واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: تحصیل در اروپا را رها کرد تا به مدرسه عشق امام خمینی(ره) راه یابد
بعد از اینکه به ایران برگشت عضو کمیته انقلاب اسلامی شد در جنگ گنبد شرکت کرد از آنجا وارد سپاه پاسداران شد ...
زینب محمودی عالمی: اگر امروز انقلاب اسلامی محور مقاومت اسلامی ميشود و تمام کفر و استکبار در هراس از قدرت فراگیر نظام جمهوری اسلامی در منطقه و جهان اسلام هستند از رادمردی و ایثار و فداکاری یاران خمینی کبیر است همانان که چون کوهی استوار پای عهد و پیمان با امام شان ماندند برخی شهید و برخی جانباز و ایثار گر شدند و برخی اکنون در خارج از مرزهای ایران برای پیشبرد اهداف اسلام عزیز جان فشانی می کنند، سرلشگر شهید بهرام شه پریان که در خانواده ثروتمند و متوسط مذهبی رشد یافته بود با شنیدن صدای انقلاب اسلامی درس و علم را در اروپا رها کرده و خود را به جمع یاران عاشورایی امام خمینی(ره) رساند او که بنیانگذار چتر بازی سپاه پاسداران نیز هست در یکی از ماموریت های داخلی به خیل عظمای شهادت نائل می شود و اکنون پس از سالها همسرش از فداکاری ها و مجاهدت همسر شهیدش می گوید. با هماهنگی مدیریت ایثارگران دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع) با "طاهره بزم" به گفتگو نشستیم که بعد از شهادت همسرش چون شیرزن دو فرزند یتیمش را سرپرستی کرد تا ادامه دهنده راه پدر شهیدشان باشند. متنی که پیش رو دارید حاصل همکلامی ما با همسر سرلشگر شهید "بهرام شه پریان" است که می خوانید. خانم بزم بیشتر از خودتان و همسر شهیدتان برایمان بگویید؟ من طاهره بزم متولد 1342 اصالتا اهل تهران هستم همسرم سرلشگر شهید بهرام شه پریان متولد 1335 و اصالتا اهل تهران بود. همسرم بنیانگذار آموزش چتربازی سپاه پاسداران و عملیات گیلان غرب و همچنین استاد آموزش نظامی و چتربازی دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع) بود. نحوه آشنایی من و همسرم از طریق اقوام همسر برادرم بود. ایشان قبل ازپیروزی انقلاب اسلامی برای تحصیل در رشته مهندسی برق به ایتالیا رفته بود که سال 58 و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی با انجمن اسلامی آشنا شد روح انقلابی اش با خواندن اعلامیه های امام خمینی بیدار شد و گفت من هم باید سهمی در انقلاب داشته باشم پخش اعلامیه امام را به عهده گرفت و سرانجام به این نتیجه رسید که همه چیز حتی ادامه تحصیل را رها کند و علارغم مخالفت شدید خانواده به ایران بر گردد سال 1360 به خواستگاری ام آمد و ازدواج کردیم من در خانواده مذهبی بودم پدرم کارمند بازنشسته تامین اجتماعی بود که با وجود مخالفت های خانواده ازدواج کردیم. بعد از اینکه ادامه تحصیل را در ایتالیا رها کردند و وارد ایران شدند به چه فعالیت هايی پرداختند؟ بعد از اینکه به ایران برگشت عضو کمیته انقلاب اسلامی شد در جنگ گنبد شرکت کرد از آنجا وارد سپاه پاسداران شد خیلی جسور و شجاع بود سریع آموزشهای نظامی را یاد گرفت استاد آموزش راپل، اسکی رزمی، آموزش چتربازی در سپاه بود از نظر چتربازی برتر بود بعد از آن اعزام های مختلف داشت و به ماموریت های زیادی رفته بود، منافقان مدت زیادی دنبالش بودند چند بار ترور و زخمی شد منافقان به من و پسرم هم تیراندازی کردند مدام همسرم را تهدید می کردند که تو را می کشیم همسرم مدتی عضو اطلاعات سپاه بود چندین بار دیوار منزلمان را بمباران کردند و ما مجبور می شدیم منزلمان را تغییر دهیم تا امنیت داشته باشیم. چندسال زندگی کردید و چند یادگار از شهید دارید؟ من 4 سال و 6 ماه با همسرم زندگی کردم و دخترم را 2 ماهه باردار بودم پسرم 3 ساله و نیمه بود که همسرم شهید شد الان پسرم پادگان نصرسپاه نیروی قراردادی است و دخترم فوق لیسانس روان شناسی عمومی و بیکار است. نحوه شهادت همسرتان چگونه بود؟ برای کمک رسانی به نیروهای آموزشی به اردوگاه شهید بادینه ای ورامین رفته بود که به همراه 9 تن از فرماندهان سپاه هلی کوپترشان سقوط کرد محل شهادت شوهرم را ندیدم و حتی بعد از شهادتشان منافقان تهدید می کردند که خانه را بمباران می کنند. بعد از شهادت همسرتان زندگي را چگونه گذراندهايد؟ من حدود دو سال مدرسه شاهد نیمه وقت تدریس می کردم می دیدم همسران شهید ازدواج می کنند تبعات بدی بدنبال دارد اگر ازدواج می کردم فرزندانم خیلی ضربه می خوردند بنابراین ترجیح دادم بچه هایم را زیر بال و پرم بگیرم و بعد کارمند مرکز اسناد انقلاب اسلامی شدم و گهگاهی دستی بر قلم می برم و می نویسم و کتاب یاد یاران که مصاحبه با 90 خانواده شهید بود را نوشتم و منتشر شد. همسر شهید بودن چه حسی دارد تنهایی دو بچه یتیم را بزرگ کردید سخت نبود؟ من احساس سختی و کمبود نداشتم روحیه خوبی داشتم طوری زندگی کردم که فرزندانم از من الگو بگیرند هر وقت دلتنگ می شوم بر سر مزار همسر شهیدم می روم و با او درد دل می کنم و حضورشان را در لحظه لحظه زندگی ام حس می کنم برای شهادت همسرم اشک نریختم تا اینکه روز عقد پسرم که رفتم بهشت زهرا تا ازشان اجازه بگیرم اشکم جاری شد. بچه ها را طوری تربیت کردم که نبود پدرشان را حس نکنند حتی احساس حضور شهید به نوه ام هم منتقل شد و پدربزگش را بابا شهید صدا می کند. چطور یک پاسدار را برای زندگی انتخاب کردید می دانستید احتمال دارد به شهادت برسد؟ قبل از ازدواج خواسته ام این بود که با کسی ازدواج کنم پاسدار و اهل جنگ باشد وقتی به خواستگاری ام آمد، گفت لباس پاسداری من ممکن است کفن من شود شما قبول می کنید با این شرایط همسرم شوید من قبول کردم. بعد از شهادت همسرتان چطور صبوری کردید؟ با مطالعه و نوشتن کتاب وقتم را پر می کردم آدم های خوب هم دور و برم بودند که خانواده شهدا را تکریم می کردند بالاخره انسان باید تحمل کند به تنهایی عادت کردم با نوه ها و قوم و خویش خودم را سرگرم کردم. ویژگی های اخلاقی شهید چطور بود که شهادت نصیبشان شد؟ آدم شوخ طبع و نظام مندی بود خیلی رئوف بود با بچه ها بازی می کرد خیلی خانواده دوست و دست و دل باز و خیلی متواضع بود با اینکه در خانواده ثروتمند بزرگ شده بود خیلی خضوع داشت همیشه دوست داشت شهید شود، دلش می خواست خیلی خدمات انجام دهد و شهید شود می گفت اگر زمانی جانباز شدم نمی خواهم اذیتت کنم در مورد بچه ها در وصیت نامه اشاره کرد که تربیت بچه ها را خودتان به عهده بگیرید بچه دوم را که باردار بودم اسمش را زهرا گذاشت من خواب دیده بودم به او گفتم برای ماموریت به لبنان زیاد می رفت نزدیک يك روحانی در لبنان رفت که خوابش را تعبیر کرد و گفت شما به زودی شهید می شوید.
منبع : جوان آنلاين
تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۶:۰۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 52]