام است. تهرانی هم به سازمان و وقایع مهم درون آن مانند تغییر ایدئولوژی سال ٥٤ اشاره کرد. بسیار سریع سخن می گوید به حدی که برخی کلمات را کامل ادا نمی کند. حضاری که انتظار داشتند تهرانی ناگفته هایی از خود و اسراری از سازمان را بر زبان براند کمی راه به خطا بردند، چراکه او آمده بود تا حرف نزند، نفس حضورش اهمیت داشت؛ شاید سال هاست که بسیاری از روزنامه نگاران منتظر فرصتی هستند تا با او به گفت وگو بنشینند و تنها چند جمله از اسرار مگو را بگوید؛ اما او زیر بار نرفته است. سخنانش را با نقل قول هایی از دوران زندان ادامه داد. دوران زندان پیش از انقلاب، چراکه تهرانی بعد از انقلاب نیز چند ماهی را در زندان گذرانده است. پس از انفجار نخست وزیری به عنوان یکی از متهمان بازداشت می شود... اما چند ماه بعد بدون اثبات اتهامی آزاد می شود. گاهی صدایش بالا می رفت؛ آنجا که به تغییر ایدئولوژی سازمان به سردمداری تقی شهرام اشاره کرد و گفت: «برخی معتقدند آجرهای سازمان از ابتدا کج بالا رفت و ماجرای مقاله پرچم و تقی شهرام ادامه گریز ناپذیر همان روند بود». تهرانی گفت در زندان پیش از انقلاب ارتباط با مسعود رجوی و اعوان و انصارش بسیار سخت بود، چراکه با منتقدان گفت وگو نمی کردند. مخالفان را آماج تهمت های خود می کردند. خسرو تهرانی چند برگه کاهی چرک نویس مقابلش بود و سخنانش را از روی برگه ها می خواند. وقتی می خواست نقل قول کند کمی بااحتیاط و آرام تر سخن می گفت. البته به تذکرات مدیر جلسه هم اهمیت نمی داد و وقتی به او گفتند وقتش به اتمام رسیده گفت هنوز بسیاری از حرف هایش را نزده است. پس از تذکر مدیر تندتر از قبل صحبت کرد، به طوری که برخی حرف هایش واضح نبود. تهرانی ادامه داد: «آقای کاظم موسوی بجنوردی که اکنون هم زنده و حی و حاضر است به خود من گفت مسعود رجوی در زندان به بیژن جزنی گفته بود مارکسیست شده است و جزنی که خود مارکسیست بود، چندین بار از او پرسیده بود تو واقعا تغییر ایدئولوژی داده ای و او گفته بود بله من مارکسیستم». او معتقد است سازمان پس از انقلاب غیر از کتاب های تبیین جهان که از سوی شخص رجوی تهیه شد، هیچ تولید فکری خاصی نداشته است. تهرانی گفت: «سازمانی که تا پیش از انقلاب همه ارکان و فعالیتش مخفی بود، یک باره پس از انقلاب مجبور به فعالیت علنی شد. مسعود رجوی و موسی خیابانی سردمدار شدند و اختلاف جایگاه فاحشی بین این دو با بدنه سازمان رخ داد». تهرانی گفت معتقد است سعادتی نفر دوم سازمان بوده و نباید اعدام می شد، همان گونه که با اعدام تقی شهرام مخالف بوده است. می گوید ما می توانستیم با حفظ این دو، اطلاعات بکری از آنان به دست بیاوریم. در زمان صحبت های دیگر سخنرانان مراسم، تهرانی کم حوصله به نظر می رسید و گاهی انگار غرق در افکار خود بود. بار دوم که خودش سخنرانی کرد، سازمان را مرده و آنچه را اکنون در حال فعالیت است، فرقه ای عجیب نامید که باید آن را بررسی کرد. او گفت: «فرقه ای که در آن همسر مهدی ابریشمچی از او جدا می شود و با مسعود رجوی ازدواج می کند و ابریشمچی در کنار این می ایستد و برای عروس و داماد کف می زند! این چنین شست وشوی مغزی عجیب است». نوبت به پرسش و پاسخ که می رسد اوضاع کمی دگرگون می شود؛ رضا گلپور که در جلسه حاضر بود تهرانی را مخاطب قرار می دهد تا از او اطلاعاتی درباره روابط برخی افراد بگیرد. گلپور، نویسنده کتاب «شنود اشباح» است؛ انتشار این کتاب با واکنش های شدیدی روبه رو شد و گلپور به خاطر چاپ آن چندین ماه بازداشت شد و سرانجام به دلیل اتهامات امنیتی و تبلیغ علیه نظام، به جزای نقدی محکوم شد. عمده این کتاب علیه اصلاح طلبان است و اتهامات سنگینی از جمله جاسوسی را متوجه آنان کرده بود. او گلپور تهرانی را خطاب قرار داد و سؤال کرد: «فردی به نام تقی محمدی و اکبر حجازی فرد و جواد غدیری که نقش هایی در برخی عملیات های تروریستی اوایل انقلاب هم داشته اند چه رابطه و نسبتی با شما دارند؟» در این هنگام مجری برنامه اعلام کرد سؤال ارتباطی با موضوع ٣٠ خرداد ٦٠ ندارد. البته افراد دیگری که ظاهرا از همفکران گلپور بودند هم اعتراض کردند و سؤالات مشابهی را مطرح کردند که تهرانی در پاسخ می گفت نمی دانم و اطلاعی ندارم. از این گونه حواشی در پایان برنامه بسیار بود. تهرانی آمده بود تا حرف جدیدی نزند؛ اما همین که پس از سال ها در مقطع کنونی که صحبت ها و شایعاتی درباره مسعود کشمیری و برخی عوامل بمب گذاری نخست وزیری و حزب شنیده می شود، جالب به نظر می رسد. باید صبوری کرد و دید تهرانی باز هم صحبت می کند؟
دوشنبه ، ۳۱خرداد۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خرداد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]