تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس مى‏خواهد خداوند او را از زبانيه (فرشتگان عذاب) نوزده‏گانه برهاند، بسم الل...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829700149




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پایان عصر مداخله جویی آمریکا فرا می رسد؟


واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:
پایان عصر مداخله جویی آمریکا فرا می رسد؟
جهت بهبود مناسبات داخلی؛
پایان عصر مداخله جویی آمریکا فرا می رسد؟ نامزدهای جمهوری خواهان همسو با مواضع باراک اوباما و برخلاف اسلاف خود خواستار کاهش مداخلات نظامی آمریکا در اقصی نقاط جهان شده اند.


گروه بین الملل فرهنگ نیوز، از ایالات متحده آمریکا در طول دهه های پس از اتمام جنگ دوم بین الملل به عنوان قدرتمندترین نظام حاکم بر جامعه جهانی نام برده می شود. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ابتدای دهه نود میلادی عملا راه را برای سلطه ی بی چون و چرای آمریکایی ها در نظام جهانی فراهم آورد تا آن جا که سخن از جهانی شدن فرهنگ و اندیشه های آمریکایی در سراسر گیتی به میان آمد.
 
ابرقدرت بودن آمریکا اگرچه شرایط مساعدی را برای واشنگتن جهت تاخت و تاز کردن در پنج قاره فراهم آورده و موجب استعمار و استثمار بسیاری از ملت ها شده است، اما هزینه های هنگفتی در برخی مواقع نیز برای آن ها به همراه داشته است. مداخله های نظامی آمریکا در کشورهای مختلف چه به شکل مستقیم و یا غیر مستقیم از طریق کودتا، انقلاب های دست ساخته، جنگ داخلی و... موجب صرف هزینه های مادی، انسانی و لجستیکی شده است، تا آن جا که به مرور زمان موجب عدم تمایل بخش عمده ای از جامعه ی آمریکا به مداخله در امور دیگر کشورها شده است.
 
اوج سیاست های نظامی آمریکا در سال های پس از پایان جنگ سرد را می توان در دوره ی زمامداری جرج بوش پسر مشاهده نمود. دوره ای که آمریکا تحت لوای مبارزه با تروریسم اقدام به سرنگونی نظام حاکم بر افغانستان و عراق نموده و تلاش نمود نظامی وابسته به خویش را در کابل و بغداد بر سر کار آورد. شدت هزینه های تحمیل شده به آمریکا از قبل دو جنگ یاد شده به حدی بالا بود که خشم شهروندان آمریکایی را در پی داشته و موجب روی گردانی آن ها از چهره های جمهوری خواه شده و شرایط را برای ریاست جمهوری باراک اوباما فراهم نمود. اوباما در خلال سال های زمامداری اش تلاش نمود تا آن جایی که ممکن است از تحمیل هزینه بر دوش نظامش بکاهد و در شرایط اضطراری، مقابله نظامی و مصارف آن را بر عهده متحدینش (نظیر حمله ی بریتانیا و فرانسه به لیبی یا مداخله های سعودی در منطقه) قرار دهد.
 
جامعه ی منزجر از جنگ 
 
عبارت های خائن، ترسو، بزدل، گیج، ساده لوح، ضعیف، بی عرضه و... عباراتی است که منتقدین اوباما و به ویژه جمهوری خواهان در خلال سال های ریاست جمهوری اوباما در توصیف وی به کار برده اند. آن ها مدام اوباما را به در پیش گرفتن مشی خلاف منافع آمریکا متهم نموده و بر این باورند که سیاست های او موجب کاهش جایگاه آمریکا و وجهه این کشور در مناسبات جهانی شده است. 
 
با این حال و برآورد نظرسنجی ها و فضای حاکم بر آمریکا نشان می دهد که عموم آمریکایی ها ضمن داشتن انتقادهایی به اوباما، نسبت به تداوم این رویکرد ابراز خوشبینی نموده و خواهان آنند که ریاست جمهوری بعدی نیز همین روش را ادامه دهد. برآورد کمپین نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا نیز نشان می دهد که هم هیلاری کلینتون و هم دونالد ترامپ نامزد جمهوری خواهان بر خلاف برخی اظهارات انتخاباتی خواهان مداخله بیش از پیش آمریکا در مناسبات جهانی نیستند. دونالد ترامپ نامزد افراطی حزب جمهوری خواه بارها اعلام نموده که راضی به خرج مالیات آمریکایی ها در اقصی نقاط جهان از طریق اقدامات نظامی نیست و بر این باور است که متحدین  آمریکا می بایست خود این هزینه ها را متقبل شوند.
 
نشریه لوموند فرانسه در گزارشی اخیرا به این مسئله پرداخته و نوشته است: «به نظرمي آيد که نامزد جمهوري خواه انتخابات رياست جمهوري نوامبر ٢٠١٦، کمتر از حريف دموکرات خود نسبت به مداخلات نظامي نظر مساعد دارد. وضعيتي که از زمان جنگ جهاني دوم بي سابقه است. اما کوشش واپس نشيني، که از سال ٢٠٠٩ برسياست خارجي باراک اوباما سايه افکنده، از اين پس هردو حزب را دربرمي گيرد.»
 
نویسنده ی مطلب می نویسد که اگرچه جمهوري خواهان هيچ فرصتي را براي تاکيد بر اين که اوباما تا چه حد ايالات متحده را تحقيرکرده، ازدست نداده اند با این حال دو کانديداي اصلي حزب در انتخابات مقدماتي از گفتمان هاي افراطي فاصله گرفته اند . در دسامبر ٢٠١٥، تد کروز از «محافظه کاران نوي ديوانه اي که مي خواهند همه کشورهاي دنيا را اشغال کنند و فرزندانمان را به خاور نزديک بفرستند و به کشتن بدهند» انتقاد کرده است. درهمان ماه، او دربرابر بنياد خيلي محافظه کار «هريتيج» بر ويژگي مضر دخالت آمريکا، با تکيه بر نمونه ليبي تاکيد کرد و افزود: «ما نبايد از هيچ يک از جناح ها در جنگ داخلي سوريه حمايت کنيم». گفته هايي که کمي با يک جمله اوباما در ١٠ سپتامبر ٢٠١٣ مطابقت داشت که درگيري سوريه را «جنگ داخلي ديگري» عنوان مي کرد.
 
دونالد ترامپ نيز بيش از اين خواهان اعزام نيرو به خاور نزديک نيست. او درتاريخ ٣ مارس گفت: «ما در آنجا هزاران ميليارد دلار هزينه مي کنيم و زيرساخت هاي کشور خودمان در حال از بين رفتن است». در اينجا نيز، مي توان پنداشت که اين صداي مستاجر کنوني کاخ سفيد است که شنيده مي شود: «درطول دهه اخير، جنگ براي ما هزار ميليارد دلار هزينه داشته و اين در زماني بوده که بر بدهي ما در شرايط اقتصادي دشوار به شدت افزوده شده بوده است (...) زمان آن رسيده که ما بر سازندگي کشور خود متمرکز شويم». اينها گفته هاي اوباما درسال ٢٠١١، هنگام اعلام عقب نشيني آتي سربازاني بود که هنوز در افغانستان بودند.
 
در جناح دموکرات نيز در جريان رقابت هاي بين نامزدها غالبا از مداخله گري نظامي انتقاد شده است. از جمله اين موارد، مخالفت با جنگ ويتنام توسط جرج مک گاورن درسال ١٩٧٢، کشيش سياه پوست جسي جکسون درسال هاي ١٩٨٤ و ١٩٨٨ – که به عنوان نمونه از اقدامات ايالات متحده براي سرنگون کردن دولت نيکاراگوئه انتقاد کرد -، ياحتي اوباما منتقد سرسخت جنگ عراق در سال ٢٠٠٨ است. اما، براي يافتن موردي از مخالفت يک جمهوري خواه با اعزام نيروي نظامي بايد به سال ١٩٥٢ بازگشت که رابرت تفت توسط حزب خود نامزد مطلوب رياست جمهوري محسوب مي شد. او که سناتور ايالت اوهايو بود، با طرح مارشال مخالفت مي کرد و سازمان پيمان اتلانتيک شمالي (ناتو) را ناکارآمد و خيلي پر هزينه مي دانست و براين باور بود که ايالات متحده جز در موردي که «آزادي ملت» مستقيما مورد تهديد باشد، نبايد به کاربرد زور دست زند. او در رقابت با دوايت آيزنهاور در مرحله مقدماتي با فاصله اي اندک باخت. از آن پس، کليد موفقيت در مرحله مقدماتي انتخابات رياست جمهوري در ميان جمهوري خواهان، تاکيد بر نقش رهبري جهاني ايالات متحده است. همين مورد موضوع مرکزي برنامه سياست خارجي آقاي جان مک کين درسال ٢٠٠٨ و آقاي ويلارد («ميت») رامني درسال ٢٠١٢ بود. چرخش کنوني جمهوري خواهان از آن جهت بيشتر تعجب برانگيز است که جناح محافظه کار درمدت ٨ سال به «ضعف» اوباما معترض بوده و از اين که از بمباران کشورهاي ديگر اکراه نشان مي داده ابراز ناخرسندي مي کرده است.
 
سیاست بدون دکترین اوباما
 
اين چرخش با تحليل تحول کلي سياست خارجي آمريکا از سال ٢٠٠٩ بهتر قابل درک است. اوباما در دو دوره اقامت درکاخ سفيد متهم به اِعمال سياستي است که هيچ اصلي آن را هدايت نمي کند. سياستي که متفاوت با سياست هاي هري ترومن («ازبين بردن» اتحاد شوروي)، دوايت آيزنهاور («عقب راندن» کمونيسم)، ريچارد نيکسون («تنش زدايي» نيرومند)، جيمي کارتر («حقوق بشر»)، رونالد ريگان (رودررويي با «امپراتوري شر» اتحاد شوروي) يا حتي جرج دبليو بوش («جنگ عليه ترور») است و اوباما پشت سرخود هيچ دکتريني که نام او را برخود داشته باشد به جا نمي گذارد و کارش تنها سرهم بندي گزينه هايي گاه متناقض بوده است. او درسال ٢٠١١ با ائتلافي براي سقوط معمر قذافي در ليبي همراهي کرد و سپس علاقه خود به اين کشور را ازدست داد، به بمباران هاي شديد کاملا غيرقانوني (ازنظر حقوق بين الملل و آمريکا) توسط هواپيماهاي بدون سرنشين پرداخت و درپي آن به تلاش ديپلوماتيک چندجانبه براي امضاي يک توافق درمورد برنامه هسته اي ايران دست زد و درمورد برقراري روابط با کوبا به نمايش شجاعت پرداخت.
 
نخستين اختلاف نظرها بين اوباما و اطرافيانش در سپتامبر ٢٠٠٩، درمورد افغانستان ظاهر شد. درحالي که رئيس جمهوري وعده پايان اين جنگ را داده بود، ژنرال استانلي مک کريستال، مسئول عمليات در محل، به خلاف او نظرش اين بود که دستيابي به پيروزي مستلزم افزايش حضور نظامي آمريکا است و برآورد مي کرد که به ٤٠ هزار سرباز نياز است. ظرف مدت ٣ ماه، جلسه پشت جلسه برگزارشد، وزير خارجه، وزير دفاع، رئيس آژانس مرکزي اطلاعات (سيا)، مشاور امنيت ملي و مدير اطلاعات ملي کوشيدند اوباما را به پذيرش اين خواست وادارند. رئيس جمهوري بي وقفه تکرار مي کرد «اين برمبناي منافع ملي نيست» و او نمي خواهد «هزار ميليارد دلار هزينه کند» و خود را درگير «اقدام براي بازسازي ملي در درازمدت» کند. او با خودداري از انتخاب بين عقب نشيني و تعهد نظامي نامحدود مورد درخواست ژنرال مک کريستال، راه حلي بينابيني را برگزيد: باقي ماندن ٣٠ هزار سرباز به مدت ١٨ ماه. او در روز اول دسامبر ٢٠٠٩ در توجيه گزينه خود گفت: «آمريکا بايد نيرومندي خود را به شيوه اي نشان دهد که بر پايان بخشيدن به جنگ ها و پيش بيني درگيري ها منجر شود». بيشتر کارشناسان نظامي اين راه حل ميانه را خيلي ناکارآمد ارزيابي کردند زيرا به طالبان راه نشان مي داد صبر پيشه کنند تا توفان بگذرد.
 
درسال ٢٠١١، در آغاز «بهار عرب» ماجرايي مشابه رخ داد. آيا بايد در ليبي، براي سقوط معمر قذافي، به اين بهانه که شورشيان بنغازي را به کشتار جمعي تهديد مي کند، مداخله نظامي کرد؟ اين بار، اطرافيان اوباما، به استثناي خانم کلينتون، حزم انديش تر بودند.گيتز حتي علنا ابراز کرد که هر کس در نظر داشته باشد نيروهاي جديدي به خاور نزديک بفرستد بايد «اقدام به معاينه مغز خود» کند. اما فشارهايي از جانب رسانه ها و خارج – به ويژه ازجانب فرانسه و انگلستان که مصمم به ترک ائتلاف بودند – و کنگره وارد شد که سناتور دموکرات جان کري و همتاي جمهوري خواه او جان مک کين باهم خواستار برقراري يک منطقه پرواز ممنوع بودند. ازنو، رئيس جمهوري به گزينه اي «ميانه» دست زد: او مداخله را منتها در چهارچوب يک ائتلاف گسترده با مجوز ازسوي سازمان ملل متحد پذيرفت – مجوزي که تنها ايجاد يک منطقه پرواز ممنوع را پيش بيني مي کرد و به سرعت از آن تخطي شد – و عملياتي نيز انجام نشد.
 
آيا در اينجا مي توان اثري از «دکترين اوباما» يافت؟ ايالات متحده قصد داشت براي دفاع از منافع خود «از طريق پشت جبهه» مديريت کند بدون آن که خود را نشان دهد: با بمباران هايي توسط هواپيماهاي بدون سرنشين، ارجحيت دادن به استفاده مقطعي از نيروهاي ويژه يا ديگران را به جاي خود گماشتن. روزنامه نگار محافظه کار نوي واشنگتن پست با خشم اين کار را چنين توصيف مي کند: «مديريت از پشت جبهه ، مديريت نيست، پا پس کشيدن است». جنگ سوريه نشان داد که اين امر يک دکترين براي رئيس جمهوري آمريکا نبوده بلکه مانند مورد افغانستان انتخابي موردي بوده است: اوباما کوشيد هواداران و مخالفان کاربرد زور را مديريت کند، بدون آن که رضايت هيچيک را جلب نمايد

 

پایان جنگ احمقانه
 
نویسنده لوموند می نویسد: سابقه ليبي ترديد و اکراه اوباما درمورد مداخله نظامي را بيشتر کرد. درمدت دوسال، بين سال هاي ٢٠١١ و ٢٠١٣ او برشمار محکوم کردن هاي شفاهي افزود و خواستار کنار رفتن بشار اسد شد و از شورشيان حمايت لفظي کرد، اما هرگز به فکر استفاده از ارتش نيفتاد. سوريه ليبي نيست که کشوري بدون متحدان واقعي باشد. وضعيت درماه اوت ٢٠١٣ زماني تغيير يافت که رژيم بشار اسد متهم به استفاده از سلاح شيميايي در حومه دمشق شد و به اين ترتيب خط قرمز ترسيم شده در يک سال پيش توسط اوباما را زيرپا گذاشت. آيا ايالات متحده، درحالي که پاي اعتبارش درميان بود، مي توانست غيرفعال بماند؟ در کاخ سفيد توافقي برمبناي ضرورت «تنبيه» بشار اسد شکل گرفت. جو بايدن، معاون رئيس جمهوري که معمولا چندان هوادار اعزام نيروهاي نظامي نبود مي گفت: «ملت هاي بزرگ بلوف نمي زنند». به نظر مي آمد که اوباما متقاعد شده باشد و حتي از پنتاگون خواست که هدف هاي بمباران را تعيين نمايد.
 
اما در آخرين لحظه، درپي گفتگويي با مک دونو، ضد مداخله جو ترين مشاورش، رئيس جمهوري اقدام به چرخش کرد و از گروه خود خواست که راه گريزي برايش بجويند. اين تصميم با رگباري از مخالفت ها در فرانسه، عربستان سعودی، اسرائيل و کشورهاي حاشيه خليج [فارس] روبرو شد و موجب گرديد که جمهوري خواهان به او نسبت «بزدلي» بدهند و شماري از دموکرات ها نيز به خشم آيند و کری احساس کند که «سرش کلاه گذاشته شده» است. لئون پانتا، وزير پيشين دفاع در خاطراتش مي نويسد که اوباما «پيام بدي براي دنيا فرستاد»، «اين امر تاکيدي بر ضعف بيش از پيش او بود (...). به نظر من، رئيس جمهوري غالبا منطق يک استاد دانشگاه را بر شور و شوق يک رهبر ارجحيت مي دهد».
 
به رغم همه اينها، تصميم درمورد سوريه چرخشي همه جانبه در ديپلماسي آمريکا است. براي نخستين بار پس از سال ٢٠٠٩، اوباما به يک راه حل ميانه نظامي دست نزده و با مذاکره با روسيه درمورد برچيدن زرادخانه شيميايي دمشق بر انديشه اقدام نظامي و هرگونه «تحريک» دربرابر ايالات متحده نقطه پايان نهاد. اين گسست بر انتخاب واشنگتن درمورد راهبرد « عدم سنگر سازي مجدد » مهر تاييد زد.
 
از عقب نشيني نيروهاي نظامي از عراق و افغانستان تا کاهش بودجه و خودداري از اعزام نيروهاي جديد نظامي، اوباما کوشيد از حضور نظامي آمريکا در دنيا بکاهد تا بتواند خود را روي مشکلات داخلي و چاره جويي براي دخالت هاي بي ثبات کننده بوش متمرکز کند. علاوه براين، ايده عدم سنگر سازي مجدد آشکارا برمبناي «راهنماي راهبردي» منتشرشده توسط وزارت دفاع درسال ٢٠١٢ تدوين شده است: «براي دستيابي به هدف هاي امنيتي، ما به تاکتيک هايي نرم و کم هزينه دست خواهيم زد (...). نيروهاي آمريکايي ديگر در موقعيت انجام عمليات درازمدت درمقياس وسيع نخواهند بود».
 
اين موضع گيري چندان ربطي به انزواجويي ندارد: ايالات متحده ده ها پايگاه نظامي خود درسراسر دنيا را حفظ مي کند، بزرگ ترين ارتش جهان است، سرويس هاي اطلاعاتي آن از همه جهت رشد مي يابند، ٧ کشور (عراق، سوريه، افغانستان، يمن، پاکستان و سومالي) را بمباران کرده و به دخالت در امور حکومت هاي ديگر و اقدام براي بي ثبات کردن دولت ها، عمدتا در آمريکاي لاتين ادامه مي دهد. اين عقب نشيني ناشي از رويکرد ايده آليستي، به مفهوم بازتوزيع قدرت در سطح جهاني يا صلح گرايي نيست. اوباما، چنان که مکرر مي گويد مخالف جنگ نيست بلکه با «جنگ احمقانه» مخالف است، جنگي که در خدمت منافع آمريکا نبوده و تراز هزينه – فايده آن منفي باشد. امروز، پناهجويان از ترکيه يا لبنان راه اروپا را درپيش مي گيرند، بهاي نفت پايين باقي مانده است، سوء قصدهايي در آنکارا، بروکسل، تونس و باماکو رخ مي دهد: واشنگتن چرا بايد خود را با اعزام نيرو به خاور نزديک درگير کند؟ اما يک حمله گسترده در خاک آمريکا – بزرگتر از تيراندازي ٢ دسامبر ٢٠١٥ در سن برناردينوي کاليفرنيا که موجب کشته شدن ١٤ تن شد -، در هرلحظه مي تواند وضعيت را تغيير دهد. جرج دبليو بوش در اکتبر سال ٢٠٠٠ مي گفت: «اگر ما گستاخ باشيم، [کشورهاي ديگر] نسبت به ما بغض خواهند داشت، اگر ملتي متواضع ولي قوي باشيم، ما را تمجيد خواهند کرد» و حتي افزوده بود: «من فکر نمي کنم که از نيروهاي ما بايد در کارهايي استفاده شود که "سازندگي ملي" ناميده مي شود». وبعد، ١١ سپتامبر رخ داد...
 
اوباما با تصميم قاطع براي برگرداندن ورق در اين مورد، به کاخ سفيد راه يافت تا بتواند توجه خود را بر «آسيا» متمرکز کند که سير رويدادهاي آن توجه برانگيز است. اين موضوعِ «چرخشي» بود که درسال ٢٠١٠ آغاز شد. 
 
اززمان جنگ جهاني دوم، ايالات متحده به تناوب در دوره هاي اطمينان و ترديد درمورد توانايي خود در اداره مقتدرانه دنيا به سرمي برد. شعف ناشي از پايان جنگ درسال هاي دهه ١٩٥٠ جاي خود را به پرسش هايي درمورد برتري اش داد: آيا آمريکا آنقدر قدرتمند است که بتواند جلوي پيشرفت کمونيسم را بگيرد که با پيشروي هايش در انقلاب چين و دستيابي به بمب اتمي توسط اتحاد شوروي رو به گسترش بود؟ ازسال ١٩٥٢، داگلاس مک آرتور، که مي خواست کره را با سلاح اتمي بمباران کند، اعلام خطر مي کرد که «ناتواني ما درحفظ منابع، سنگيني رشد يابنده تعهدات بودجه اي، افزايش سرسام آور بدهي عمومي» کشور ما را در سراشيب يک «انحطاط نسبي» مي اندازد . دهه بعد نشان از کوشش برتري طلبانه داشت. جان اف کندي، در سخنراني مراسم معرفي اش به عنوان نامزد رياست جمهوري اعلام کرد: «ما هر بار سنگيني را تحمل خواهيم کرد، هر آزموني را پذيرا خواهيم شد، ازهر دوستي حمايت خواهيم کرد. ما براي تضمين پيروزي يا بقاي آزادي، با هر دشمني رودررو خواهيم شد».
 
مرحله هاي اطمينان غالبا مربوط به دوره هايي است که نابرابري هاي اقتصادي کاهش مي يابد و به نظرمي آيد که آينده براي طبقه متوسط مساعد است. به محض آن که افق تيره مي شود، قدرت به صورت يک بار سنگين درمي آيد. درسال هاي دهه ١٩٧٠، درحالي که نرخ بهره و بدهي خانوارها افزايش مي يافت و دو شوک نفتي اقتصاد کشور را تضعيف مي کرد، فاجعه ويتنام و پيشروي اتحاد شوروي در آسيا و آفريقا نقطه ضعف هاي برتري نظامي آمريکا را نشان داد. و در سال ١٩٧٦، بنابر تحقيقي توسط «شوراي روابط خارجي»، ٤٣ درصد از آمريکايي ها براين نظر بودند که ايالات متحده مي بايد «در درجه اول به امور مربوط به خود بپردازد»، اين رقم يک رکورد از زمان آغاز اين تحقيق درسال ١٩٦٤ (٢٠ درصد) بود.

سیاست عدم مداخلهدرسال ٢٠١٣ اين رقم به ٥٢ درصد رسيد که باز يک رکورد بود. بنابر يک نظرسنجي در ماه مارس ٢٠١٤، تنها ٣٠ درصد آمريکاييان خواهان اين بودند که درصورت حمله روسيه، کشورشان از لهستان دفاع کند. اين رقم براي لتوني ٢١ درصد بود وحتي درمورد انگلستان به زحمت به ٥٦ درصد مي رسيد. درنظرسنجي هاي پي درپي، تنها حملات توسط پهبادها و بمباران عليه داعش، که پس از تصرف موصل و گردن زدن جيمز فولي روزنامه نگار آمريکايي درمورد آن تصميم گرفته شد، از حمايت گسترده اي برخوردار بود.
 
بي گمان «براي ساخت افکار عمومي بايد کار کرد» و اين امکان وجود دارد که جنگي که هوادار نداشته محبوبيت يابد. اوباما حاضر به انجام اين کار نيست، کروز و ترامپ هم همين طور و حتي ترامپ پيشنهاد کرده که کشورش از پيمان «ناتو» خارج شود زيرا اين سازمان «منسوخ» شده و بسيار پرهزينه است. چنان که تاريخ دان انگليسي پري آندرسون نشان داده، مداخله گري و انزواجويي دو وجه يک ملي گرايي را تشکيل مي دهد. يکي از اين دو وجه به سلطه جويي آمريکا مشروعيت مي دهد و جهاني گرايي آن را ارزش مي شمارد (اين وجه فعاليت منجي وار واشنگتن در رهنموني دنيا به راه راست را توجيه مي کند)، وجه ديگر استثناگرايي (که حفظ ويژگي منحصر به فرد جامعه اي که در جهان تافته جدابافته است را ترغيب مي کند) را مشروعيت مي بخشد.
 
انزواجويي که پيش از جنگ جهاني دوم چيرگي داشت، در دوران جنگ سرد تقريبا به کلي از اردوگاه محافظه کار محو شد، اما درپي فروپاشي اتحاد شوروي از نو سربرآورد. در آن زمان اين جريان دو شکل به خود گرفت: يکي در خود فرو رفتن کامل، که توسط يک آزادي خواه به نام ران پل و يک ضد مداخله گري محافظه کار به نام پاتريک بوکانان، که پيشتر همکار نيکسون و ريگان بود نمايندگي و ترويج مي شد. بوکانان درسال ٢٠٠٦ مي گفت: «اگر ما رفتار مشابه امپراتوري بريتانيا را متوقف نکنيم، به همان سرنوشت دچار خواهيم شد ».
 
اين جريان که در سال هاي دهه هاي ١٩٩٠ و ٢٠٠٠ خيلي در اقليت بود، در دوران رياست جمهوري اوباما نيرويي تازه يافت. اين گروه با جمع شدن گرد محور «انستيتو کاتو» و نشريه «آمريکن کنسرواتيو» (که درسال ٢٠٠٢ توسط آقاي بوکانان براي مخالفت با جنگ عراق بنيانگذاري شد)، به پيش بيني فاجعه هاي افغانستان و عراق، و نيز زمينه بحران اقتصادي و اجتماعي پرداخت. درواقع، بدهي عمومي برخي از جمهوري خواهان را به گزينش کاهش هزينه ها و بودجه نظامي واداشت. در ماه اوت ٢٠١١، کنگره به يک برنامه رياضت اقتصادي (موسوم به « در بند نگهداشتن ») راي داد که کاهشي هزار ميليارد دلاري در بودجه ارتش درمدت ١٠ سال را پيش بيني مي کرد. به اين ترتيب «بازهاي بودجه اي» بر «بازهاي نظامي» غلبه يافتند.
 
موفقيت نامزدي ترامپ و کروز تائيدي بر اين گرايش جديد است و شکاف فزاينده بين سياست خارجي رسمي و راي دهندگان خواهان عدم مداخله را نشان مي دهد. کروز، ترامپ و اوباما در اين ايده سهيم اند که متحدان واشنگتن – از عربستان سعودي گرفته تا فرانسه و کشورهاي حاشيه خليج [فارس]، آلمان و ژاپن – مي بايد از گذاشتن بار سنگين نظام امنيت بين المللي بردوش آمريکا دست بردارند.

لوموند در پایان می نویسد: آيا ايالات متحده مي تواند از امروز به فردا تصميم بگيرد که ديگر نمي خواهد رهبري اي که در مدت ٦٠ سال به نيروي اسلحه به دست آورده را به عهده داشته باشد؟ آيا ايالات متحده مي تواند بدون هيچ گونه ناراحتي روحي و بازپرداخت و جبران (مالي، حمايت ديپلماتيک برمبناي همکاري دوجانبه وعادلانه و غيره) خود را از منطقه اي که مدت ها آن را بي ثبات کرده کنار بکشد؟ جِرِمي شاپيرو، پژوهشگر «بنياد بروکينگز» و مشاور وزارت خارجه موضوع را به شکلي خلاف عرف چنين خلاصه مي کند: « آن چه اهميت دارد دستيابي به صلح [درخاورنزديک] نيست، بلکه اين است که ايالات متحده تا چه حد در بوجود نيامدن صلح مسئوليت دارد ». اما تاريخ را نمي توان محو کرد: حتي زماني که ايالات متحده ديگر سربازي در منطقه نداشته باشد، مسئول هرج و مرجي است که ايجاد کرده است.




95/2/28 - 11:21 - 2016-5-17 11:21:03





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[مشاهده در: www.farhangnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن