واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: ساعت 5 بعد از ظهر یکی از روزهای اردیبهشت حادثهای نادر در تاریخ آتشنشانی اتفاق افتاد. بهدنبال به صدا در آمدن زنگ حریق در ایستگاه 55 خبر ریزش چاه و مدفون شدن چند کارگر داده شد. سریع به محل حادثه در بلوار مرزداران رفتیم. با اطلاعاتی که درباره چاه گرفتیم، متوجه شدیم دو کارگر در عمق 13 متری چاه مدفون شدهاند.
باتوجه به نوع حادثه، احتمال زنده بودن دو کارگر بعید به نظر میرسید. بعد از 3 متر خاکبرداری توسط بیل مکانیکی، حدود چاه مشخص شد، در این لحظه سیم بکسل داخل چاه تکان خورده و این نشاندهنده زنده بودن حداقل یکی از کارگرها بود. با مشاهده این صحنه عملیات نجات آغاز شد. با ایجاد کارگاه بر روی چاه با احتیاط شروع به خاکبرداری کردیم. حدود 4 متر پایینتر رفته بودیم که صدای ضعیف یکی از کارگرها به گوش رسید، او مرا قسم میداد که نگذارید ما بمیریم. کار به کندی پیش میرفت، زیرا هر لحظه امکان ریزش دوباره وجود داشت و جان ما هم در خطر جدی بود، تنها انگیزهای که باعث میشد تلاشمان را بیشتر کنیم، زنده بودن کارگرها بود. 18 ساعت بعد حدود 11 صبح تا جایی پیش رفتیم که احساس میکردیم کارگران در زیر پای ما هستند، در صورتی که هنوز 4 متر با آنها فاصله داشتیم. در این مرحله از کار بودیم که به مشکلی برخوردیم، تکهای بتون (کول) سر راه قرار گرفته بود و به اصطلاح چاه کمر گیر شده بود. با تلاش فراوان تکه بتون مهار شد و مقداری به سمت بالا حمل شد و در گوشهای امن قرار گرفت. درطول عملیات بوسیله دستگاه تنفسی و شیلنگ اقدام به تزریق اکسیژن به چاه کردیم. این اقدام یکی از مهمترین عوامل زنده ماندن دو کارگر در طول عملیات بود. در این عملیات تعدادی کارگر مقنی که در چاهکنی مهارت داشتند به ما کمک میکردند. وقتی به این مرحله رسیدیم و آنها موقعیت چاه را دیدند به بهانههای مختلف از ادامه کار سر باز زدند و دیگر با ما همکاری نکردند. با توجه به اینکه خطر هر لحظه بیشتر میشد، به خاکبرداری ادامه دادیم تا به کارگر اول رسیدیم، به محض رسیدن به او خاکهای جلوی دهان او را کنار زدم و لوله دستگاه هوا ده را مقابل دهانش قرار دادم و با توجه به اینکه هنوز هیچگونه تضمینی برای سالم ماندن او و حتی خودم نبود برای روحیه دادن به او گفتم: نگران نباش به لطف خدا از مرگ نجات پیدا کردی، ما تمام سعی خود را برای سالم ماندن شما میکنیم. چون خارج کردن بدن کارگر از زیر خاکها زمانبر بود و هر لحظه امکان ریزش وجود داشت، تعدادی الوار به اندازه میله چاه به صورت عمودی قرار داده شد و به اینوسیله دیوار چاه را مهار کردیم. در حال خاکبرداری از روی بدن کارگر بودیم که ناگهان چاه ریزش کرد ولی به خواست خدا و وجود الوارها خاک بر روی ما نریخت. با اطمینان از مقاومت الوارها اقدام به خارج کردن کارگر اول و سپس کارگر دوم که در قسمت زیرین قرار گرفته بود، کردیم. بعد از 32 ساعت تلاش بیوقفه در ساعت 12 شب فردای آن روز دو کارگر سالم از چاه خارج شدند و به محض بیرون آمدن از چاه شادی وصفناپذیری در بچههای عملیات و حتی مردم که از ابتدا پیگیر حادثه بودند بهوجود آمد. من نیز خستگی ساعتها کار بیوقفه را از یاد بردم و اشک در چشمانم حلقه زد و احساس غرور توصیفناپذیری به من دست داد که توانستم با کمک همکارانم جان دو نفر را نجات دهم. البته بعدها متوجه شدیم متاسفانه پای یکی از کارگرها را قطع کردند، چون در اثر نرسیدن خون یکی از پاهای وی سیاه شده بود. احمد اسماعیل زاده - ضمیمه تپش
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 ساعت 22:30
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 126]