واضح آرشیو وب فارسی:بلدیه فردا: روستاییان شهرستان زابل وقتی از روستا به شهر می آیند در مسیر انتهایی جاده همان روستا و در خیابان ابتدایی شهر زندگی می کنند جایی بین شهر و روستا و معلق بین دو فرهنگ که نامش را«حاشیه»می گذارند.بلدیه | پسرکی ۱۳ ساله با لباس های کثیف و چشمانی روشن و موهایی که نشان می داد مدت زیادی آب باران هم به سرش نخورده، در پیاده راههای زابل گدایی می کند. پیاده راه خانه اوست. مردم شهر می گویند از وقتی او را دیده اند معتاد و کارتن خواب بوده است. کسی نمی داند خانواده دارد یا نه. کریستال می کشد. معتادان اینجا بیشتر کریستال می کشند تا تریاک. ارزان تر است. بسته ای ۵ هزار تومان! وقتی کسی به خواسته پی در پی پسرک کارتن خواب زابلی اهمیتی نمی دهد؛ می رود کنج دیواری که بساطش را پهن کرده و از آنجا به مردمی که قصد خرید از دوره گردها و دست فروشان را دارند پوزخند می زند و زیر لب غر می زند که چرا پولشان را به دستفروش می دهند و او سهمی از آن جا به جایی اسکناس ها ندارد. او بیشتر وقتش را در شیره کش خانه ها می گذراند. خانه هایی که صاحبانشان رها کرده و رفته اند و اینک گوشه دنج و پاتوق امن معتادان شده است. این پاتوق ها را اهالی شهر می شناسند. محله حسین آباد، پشت باسکول، معصوم آباد محله هایی هستند در حاشیه شهر. حاشیه های زابل از متن آن پررنگ تر است. آسیب پذیرتر و سیاه تر. کودکان کنار بساط معتادان بازی می کنند و توپ فوتبالشان را از میان وسایل سیاه شده آنها برمی دارند. مسئولان شهر هم این محله ها را می شناسند مثل هادی ارباب که رئیس شورای شهر زابل است. او راهکار حل معضل حاشیه های دنج معتادان را در ساماندهی سکونت گاههای غیر مجازی می داند که قرار است زابل پایلوت آن شود و با اجرای آن این پاتوق های امن برای معتادان ناامن شود. اما اگر اعتبار برسد.« اگر اعتبار باشد حتما آن را از خرداد ماه امسال اجرایی می کنیم.» ابتدای شهر در انتهای جاده روستا اینجا سگ های ولگرد، معتادان و خانواده هایی که مجبورند، کنار هم زندگی می کنند. زابل حاشیه نشین زیاد دارد حاشیه نشین ها مردمانی هستند که از زندگی در شهر عاجزند برخی از آنها روستاییانی هستند که خشکسالی زندگی شان را سوزاند و از روستا به شهر آمدند اما در حاشیه اش. ارباب می گوید:« اگر متوجه شده باشید می بینید روستاییانی که به شهر می آیند در مسیر انتهای جاده همان روستا و در خیابان ابتدایی ورود به شهر در حاشیه نشسته اند. ما هم نمی توانیم جلویشان را بگیریم. این یک کار بزرگ می خواهد.» کار و پیشه این جماعت اغلب دست فروشی است. از فروش قرص و شربت گرفته تا مرغ و جوجه در جایی وسط شهر. آنها پرندگانی که بزرگ کرده اند را می آورند در زمینی که پاتوق پرنده فروشان شده است. جایی که در و پیکری ندارد. روی خاک هایی که پرنده های آزاد آن را کثیف کرده اند جایی را برای نشستن روی یک تکه بلوک سیمانی و یا آجری پیدا می کنند. مرغ و جوجه بیشتر طرفدار دارد تا بوقلمون و خروس. آنها را درون کیسه های پلاستیکی و یا گونی با پر و بال بسته می اندازند و اگر مشتری بخواهد، آنها را از کیسه ها بیرون آورده و نشانش می دهند. خریداران هم پرنده ها را برانداز کرده، زیر پر و بالشان را نگاه می کنند و گاهی وادارشان می کنند به راه رفتن تا از سالم بودنشان مطمئن شوند. ارباب از این مشاغل به عنوان شغل های مزاحم یاد می کند و می گوید: « نتوانستیم مشاغل مزاحم را از شهر دور کنیم اتحادیه ها و صنوف هم با ما همکاری نکردند.» شاید اگر شهر زابل، شهرداری نداشت؛ کمتر کسی متوجه می شد، اینجا چندین سال است جزو شهرهای سیستان محسوب شده است. ذبح روز اما خالی از بهداشت مردم همین شهر عادت کرده اند گوشت ذبح روز می خورند. این را می شود از تابلوی ثبت نام جوجه هم فهمید. آنها به تعداد مرغ هایی که نیاز دارند در مغازه های مرغ فروشی، جوجه ثبت نام می کنند و ۴۰ روز بعد جوجه شان را که مرغ شده، تحویل می گیرند. یکی از مرغ فروش ها می گوید:« خودمان هم نمی دانیم چرا. قطعا برای این نیست که سالم تر است بلکه شاید یک عادت قدیمی است که ما را وادار به تکرارش کرده است. اگر همه چیزمان لنگ می زند این یک کارمان خوب است.» اگرچه برای سیستانی ها ذبح روز اهمیت دارد اما معمولا گوشت را از قصابی هایی می خرند که بهداشت در آنها کمتر رعایت می شود. گاهی حتی شتر را در پارکینگ خانه «نحر» می کنند. انگار نیازی به وجود هیچ کشتارگاهی در شهر نیست شاید به همین دلیل است که کشتارگاه محمد آباد تعطیل شد. رئیس شورای شهر ذبح دام در خانه را تکذیب می کند و می گوید که «تخلف است. حتما از چشم ماموران دور مانده است. در سالهای گذشته بیشترین آمار تب کنگو یا همان بیماری مشترک بین دام و انسان را داشتیم اما نزدیک به سه سال است این بیماری کامل از بین رفته پس این موضوع نشان می دهد که ذبحی خارج از سیستم نظارت بهداشت انجام نمی شود چون ذبح سنتی با همکاری اداره اجرائیات شهرداری و بهداشت از بین رفت.» داخل ساختمانی از ساختمان های خیابان فرهنگ، استخوان دام ها را در گوشه ای روی هم تلنبار کرده اند تا آن را یکجا بفروشند. «در ساختمان» مثل برخی از خانه های دیگر این شهر خونی رنگ است. در همان خیابان و بیرون دری شبیه به پارکینگ یا انبار کنار یک قصابی، چند نفر سعی می کنند شتری را به داخل ببرند اما شتر بی قراری می کند و نمی رود. شاید چون بوی خون شنیده است. داستان این شهر همچنان ادامه دارد....
سه شنبه ، ۱۴اردیبهشت۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: بلدیه فردا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]