تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بهترين سخن، كتاب خدا و بهترين روش، روش پيامبر صلى لله  عليه  و  آله و بدترين ام...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804314393




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

چرا روانکاوها باید از سیاست بگویند


واضح آرشیو وب فارسی:پویش: آیا اضطراب، نگرانی، مشکلات و یا هرچیز دیگری که ما به خاطر آن به روانکاو مراجعه می کنیم، فقط ریشه های درونی دارند؟ نقش وضعیت بیرونی در ایجاد آن ها چیست؟ آیا روانکاو برای حل مشکل مدام باید به چیزی در درون بیمارش ارجاع دهد؟ سیاست و تلاش برای تغییر جهان جزئی از روانکاوی است.«دیرتر، قرار است رئیسم را ببینم. نگرانم بگوید تمام توانم را برای کار نمی گذارم. و اینکه باید داوطلبانه ساعت های بیشتری کار کنم تا تعهدم را به شرکت نشان دهم.» این ها را بیمارم به من گفت. چند ماهی بود این تنش سر کارش در حال شکل گیری بود. او می ترسید در این ملاقات با رئیس تهدیدی نهفته باشد؛ «ساعات بیشتری، بدون مزد. کار کن وگرنه میندازیمت بیرون.» همان موقع هم برای بیمارم سخت بود این همه ساعت از خانه دور باشد. اما امکان نداشت که بتواند بیکار شود. «جواب بچه هامو چی بدم؟» این را پرسید و به گریه افتاد. دلپیچه گرفتم. این نگرانی ها در میان بیمارانم آنقدر معمول و تکراری شده که روز به روز کمتر به مشکلات و اختلالات عصبی خاص هر بیمار توجه می کنم. بیشتر فکرم را آنچه هر روز در بافت زندگی در حال وقوع است مشغول می کند. به عنوان یک روانکاوِ مشغول به کار در منهتن نیویورک، با افراد زیادی که در اوایل یا اواسط مسیر کار حرفه ای خود هستند سر و کار دارم. درگیری های این افراد مشابه است؛ مسئولیت های بی امان در قبال ایمیل و شبکه های اجتماعی، از بین رفتن مرزهای زندگی و کار، حقوق های پایه ای که از سال ۱۹۹۰ تاکنون ثابت باقی مانده اند. کارمندانی «پیر شده» (۳۰ ساله به بالا) را می بینم که با اضطراب فراوان در تلاشند خود را با بازار کاری وفق دهند که در آن افراد مجبورند دائما شغلشان را تغییر و «برند شخصیشان» را پر و بال دهند. هیچ کس تمام روزهای مرخصی و تعطیل خود را پر نمی کند. همه ساعت های بیشتری نسبت به یک نسل قبل کار می کنند. معمولا، روانکاو ها از صحبت در مورد مقولات اجتماعی و سیاسی در دوره درمانی پرهیز می کنند. اگر بیمار این ها را مطرح کند، روانکاو مکالمه را به سمت بحث در مورد علائم، مهارت های مدارا، مسائل مرتبط با کودکی بیمار و زندگی خانواده اش هدایت خواهد کرد. هر چه می گذرد بیشتر و بیشتر مطمئن می شوم این روش کافی نیست. روانکاوی، به عنوان یک رشته، آمادگی مواجهه با مسائل اجتماعی عمده ای که زندگی بیماران ما را تحت تاثیر قرار می دهند، ندارد. زمانی که مردم نمی توانند پا به پای فشار اقتصادی تحمیلی حرکت کنند، معمولا خود را مقصر می دانند. سپس برای کنار آمدن با این عذاب وجدان تقلا می کنند. قطعا، چنین منشی را در جاهای مختلفی می شود دید؛ از کودکان طلاق که خود را مسئول جدایی والدینشان می دانند تا عذاب وجدانِ کسانی که از فجایع جان سالم به در بردند. در شرایط ناممکن و غیرقابل قبول، احساس گناه به عنوان پوششی بر خشمی که فرد ممکن است به آن دچار شود عمل می کند. شاید کودک از دست پدر و مادری که طلاق می گیرند عصبانی است و بازمانده از دست کسانی که مرده اند. در سطح اجتماعی نیز فرقی ندارد. وقتی یک نظام اقتصادی یا دولتی مسئول صدمه شخصی است، آنهایی که تحت تاثیرند شاید احساس درماندگی عمیقی کنند و این درماندگی را با خود انتقادی بپوشانند. امروز اگر نتوانی آنچه بازار از تو می خواهد بشوی، حسی که به تو القا می شود این است که تو اشکال داری و هیچ راهی نخواهی داشت جز افسرده شدن. بر این باورم که در سی سال گذشته، این تحولات محل کار، به مرور زمان، اثر مخرب روانی داشته اند؛ هرچند این اثر مخرب نامحسوس تر از یک تک واقعه فاجعه بار است. تا این حد که افراد بدون آنکه خود متوجه باشند، کمتر امیدوارند و اضطراب بیشتری دارند. اتکا به نفسشان دچار اختلال شده است و معتقدند که برایشان مقدر شده که به آنچه در توانشان هست چنگ بزنند. در وضعیتی زندگی می کنند که به استیصال آگاهانه نزدیک است. بالاخره مردم زمانی فشار بیش از حد بر خود را تاب نخواهند آورد. مردم چقدر می توانند احساس گناه و تقصیر نسبت به خود را تحمل کنند؟ چه زمانی آن را به سمت بیرون نشانه خواهند برد؟ به زعم من، روانکاوها نقش مهمی در درونی کردن این حس گناه ایفا می کنند. متاسفانه، بسیاری از روانکاوها چون آموزش دیده اند که در اتاق مشاوره بحث سیاسی نکنند، بخشی از مشکل اند. آن ها به گونه ای ناملموس بر روی پیش فرض های کاذبی در مورد مسئولیت فردی، بر به حاشیه رفتن و وضع اجتماعی موجود صحه می گذارند. اگر بیمار یک موقعیت کاری غیر قابل تحمل را توصیف کند، روانکاو بر روی ماهیت واکنش بیمار به موقعیت تمرکز خواهد کرد. به این ترتیب، به طور ضمنی، خود موقعیت را غیرقابل تغییر و بخشی از واقعیت زندگی فرض می کند. اما محیط نابرابر یا غیرقابل دفاع همیشه یکی از واقعیت های زندگی نیست و روانکاوها باید با صراحت به این موضوع بپردازند. این یکی از دعواهای کهنه در روانکاوی است. آیا روانکاوی باید به بیمار کمک کند تا او خود را تطبیق دهد یا او را برای تغییر جهان اطراف خود آماده کند؟ دنیای درونی بیمار دچار اختلال شده است یا این دنیای به اصطلاح واقعی است که به بیراهه رفته؟ معمولا، ترکیبی از این دو است و یک روانکاو خوب به بیمار کمک خواهد کرد تا خود را بین این دو طیف هدایت کند. زمانی که روانکاوها مکالمه را فقط حول داستان زندگی بیمار می گردانند، بدون صحبت صریح در مورد مشکلات اجتماعی و اقتصادی، خطر تقلیل روانکاوی به ابزاری برای کنترل اجتماعی وجود دارد. این ادعا ممکن است زیادی چالش برانگیز به نظر برسد. ولی برای مثال، یکی از طرح های دولت انگلیس را در نظر بگیرید که بر مبنای آن در مراکز اشتغال روانکاوها به افراد بیکار، مشاوره می دهند. با این تبصره که اگر آن ها از گذراندن دوره سرباز زنند احتمال کاهش مزایایشان وجود دارد. در چنین شرایطی، روانکاوی به راحتی می تواند مثل دست حکومت عمل کند. درمان بی انگیزگی یا بی رغبتی به کار، بالقوه آگاهی سیاسی و اجتماعی آن هایی که قرار است بهشان خدمت کند را محدود خواهد کرد. اغلب، وقتی که جهان به دلایل سیاسی آشفته است، روانکاوها سکوت می کنند. اما به جای سکوت، روانکاو باید واقعیت را به رسمیت بشناسد، از بیمار حمایت کند و در مورد مشکل حرف بزند. کمک کردن به یک فرد برای درک بی عدالتی مخمصه ای که به آن دچار است و ایجاد بستری که در آن بیمار به کنشگری خود فکر کند و هر کنشی صلاح می بیند انجام دهد، عمیقا آرامش بخش است. وقتی من در اینگونه شرایط با بیماری قرار می گیرم، در مکالمه مان می گویم آنچه در حال وقوع است ناعادلانه است. این کار برای ما فرصتی فراهم می کند تا دریابیم بیمار به این ایده که در حق او اجحاف می شود چگونه واکنش نشان می دهد. این موضوع برای دوره درمانی، روشنگر و واجب است. بیماری داشتم که از استارتاپی که در آن کار می کرد جانش به لبش رسیده بود. طی دوره درمان دوساله اش، او در برابر این ایده که می تواند در روابطش ارتباط درست برقرار کند مقاومت می کرد. جلسات ما به او کمک کرد که خشم خود را به یک ایمیل گروهی شجاعانه، فکر شده و صریح تبدیل کند. نتیجه آن که تقریبا نیمی از همکارانش از او حمایت کرده و اقدام به رایزنی مستقیم با مدیریت کردند. نقش حمایتی که روانکاو در چنین مواقعی می تواند ایفا کند ممکن است، برای برخی بیشتر شبیه مددکاری یا ساماندهی به نظر برسد تا دوره سلامت روانی. اما این اشتباه است. روانکاوها باید در اتاق مشاوره مناسبات سیاسی را بخشی از دوره درمانی بدانند. بیماران انگیزه پیدا می کنند که جهان اطرافشان را تغییر بدهند. آن هم به عنوان راه حلی برای آنچه پیش از این به نظر می رسید ریشه در اضطراب های درونی داشته باشد. این تجربه نه فقط تغییر بیرونی که تغییر درونی نیز هست؛ اعتماد به نفس و حس تعلق و درگیری را تقویت می کند که بخشی از شخصیت بیمار می شود. تعجب خواهید کرد اگر بدانید که چقدر به ندرت به ذهن مردم خطور می کند که مشکلات تقصیر آنها نیست. با تمرکز روی عدالت و برابری، یک بیمار می تواند فرصتی را برای توانایی مراقبت و دفاع از خود به دست آورد. فرصتی که اغلب از دست می رود و احساس گناه جای خشم فکر شده را می گیرد. خشمی که آرزو و اراده را در جهت رشد رها می کند. تا که فرد به جای فرو رفتن در خود به بیرون و دیگران رو کند. چیزی که او را وا می دارد تغییر ایجاد کند. ریچارد برولت، حلیا فائزی پور، نیویورک تایمز، میدان/


سه شنبه ، ۱۴اردیبهشت۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پویش]
[مشاهده در: www.puyesh.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن