واضح آرشیو وب فارسی:الف: فلسفه ایرانی در فلسفه اسلامی
علی غزالی فر*؛ 7 اردیبهشت 1395
تاریخ انتشار : سه شنبه ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۵۹
«فلسفه ایرانی و فلسفه تطبیقی»نویسنده: هانری کربنمترجم: جواد طباطباییناشر: مینوی خرد، چاپ اول ۱۳۹۲۲۰۸ صفحه، ۱۶۰۰۰ تومانشما میتوانید کتاب «فلسفه ایرانی و فلسفه تطبیقی» را تا یک هفته پس از معرفی با ۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهر کتاب آنلاین خرید کنید.****«ایران به امان اهل ادب رها شده است». منظور اسوالد اشپنگلر (۱۹۳۶-۱۸۸۰)، مورخ و فیلسوف تاریخ مشهور آلمانی، از این عبارت آن است که شخصیتهای علمی زیادی در باب هنر، تاریخ، فرهنگ، جامعه، سیاست و.... ایران پژوهش کردهاند و در این مورد نظریات زیادی مطرح شده است. اما آنان هیچ توجهی به جهانبینی فلسفی فیلسوفان ایرانی نداشتهاند و تنها با لایه سطحی زبان و ادبیات آن آشنا بودهاند. این در حالی است که هیچ کس بدون آشنایی با فلسفه یونانی از تمدن یونانی سخن نمیگوید. هیچ کس جرات نمیکند بدون آگاهی از مایستر اکهارت، یاکوب بوئمه، کانت، فیشته، شلینگ، هگل و بسیاری فیلسوفان دیگر، در مورد فرهنگ آلمانی چیزی بگوید. هانری کربن نیز با این سخن اشپنگلر همدل است. از نظر او روح همه وجوه فرهنگ ایران فلسفه آن است و برای درک و فهم آن باید با فلسفه آن به خوبی آشنا بود. به همین دلیل کربن رویکردی فلسفی به تاریخ و فرهنگ ایران داشت و فلسفه ایرانی را تا زمان حاضر، سنتی زنده و پویا میدانست. او به علت همین باور عمیقی که به فلسفه ایرانی داشت، در زمینه معرفی فلسفه و فیلسوفان ایرانی به جهانیان تلاشهای زیادی کرد. این کتاب نیز مصداق یکی از همان تلاشها بهشمار میآید. البته این نوشته در اصل چهار سخنرانی بوده که در بازه زمانی سالهای ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۵ در مراکز فلسفی مختلف ایران ایراد شده است. این اثر پس از پیشگفتار بلند مترجم در باب تشریح پژوهشهای ایرانشناسی هانری کربن درباره فلسفه ایرانی، و نیز پس از پیشگفتار نویسنده در ارائه کلیت مباحث، از چهار بخش تشکیل شده است. عنوان این بخشها به ترتیب عبارت است از: معنای فلسفه تطبیقی چیست؟، حضور چند فیلسوف ایرانی، سه فیلسوف آذربایجان و در آخر، تقدیر تطبیقی فلسفه ایرانی پس از ابنرشد.هانری کربن در بخش اول از اهمیت و ضرورت فلسفه تطبیقی سخن میگوید. او بر این باور است که بخش بزرگی از مسئولیت سنگین فهمیدن و پیدا کردن راه حلی برای وضعیت نامطلوب کنونی بر عهده فلسفه تطبیقی است. پس از آن معنای پژوهش تطبیقی در فلسفه توضیح داده میشود. او بر این باور است که برای تطبیق نباید به سراغ روشهای تاریخی رفت و در دام اصالت تاریخیت افتاد. به ویژه برای بررسی فلسفه ایرانی باید از روش تاریخی به معنای متعارف و متداول اعراض کرد. اما چگونه میتوان از این دام خارج شد؟ پاسخ کربن پدیدارشناسی است. از نظر او تنها روش درست مطالعات تطبیقی در مورد فلسفه اسلامی روش پدیدارشناسی است. البته نه هر نوع پدیدارشناسی؛ زیرا پدیدارشناسی جریان بسیار گستردهای است و انواع گوناگونی دارد. به همین دلیل کربن توضیح میدهد که منظور او از پدیدارشناسی دقیقا چیست. پس از آن به عنوان نمونهای برای این روش فلسفه تطبیقی، سه موضوع را به همین روش بررسی میکند: مثل افلاطونی، تشکیک و ادوار عالم. در مورد متدلوژی فلسفی هانری کربن در مواجهه با فلسفه اسلامی به طور کلی باید گفت که او با تفسیری خاص از پیوند میان پدیدارشناسی و تاویل عرفانی، روش کاملا بدیع و جدیدی برای بررسی این فلسفه فراهم میکند که نه تنها در این کتاب، بلکه در سایر آثار خود نیز آن را بهکارمیگیرد و به نتایج جالب و جذاب و مهمی میرسد. همین جا باید این مطلب مهم را متذکر شویم که ارزش و اهمیت پژوهشهای هانری کربن در باب فلسفه اسلامی نیز به نتایج و دستاوردهای او نیست، بلکه در درجه اول، این روش خاص اوست که باید مورد توجه قرار گیرد و بر همین مبنا مورد نقد و بررسی واقع شود.محتوای اصلی بخش دوم اشاره به سه جریان فلسفی مختلف در مکتب اصفهان است: جریان فلسفه میرداماد، مکتب ملاصدرای شیرازی و مکتب رجبعلی تبریزی. او به دو فیلسوف از مکتب میرداماد اشاره میکند: علوی اصفهانی و ابن آقاجانی. در مورد مکتب ملاصدرا نیز دو اندیشمند مشهور مطرح میشود: ملا محسن فیض کاشانی و حسین تنکابنی. کربن برای مکتب سوم دو نماینده: قوام الدین رازی و محمد رفیع پیرزاده ، را نیز نام میبرد. همچنین به این مطلب اشاره میکند که رجبعلی تبریزی هستیشناسی متفاوتی با ملاصدرا دارد که مبتنی بر نوعی اصالت ایمان است. این مکتب علیرغم اینکه ناشناخته مانده اما بسیار مهم بوده و در جریان فکری-فرهنگی پس از خود به شدت اثرگذار بوده است. علت پرداختن کربن به مباحث این بخش آن است که برخی گمان میکنند که در دوران صفویه جریان فلسفی ممتازی در کار نبوده و یا اگر هم بوده بیش از یکی نیست. کربن، برخلاف این دیدگاه، تاکید میکند که جریانهای گوناگون و با نظریات مختلف وجود داشته است که سه جریان یادشده نمونهای از آنها هستند. در پایان این بخش کربن به این پرسش مهم میپردازد که آیا توجه به فیلسوفان گذشته مانع از حرکت به سوی آینده میشود؟ او به طور مختصر به آن پاسخ میدهد و توضیحی درباره ضرورت پرداختن به گذشته برای ساختن آینده ارائه میکند.در بخش سوم سه فیلسوفی که متعلق به حوزه آذربایجان هستند بررسی میشوند: سهروردی، ودود تبریزی و رجبعلی تبریزی. کربن باز هم تاکید میکند که اندیشههای این فیلسوف اخیر نسبت به دو مکتب دیگر، کمتر شناخته شده و مورد توجه قرار گرفته است، در حالی که باید مورد اهتمام جدی واقع شود؛ زیرا تاثیر مهمی بر فلسفه ایرانی-اسلامی داشته است. بخش چهارم به ماجرای فلسفه اسلامی پس از مرگ ابن رشد، فیلسوف بزرگ غرب جهان اسلام، میپردازد. این بار کربن روش تطبیقی پدیدارشناسانه را در مورد ابنرشد پیاده میکند. نویسنده در این بخش نشان میدهد که برخلاف تصور غربیان فلسفه اسلامی در شرق جهان اسلام هرگز با مرگ ابنرشد دچار هیچ گونه گسست و مشکلی نشد و به حرکت رو به رشد خود ادامه داد. فلسفه در جهان اسلام نه تنها با مرگ ابنرشد به پایان نرسید، بلکه در ایران بیش از پیش شکوفاتر شد و بیشتر بسط و توسعه پیدا کرد. به این منظور، او دو متفکر بزرگ را، که دقیقا پس از ابن رشد هستند، مورد بررسی قرار میدهد: ابنعربی و سهروردی. او نشان میدهد که فلسفه ابنرشد با فلسفه ایرانی پس از او چه تفاوت جوهری در اصول و مبانی فلسفی دارد و دلیل مزیت و برتری فلسفه ایرانی بر فلسفه ابنرشد چیست.کربن بر این باور است که سرنوشت ایران و اسلام در گرو فلسفه ایرانی-اسلامی است. از نظر او اگر بخواهیم در جهان مدرن فلسفه زندهای داشته باشیم باید به سنت فیلسوفان ایرانی، همچون ابن سینا و سهروردی و ملاصدرا، روی بیاوریم. اما برخلاف کربن، محمد عابد الجابری، فیلسوف بلندآوازه مغربی، تصریح میکند که سنت فلسفه ایرانی باعث انحطاط بوده و هست. نظریه او این است که به جای این فیلسوفان باید تنها به سراغ ابنرشد برویم. در غیر این صورت نسل جدید نه آینده خوبی در انتظار او خواهد بود و نه به سرانجام نیکی میرسد و نه حتی جایگاهی در این جهان خواهد داشت. در اینجا مجال داوری بین این دو دیدگاه متضاد نیست. غرض نشان دادن اهمیت مسئله است. درست است که فرهنگ و تمدن اسلامی بدون فلسفه دوام و بقایی نخواهد داشت، اما مسئله مهم آن است که به کدام فلسفه روی بیاوریم؟ پاسخ این پرسش به هیچ وجه ساده نیست.در هر صورت باید به فلسفه اسلامی اهمیت داد و آن را جدی گرفت و متناسب با روزگار فعلی آن را بازخوانی کرد. توشیهیکو ایزوتسو، محقق و دانشمند بزرگ و برجسته ژاپنی نیز در باب پرداختن به فلسفه اسلامی میگوید: «زمان آن فرارسیده است که پاسداران حکمت فلسفی شرق کوشش آگاهانه و منظمی را آغاز کنند تا به طور مثبت به رشد و توسعه فلسفه جهانی کمک کنند. اما برای نیل به این مقصود، شرقیان باید خود میراث فلسفی خویش را به طور عمیق و تحلیلی منعکس کنند و از تاریکی گذشته، آنچه را که به عصر حاضر ارتباط دارد بیرون آورند و یافتههای خود را به صورتی که برای وضعیت عقلی امروز مناسب باشد، معرفی کنند». بدون شک یکی از کسانی که این سخن ایزوتسو را در مقام عمل محقق کرد، هانری کربن، فیلسوف بزرگ و برجسته فرانسوی، است. او الگوی مناسبی در این زمینه بود و آثار او از این جهت به ویژه برای اهل فلسفه اسلامی بسیار مفید و آموزنده هستند. شوربختانه نسبت به کارهای این فیلسوف برجسته بیتوجهی فراگیری وجود دارد و کمتر کسی به سراغ او میرود و از او درس میگیرد، در حالی که به نظر میرسد نوشتههای او را باید در اولویت پژوهشهای فلسفه اسلامی قرار داد. در چنین حالتی از میان کتابهای فراوان و گوناگون کربن اثر فعلی شروع بسیار خوبی برای ورود به اندیشه های این فیلسوف بهشمار میآید.* دکترای فلسفه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]