تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 29 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):باعلما همنشینی کن تا سعادتمند شوی
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831236944




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

کبوتر بچه انداخت، کاش بودی و می دیدی!


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: آسیب پذیر درخت نشین
کبوتر بچه انداخت، کاش بودی و می دیدی!




بهار بود، اما هوا سرد بود. آسمان ابری بود اما باران نمی بارید. باد می وزید اما شاخ و برگ درختان تکان نمی خوردند. پرنده های مهاجر به پرواز درآمده و کوچ های بی موقع را آغاز کرده بودند.





ماهنامه خط خطی - حسن غلامعلی فرد: بهار بود، اما هوا سرد بود. آسمان ابری بود اما باران نمی بارید. باد می وزید اما شاخ و برگ درختان تکان نمی خوردند. پرنده های مهاجر به پرواز درآمده و کوچ های بی موقع را آغاز کرده بودند. حتی کبوترها و کلاغ ها و گنجشک ها سودای کوچه بهسرشان افتاده بود و همراه با پرنده های مهاجر بال بال می زدند.

گربه ها و سگ ها دست روی دوش هم انداخته بودند و اشک ریزان در مسیری بی مقصد قدم می زدند. کروکودل ها کُرّه های گورخرها را روی پشت شان سوار کرده بودند و همان طور که اشک می ریختند رو به افق محو می شدند. عجیب بود که گورخرها پا به پای کروکودیل ها اشک می ریختند، انگار نه انگار که آنها کروکودیلند و اشک شان هم اشک تمساح!...

آقای آسیب پذیر همه این رخدادهای رازبقا گونه را می دید و نگران بود. از اینکه می دید تمساح ها گردن گورخرها را میان آرواره های سهمگین شان خرد نمی کنند شگفت زده بود. وقتی می دید سگ ها و گربه ها شبیه رفقای چندین و چند ساله دست روی شانه های هم انداخته اند و پیش می روند خشکش می زد. همراهی کلاغ ها و گنجشک ها و کبوترها با هم برایش عجیب بود. یادش آمد حیوانات زودتر از انسان ها از رخ دادن بلایای طبیعی خبردار می شوند. با خود اندیشید بی شک اتفاقی سهمگین در راه است، آن هم اتفاقی که هر پرنده و چرنده و خزنده ای را  وادار به کوچک کرده.


کبوتر بچه انداخت، کاش بودی و می دیدی!



وقتی چشمش به مورچه هایی افتاد که سوار بر بال سوسک ها به  مسافران مترو می مانستند که درهم فشرده شده اند، بیشتر نگران شد. روی شاخه درخت ایستاد و تا جایی که در توانش بود فریاد زد: «اینجا چه خبره؟» مرغ مینایی که تازه حرف زدن آموخته بود روی شاخه نشست و مدام پشت سر هم تکرار کرد: «احمدی نژاد با وعده یارانه دویست و پنجاه هزار تومانی پا به انتخابات خواهدگذاشت» ناگهان درخت شروع به لرزیدن کرد. میلیون ها کرم آسکاریس و هزاران کرم خاکی از دل خاک بیرون آمدند و همانطور که شبیه خط چهار متروی تهران امتداد می یافتند در خطی مستقیم به سمت افق لولیدن آغاز کردند.

آقای آسیب پذیر آن قدر دهانش از شدت تعجب باز مانده بود که تعدادی از مرغ های مگس خوار کمی آنجا استراحت کردند و بعد رفتند. دهانش خشک شده بود و مزه فضله پرنده می داد. مرغ مینایی که آن خبر شوم را داده بود، مدتی پیش پر زده و در افق محو شده بود. پس از سال ها این اولین بار بود که آقای آسیب پذیر دلش می خواست از درخت پایین بیاید و همراه  جانوران پیش رو کوچیدن آغاز کند، اما خبر به قدری مهیب بود که پاهایش سست شده بود.

قوزک پاهایش یاری رفتن نداشتند. حتی انگشت کوچک پایش که تا آن روز هیچ کارکردی جز له شدن نداشت دچار سستی و کرختی شده بود. چیزی نمانده بود که آقای آسیب پذیر از شدت خشک زدگی تبدیل به یکی از شاخه های نه چندان قطور درخت شود که ناگهان نماینده مردم قروه آمد پای درخت و گفت: «میانگین درک سیاسی مردم را بالاتر از این می دانم که بخواهند به یک اشتباه به نام احمدی نژاد دوباره اجازه ظهور بدهند.»

آسیب پذیر کمی نرم شد. جانورانی که در حال کوچ بودند سر جای شان ایستادند. انگار همگی منتظر بودند تا خبری خوش بشنوند بلکه پای رفتن شان سست شود. فضا آکنده از سکوت بود که صدای آقای روحانی در فضا شنیده شد که می گفت: «دستور آغاز به کار سایت پسمانگور در انارک و رونمایی از دو سانتریفیوژ ژونال و اولترا را صادر کردم» یکی از تمساح ها سیگار اولترا لایتش را آتش کرد. همه جانوران دچار شعفی عجیب شدند و فضا به یکباره غرق در شادی شد.

همه آنهایی که قصد کوچ داشتند دوباره مسیر رفته را برگشتند. گربه ها و سگ ها دوباره دشمن هم شدند، کروکودیل ها گردن گورخرها را میان آرواره های شان خرد می کردند و گورخرها هم اتفاقا خوشحال بودند. حتی آقای آسیب پذیر هم خوشحال بود. با اینکه هیچ کدامشان نفهمیده بودند آقای روحانی چه گفته اما احساس می کردند باید به یک بهانه ای خودشان را شاد نشان بدهند تا تلخی خبر قبلی را بشورد ببرد پایین، حتی اگر آن خبر را نفهمند!








تاریخ انتشار: ۰۸ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۴





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن