واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: دوران انتظار سختترين روزهاي عمر مادر بود
به حق گفتهاند كه اسلام مرز نميشناسد. اين را از ميان همه واگويههاي خانواده شهداي دفاع مقدس و مدافعان حرم ميتوانيم دريابيم. شهدايي كه اگر امروز بودند باز هم به رسم همان ولايت مداري و دفاع از اسلام راهي ميشدند. شهيد حجتالله طغياني يكي از همين شهداست كه به گفته خواهرش اگر امروز حضور داشت راهي ميشد تا كسي نگاه چپ به حرم بيبيمان حضرت زينب(س) نيندازد. از ميان واگويههاي خديجه طغياني، شهيد مفقودالاثر حجتالله طغياني را بيشتر ميشناسيم.
نویسنده : صغري خيلفرهنگ
رزق حلال، دستان پينه بسته پدر
خانواده ما از سه دختر و سه پسر تشكيل شده بود. حجت الله فرزند چهارم بود و متولد يكم شهريور ماه 1343 ما يك خانواده مذهبي داشتيم كه پدر با حقوق كارگري به زحمت آن را اداره ميكرد.
شهيد در راهپيماييها و شعارنويسيهاي شبانهروي ديوارها شركت ميكرد. همه اين حضور فرزندان خانواده به خاطر پدر و مادري انقلابي بود. روزها از پي هم گذشت و پدر دو سه ماهي بيشتر دوران بعد از انقلاب اسلامي را را درك نكرد. در نهايت در ارديبهشت سال 1358به ديار باقي شتافت.
دلبستگي به برادر
يك سال بعد دو برادر و خواهر بزرگتر من ازدواج كردند و ما تنهاتر شديم. مادر به سختي تلاش ميكرد تا زندگي سه فرزندش را تأمين كند. آن زمان حجتالله 16 سال داشت و من 8 ساله بودم و خواهر كوچكمان هم پنج سالش بود.
جنگ روزهاي ابتدايي خود را ميگذراند كه برادرم سعي كرد عضو سپاه پاسداران شود ولي موفق نشد. از اين رو عزم خود را جزم كرد و در بسيج دورههاي آموزشي نظامي را طي كرد. ما به ويژه مادرمان كه دلبستگي زيادي به حجت الله پيدا كرده بوديم نگران رفتن ايشان به جبهه بوديم.
برادرم چون قلب مهرباني داشت وقتي اشكهاي ما را ديد كمي اعزامش را به تعويق انداخت اما خيلي تاب نياورد و به شرط آن كه زود به زود براي ما نامه بفرستد، رضايت مادر را گرفت و عازم جبهههاي جنوب شد. آن زمان 18 سال داشت.
وقتي بغضمان شكست
حجت الله در سال 1361در عمليات بيتالمقدس شركت كرد. بعد از آزادسازي خرمشهر به مرخصي آمد. خيلي تغيير كرده بود. مهربانتر از هميشه شده بود. تأكيد زيادي داشت كه نمازهاي يوميه را در اول وقت بخوانيم. به حق گفتهاند كه جبهه دانشگاه انسانسازي است.
اعزام دوم حجتالله در تاريخ 16دي ماه بود. هنوز نگاه آخرش را كه پر از مهر و محبت بود از ياد نبردهام. نگاهي كه دل پر از بغضم را لرزاند و به من فهماند كه اين آخرين وداع است. مدتي بعد يعني در تاريخ 21 بهمن 1361در حالي كه در گردان رسالت از تيپ قمر بنيهاشم سازماندهي شده بود در عمليات والفجر مقدماتي در منطقه فكه شركت كرد.
بعد از ناكام ماندن عمليات و محاصره شدن بعد از سه ماه حضور در جبهههاي حق عليه باطل به درجه رفيع شهادت نائل شد و بنا به گفته تنها شاهدان ماجرا كه يكي از آزادگان اهل شهرضا ميباشد دشمن بعثي با تانك جسد مطهرش را زير شني خود گرفت و همراه با ساير شهدايي كه در منطقه بودند غريبانه و مظلومانه آرميدند تا اينكه پس از 21 سال انتظار و چشم به راهي در حالي كه نميدانستيم چه اتفاقي افتاده و هميشه اميدوار به بازگشت ايشان بوديم، بقاياي پيكرش كه در جريان تفحص كشف شده بود به آغوش خانواده بازگشت.
با خدا معامله كرد
مادرم در اين سالها با هر بار صداي زنگ در هراسان از جا ميپريد و به شوق ديدار روي فرزندش يا گرفتن خبري جديد و اميدواركننده به سمت در ميدويد و آن را باز ميكرد، مادر هرگز پشت دري خانه را نميانداخت به اميد اينكه حجتالله خواهد آمد و اگر بخواهد در را با كليد باز كند معطل ميشود. هيچ گاه گريههاي شبانه و ضجه روزهاي دلتنگي او را فراموش نميكنيم. شبها با مادر گريه ميكرديم و روزها به اميد بازگشت برادر گمشدهمان او را دلداري ميداديم. غافل از اينكه خدا سرنوشتي ديگر براي او رقم زده است. حجت الله با خدا معامله كرد، معاملهاي پرسود.
چشمان اشكبار خبر از حكايتي ديگر داشت
شهريور ماه 1369 كه آزادگان از اسارت بازميگشتند، مادرم به اميد كسب خبري از برادرم با ذوق و شوق عكس او را برميداشت و به خانه آزادههاي عزيز ميرفت تا شايد خبري از او به دست بياورد اما وقتي به خانه برميگشت چشمان اشكبارش خبر از حكايت ديگر ميداد. شايد به جرأت ميتوانم بگويم كه اين دوران سختترين و تلخترين روزهاي عمر مادرم بود. در نهايت در اواخر فروردين ماه 1382انتظارها به پايان رسيد و استخوانهاي نازنين برادرم در عين نااميدي ما به وطن بازگشت و بعد از دو روز مهماني در خانه و برگزاري مراسم و هيئتهاي مذهبي روز 2 ارديبهشت 1382مصادف با اربعين حسيني طي تشييع با شكوه مردم عزيز زرينشهر در گلستان شهدا و در كنار دوستان شهيدش مأوا گزيد.
شهدا مدافعان حرم اسلامند
من مطمئن هستم كه اگر امروز برادرم حضور داشت براي دفاع از حرم اهل بيت راهي ميشد. نه تنها برادرم بلكه آنهايي كه در دفاع مقدس نقش داشتند هيچ ظلمي را برنميتابند بخصوص كه حرم اهل بيت و شيعيان اهل بيت در خطر باشد. شهدا مدافعان حرم اسلامند. افتخار ميكنم كه من هم سهم خواهري يكي از شهداي اين مرزو بوم را دارم.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۹:۳۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 119]