واضح آرشیو وب فارسی:مهر: یادداشت مهمان؛
محمود اکرامیفر؛ شاعر عشق، شهود و شیدایی
شناسهٔ خبر: 3612203 - شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۴
فرهنگ > شعر و ادب
رضا اسماعیلی در یادداشتی محمود اکرامیفر را شاعر عشق و شهود و شیدایی دانست؛ شاعری که همچون هم ولایتی قلندر خویش «اخوان» شعر را تجلی شعور نبوت در جان شاعر میداند. به کزارش خبرنگار مهر، بیست و دومین مراسم «شب شاعر» روز یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ماه و به منظور تکریم محمود اکرامیفر شاعر، معلم و روزنامهنگار در سازمان رسانه ای اوج برگزار میشود. به همین مناسبت رضا اسماعیلی از شاعران پیشکسوت کشور در یادداشتی که برای خبرگزاری مهر ارسال کرده است به تجلیل از این شاعر پرداخته است: چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
و تماشای تو زیباست اگر بگذارند من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند دل دُرنایی من این همه بیهوده مگرد
خانه دوست همین جاست اگر بگذارند سند عقل مُشاع است اگر بگذارند
عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند غضب آلوده نگاهم مکنید، ای مردم!
دل من مال شماهاست اگر بگذارند محمود اكرامیفر شاعری ست زلال و روشن از خطه پر برکت و قدسی خراسان شمالی. وی از آنجا که دانش آموخته رشته مردم شناسی ست، در شعر نیز سلوکی جامعه محور و مردمی دارد. اکرامی علاوه بر شعر و شاعری، در حوزه های نویسندگی، پژوهش و روزنامه نگاری نیز کارنامه درخشانی دارد. شاعر «یا علی گفتیم و عشق آغاز شد» در شعر و ادب آیینی نیز دارای جایگاه شایسته ای است و اشعار قابل تاملی تقدیم به ساحت ملکوتی خاندان رسالت (علیهم السلام) کرده است که بعضی از این اشعار در زمره آثار ماندگار آیینی این روز و روزگار است. از مجموعه سرودههاي این شاعر روشن میتوان دريافت كه وی شاعری معنوي و مفهومگراست. شاعري كه رويكردش به شعر، نه از روي تفنن و دلمشغولی، بلكه به خاطر تعهد به حقيقت، انسان و جامعه انساني است. از همين رو، شاعر در غزلهای خويش از عناصر شاعرانه به ويژه تصویر و تخيل نه به عنوان مصالح و ابزاری صرفا آرايشی و تزئينی، بلكه به عنوان ابزاری برای انتقال مفاهيم و ايجاد ارتباط صادقانه و صميمانه با مخاطب استفاده میكند، زيرا «زبان» در گام نخست، ابزار ايجاد ارتباط است: من بر اینم که عاشقی تنها
مُهر و سجاده نیست، ای مردم! از درون چون درخت می میرد
هر کس افتاده نیست، ای مردم ...! نگاه شاعر به جهان و عالم هستی - از روزنه دل سرودههای زلال او، نگاهی عارفانه - عاشقانه است. به همين علت شاعر در اكثر سرودههای خویش، لهجه ای اشراقی دارد. از همينرو موضوع اكثر شعرهایش - به صورت مستقيم يا غيرمستقيم - عشق است و شاعر گرم ذكر و ثناي حضرت دوست: باز هم یک روز طوفان می شود
هر چه می خواهد خدا آن می شود میروم افتان و خیزان تا غدیر
بادهها مینوشم از جوشن کبیر آب زمزم در دل صحرا خوش است
باده نوشی از کف مولا خوش است فاش می گویم که مولایم علی ست
آفتاب صبح فردایم علی ست هر که در عشق علی گم می شود
مثل گل محبوب مردم می شود تا علی گفتم زبان آتش گرفت
پیش چشمم آسمان آتش گرفت آسمان رقصید و بارانی شدیم
موج زد دریا و طوفانی شدیم بغض چندین ساله ی ما باز شد
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد ... با مروری اجمالي بر مجموعه اشعار این شاعر دل شده، به روشنی میتوان دریافت كه «اکرامی» هم قبله و هم قبیله شاعران نسل انقلاب است و در سه دهه اخير در حال و هواي ادبيات متأثر از انقلاب تنفس كرده، و در غزل به سبك «نوكلاسيک» گرايش دارد، كه امري بديهي و طبيعي است. زبان شاعر در اكثر غزلها، زباني ساده و يك دست، صميمی و زلال، عاري از هرگونه تصنع و تكلف و پيراسته از كسرههای اضافي و يا وصفي سهلانگارانه و تركيبسازیهای «جدول ـ ضربی» است كه در برههأی از تاريخ ادبيات بعد از انقلاب، سخت باب شده بود. طراوت و دلنشينی اين غزلها تا حدود زيادی مرهون پيوند مبارك قابليتهای موسيقيايی و فني غزل كهن با مؤلفههای زباني سبك نيمايی است كه محصول اين پيوند در ذهن و زبان اکرامی و اكثر شاعران جوان بعد از انقلاب، زايش غزلهايی است كه اصطلاحاً به آن «نو كلاسيك» يا غزل مدرن میگويند: سارا سلام! پاسخ گل تازیانه نیست
با ما بخند اگرچه که رسم زمانه نیست سارا! ببین بهار به سرشاخهها رسید
سارا! گل و بهار فسون و فسانه نیست تنها تویی که از لب من شعر میشوی
هر کس که لایق غزل عاشقانه نیست دریا عمیق هست، ولی پیش چشم من
مثل نگاه ساده تو بیکرانه نیست گاهی مرا به یاد بیاور همین و بس
مرغی که عاشق است، پی آب و دانه نیست سارا برقص! بلکه جهان بارور شود
سارا بخند! فصل خزان جاودانه نیست شاعر مجموعه شعر ارزشمند «این کتاب اسم ندارد» ضمن اعتقاد به ضرورت خطر كردن در ساحت زبان براي آفرينش ادبي و با التزام به نوآوري، به اين نكته نيز توجه داشته است كه بايد در مسير اعتدال گام بردارد و با حفظ اصول و قواعد به اين مهم بپردازد تا در چاه و چاله بازیهای لفظی، صوری و تكنيكی سقوط نكند، زيرا اکرامی بر اين اعتقاد است كه شعر بايد پلي براي ايجاد ارتباط صميمی با مخاطب باشد و اين مهم هيچ گاه با دميدن در تنور الفاظ مطنطن حاصل نمیشود، بلكه با دميدن روح عشق و صداقت و تعهد در كالبد همين واژههای معمولی به دست میآيد: کاش بودی/ و کسالت ظهر گیاه را / باغچه ی خوابیده را / بیدار می کردی. / از دانه های انار/ تسبیحی دور دستت می بافم/ تا در قنوت / روبه روی تو باشم. جان كلام آن كه «محمود اکرامی» شاعر عشق و شهود و شیدایی ست. شاعری که همچون هم ولایتی قلندر خویش «اخوان»، شعر را تجلی شعور نبوت در جان شاعر می داند و بر این اعتقاد و باور پای می فشارد. دیگر آن که شاعر در کنار پرداختن به دغدغه های انسانی و اجتماعی، دغدغه نوگويي نیز دارد، از همين رو غزلهاي او در ذهن و زبان خواننده امروزين شعر، خوش مینشيند. به امید باروری و بالندگی هر چه بیشتر برای این شاعر روشن و آفتابی، حسن ختام این نوشتار را به شعری زیبا از او اختصاص میدهم و دامن سخن را بر میچینم : ای که آیینه تماشای تو را کم دارد
کوچه آواز قدم هــــای تو را کم دارد تا به رقص آید وهمسـایه خورشید شود
خـاک ماتم زده جاپای تو را کم دارد عقل تا خـــاک کف پای شهیدان گردد
نمی ازغیرت دریـای تو را کم دارد سنگ هم لایق پروانه شدن هست، ولی
نفس گرم مسیحــــای تو را کم دارد ...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]