واضح آرشیو وب فارسی:هنگام نیوز: «بسیاری از آرزوهایم را زیر پا گذاشتم تا با مردی که دوستش دارم زندگی کنم، اما شوهرم بعد از دو سال نامردی را در حقم تمام کرد. او با وجود دو بچه پنج و هشت ساله بارها و بارها به من خیانت کرده است. از آخرین خیانتش سه ماه می گذرد و هنوز هم با آن زن ارتباط دارد و حتی او را به خانه هم آورده است.»سایت خبری تحلیلی هنگام Hengamnews.com: آشنایی بهاره و کامران از دانشگاه شروع و کم کم تبدیل به دلبستگی شد. به سال نکشید که کامران پا پیش گذاشت و خواستگاری کرد، اما خانواده هیچ یک زیر بار نرفتند. بهاره که خوب می دانست بدون رضایت پدرش نمی تواند ازدواج کند، از او به دادگاه شکایت کرد و بالاخره با رضایت نامه ای که گرفت، پای سفره عقدی نشست که هیچ کس نبود بالای سرش قند بسابد و برایش آرزوی خوشبختی کند. او درباره زندگی اش می گوید: «مادرشوهرم برای این که جلوی این ازدواج را بگیرد، همه جوره اذیتم کرد، اما به خاطر کامران دم نزدم. حیف از آن همه محبت که به پای او ریختم. اوایل رابطه خوبی با هم داشتیم. سعی کردم زن خوبی برایش باشم و برایش کم نگذارم. او هم دوستم داشت. بچه ها که به دنیا آمدند زندگی مان شیرین تر شد. اما خوشبختی مان با پنهانکاری ها و دیرآمدن های شوهرم به خانه رنگ باخت. اولین بار زمانی که داشت با تلفن همراهش پچ پچ می کرد مچش را گرفتم. فکر می کرد خواب هستم، اما گوش هایم را که تیز کردم، متوجه شدم کسی که پشت خط است، یک زن است. قبل از آن دیده بودم تا تلفن زنگ می زند، صدایش را کم می کند، اما کنجکاو نمی شدم و حتی از او نمی پرسیدم که چرا این کار را می کند. اما یک روز که با هم بیرون رفته بودیم، از ماشین پیاده شد تا خرید کند. تا بیاید سریع پیامک هایش را باز کردم و وقتی چشمم به پیام های عاشقانه شوهرم با دختر جوانی افتاد، سرم گیج رفت. از ماشین پیاده شدم تا به خانه برگردم که شوهرم دید و دنبالم آمد. پرسید که چه اتفاقی افتاده؟ از شدت عصبانیت روی زمین نشستم و با گریه گفتم فقط بگو آن دختر کیست که به هم پیامک داده اید؟ شوهرم که رنگش پریده بود گفت به خدا هیچ کس؛ یکی از همکارانم است که در دوران عقد از همسرش جدا شد و چون حال خوبی نداشت با من درد دل کرد و من هم گوش کردم؛ همین. دلم برایش سوخت و چیزی بینمان نیست. کلی حرف زد تا قانعم کند که هیچ منظوری ندارد. اما روزهای بعد بدون پنهانکاری و جلوی چشمم به آن دختر پیامک می داد. حتی برای اطمینان به من پیامک ها را نشان می داد. حس زنانه ام می گفت دروغ می گوید. روزهای بعد خیلی راحت جلوی من با آن دختر تلفنی حرف می زد و بگو و بخند می کرد. دو هفته دندان روی جگر گذاشتم، اما طاقتم یکدفعه تمام شد و بشدت با کامران دعوا کردم و گفتم رابطه اش را با آن دختر قطع کند. اما شوهرم با وقاحت تمام گفت که از دستم خسته شده ودلش می خواهد با آن دختر باشد. از ناراحتی شیشه شکستم و داد و بیداد کردم، بی آبرویی راه انداختم اما به جای این که آرامم کند، کتکم زد تا داد نزنم. یک ماه با او حرف نزدم و در این مدت فهمیدم که رابطه اش با آن دختر تمام شده است. بعد از آن هر روز عاشق یکی می شد. نگاه و رفتارش ناپاک شده بود و به هر زنی که می رسید، نظر بد داشت. اگر ماشین داشت، سر راهش هر زن یا دختری را که می دید، سوار می کرد. به دخترها گفته بود که مجرد است و اسمش را عوض کرده بود. با این که از نظر زیبایی و کمالات چیزی کم ندارم، اما نفهمیدم چرا چشم شوهرم همیشه دنبال زنان و دختران دیگر بود. به خاطر این که کامران به من توجه کند، تن به عمل های جراحی متعدد زیبایی دادم تا او را سمت خودم بکشم، اما فرقی نکرد و همچنان بی تفاوت بود. زندگی ام به هم ریخته است و دلم برای بچه های بی گناهم می سوزد. از خودم هم چیزی نمانده و تبدیل شده ام به یک مرده متحرک که فقط نفس می کشد. خیلی بدبخت هستم. بار آخر وقتی دعوا کردیم، گفت که اگر دوباره گیر بدهم، طلاقم می دهد و بچه ها را از من می گیرد. من قربانی خیانت همسرم هستم و به خاطر این موضوع دچار افسردگی شده و بشدت وزن کم کرده ام. ماه هاست که داروی اعصاب مصرف می کنم و گریه کار شب و روزم شده است.
پنجشنبه ، ۱۶اردیبهشت۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هنگام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]