واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: آدمیزاد تا امروز برای بسیاری از دردها و بیماری هایش درمان قطعی نیافته است. سردرگمی های او در اقتصاد و سیاست و فرهنگ نیز فراوان است؛ به طوری که دو کشور یا دو ایالت از یک کشور یا دو دوره از تاریخ یک منطقه را پیدا نمی کنید که یک راه و روش را در اقتصاد یا سیاست یا فرهنگ برگزیده باشند؛ به ویژه در جزئیات و در مرحلۀ اجرا. نیز اختلاف و درگیری و گفت وگو در برخی رشته های علوم انسانی، مانند جامعه شناسی، به قدری است که یا باید چشم بسته نظریه ای را بپذیری، یا تا آخر عمر میان نظریه های مختلف در رفت وآمد باشی. در این میان، داستان فلسفه از همه جالب تر است. این دانش بشری که مدعی روش برهانی و عقلی است و علی القاعده باید ما را به نتایج قطعی برساند، بیش از هر دانش دیگری اضطراب دارد؛ به طوری که دعوی قطعیت در یکی از نظریه های فلسفی، دور از خردمندی است. خلاصه آنکه نادانی و سرگردانی بشر، پایان ندارد. آنان که محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال، شمع اصحاب شدند ره زین شب تاریک نبردند برون گفتند فسانه ای و در خواب شدند حافظ هم هفتاد و دو ملت را که ره افسانه زدند، معذور می دارد و آینده را هم این گونه پیش بینی می کند: حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را با وجود این، برخی چنان دربارۀ هستی و خدا و انسان و نظام های فکری سخن می گویند که گویی خط کش خدا در روی زمین اند یا پرتوی از حقیقت مطلق اند که سخاوت مندانه بر ما تابیده اند. وقتی به قول حافظ، «هیچ دانا در جهان آگاه نیست»، ما را چگونه زیبد دعوی بی گناهی و آگاهی؟ حافظ نمی گوید نادان ها نمی دانند؛ می گوید: دانایان هم نمی دانند. ندانستن نادان، غیر از ندانستن داناست. نادان، چیزی را نمی داند که دیگران می دانند؛ اما نادانی دانایان، حکایتی دیگر است. چیست این سقف بلندِ سادۀ بسیارنقش زین معما «هیچ دانا» در جهان آگاه نیست نادانی ها و سرگردانی های بشر، دو گونه است: نظری و عملی. یعنی ما هم در حوزۀ دانش ها و شناخت ها تهی دستیم و به تعبیر قرآن، سهم ما بیش از «الا قلیلا» نیست، و هم در حوزۀ عمل و اجرا دچار تشتت و اختلافیم. نادانی یا کم دانی ما در حوزۀ نظر و شناخت، مقتضی احتیاط و میل به جست وجوی بیشتر و رواداری با یک دیگر است؛ وگرنه در چرخه ای از نزاع های فرساینده و بی پایان می افتیم. اما سرگردانی ما در حوزۀ عمل و اجرا، جز از راه «قرارداد» و «پیمان» و «قانون» پایان نمی پذیرد؛ یعنی بپذیریم که هر اندیشه و گروهی که بالفعل طرفداران بیشتری دارد، تا آنگاه که بیش از نیمی از جامعه را نمایندگی می کند، زمام امور را در دست بگیرد. قرارداد اجتماعی(Social Contract) که ژان ژاک روسو در قرن هجدهم از آن سخن گفت و کلیدی برای حل منازعات نافرجام در سرزمین های غربی شد، گروه ها را به حق و باطل تقسیم نمی کند؛ بلکه بدون هیچ گونه ارزش داوری دربارۀ هیچ اندیشه و راهی، به وزن و سهم اجتماعی آنها می نگرد. زیرا وزن اجتماعی، تنها منبع قابل اندازه گیری است. سایر منابع مشروعیت، به سنجش ها و آزمون های این جهانی تن نمی دهند و قواعد بازی را در زمین خاکی نمی پذیرند. افزون بر آن، نزاع هایی می آفریند که به نفع هیچ یک از گرایش ها و گروه ها نیست. تجربۀ تاریخی بشر نیز گواه است که هر گروه یا اندیشه یا گفتمان یا برنامه ای که بیش از وزن اجتماعی اش، قدرت و اختیار داشته باشد، از عهدۀ مدیریت سالم و کم هزینۀ جامعه برنمی آید؛ حتی اگر حقیقت مطلق باشد. قراردادهای اجتماعی، مانند چراغ راهنما بر سر چهارراه هاست. چراغ های راهنما، راه را برای همه باز می کنند؛ اما به نوبت. بدون این چراغ ها چنان گرهی در خیابان های شلوغ شهر می افتد که زیانش از هر باطلی بیشتر است. پس حتی آنان که به «حق و باطل» می اندیشند، نه به حقوق انسان ها و وزن اجتماعی گروه ها، باید گاهی سر چهارراه ها توقف کنند و داستان را از منظر دوگانۀ «حق و باطل» نبینند؛ بلکه انسان ها را از دریچۀ سهم و نوبت و حقوقشان بنگرند. قرارداد اجتماعی،کمیت محور است؛زیرا کمیت را می توان سنجید و اندازه گرفت و سهم هر کس و هر اندیشه و گروهی را به اندازۀ وزن اجتماعی او داد. قرارداد اجتماعی می گوید: بیایید نزاع بر سر حق و حقیقت را از مسئلۀ حقوق جدا کنیم. نزاع بر سر حق و باطل،هیچ گاه پایان نمی پذیرد؛اما مسئلۀ حقوق،قراردادی است و پذیرای سهمیه بندی. تنها راه جلوگیری از جنگ های بی پایان، همین است؛وگرنه تا ابد باید با هم بجنگیم.
جمعه ، ۱۰اردیبهشت۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]